یک روز شکارچی و روز دیگر طعمه/رمان «آخرین شب دیکتاتور» زندگی معمر قذافی را از زاویهدیدی متفاوت روایت میکند
آیا این درست است که همه دیکتاتورها، خودشیفتهها و روانپریشهایی هستند که نمیتوانند ببینند چه زمانی پا را از گلیمشان درازتر کردهاند؟ دیکتاتورها وقتی زمان سقوطشان میرسد، دست به هر کاری میزنند تا بتوانند فقط بقا یابند، اما هم حکومتشان فرو میپاشد و هم خود با مرگی تراژیک از میان میروند. شاهد این مدعا صحنههای پایانی زندگی صدام حسین یا معمر قذافی یا رهبرانی است که در جریان بهار عربی سرنگون شدند.

آیا این درست است که همه دیکتاتورها، خودشیفتهها و روانپریشهایی هستند که نمیتوانند ببینند چه زمانی پا را از گلیمشان درازتر کردهاند؟ دیکتاتورها وقتی زمان سقوطشان میرسد، دست به هر کاری میزنند تا بتوانند فقط بقا یابند، اما هم حکومتشان فرو میپاشد و هم خود با مرگی تراژیک از میان میروند. شاهد این مدعا صحنههای پایانی زندگی صدام حسین یا معمر قذافی یا رهبرانی است که در جریان بهار عربی سرنگون شدند. پایان معمر قذافی، دیکتاتور خونخوار لیبی یکی از پایانهای تراژیکی بود که خیلیها هنوز لحظهلحظهاش را به یاد دارند. وقتی از لوله فاضلابی بیرون کشیده شد و آنقدر از شورشیان کتک خورد تا مرد.
آن ببر رامنشدنی که برای مشخص کردن قلمرو خود روی کنوانسیونهای بینالمللی ادرار میکرد، در آخرین شب خود در یک مدرسه متروکه در سرت محبوس شده بود. زیر آسمانی که با بمبهای ناتو و گلولههای شورشیان شعلهور بود و ژنرالهایی که یا در حال فرار بودند یا از خستگی دچار فروپاشی روانی شده بودند. قذافی در ساعات پایانی عمرش مثل هیتلر در پناهگاه، از خیانت مردماش انتقاد میکند و میگوید: «لیبی همهچیز را به من مدیون است!» او همچنین از غرب که اخیراً گرامیاش داشته بود و از خودکامگان عرب دیگر، با نام آن «پرخوران لذتجو» انتقاد میکند. قذافی، قُلدر، دمدمیمزاج و خودبزرگبین، تناقضات یک خودپرست را در خود دارد؛ خودشیفته اما تشنه تایید، بیرحم اما بیش از حد حساس.
در رمان «آخرین شب دیکتاتور» که کتابی در ژانر ادبیات دیکتاتوری است، راوی که خود قذافی است، ذهنیت متزلزل و بیمار دیکتاتوری را نمایان میکند که در حال سپری کردن شبهای پایانی قبل از مرگاش است. درواقع نویسنده از زاویه دید تازهای به ماجرا نگاه کرده و بهجای اینکه بهرسم معهود روایتی تاریخی داشته باشد، ساعات پایانی زندگی دیکتاتور لیبی را از نگاه خودش نوشته و خواننده را به اعماق روان قذافی برده است؛ شخصیتی که میان توهم قدرت و وحشت از سرنگونی دستوپا میزند.
قذافی در این لحظات دوران کودکی فقیرانه بادیهنشینیاش را بهیاد میآورد؛ زمانی که بیسرپرست و آشفته بود و در فقر مطلق میزیست و ما دلمان برای آن کودک تنهای فقیر میسوزد یا وقتی در جوانی، برای خواستگاری پیش مردی از طبقات بالای اجتماع میرود اما دست رد به سینهاش میزنند و تحقیرش میکنند، اینجا هم ما با او همدردی میکنیم. صدای قذافی اما در طول رمان بهمرور از احساساتی بودن به وحشیگری تغییر میکند. قذافی در این رمان «یک روز شکارچی و روز دیگر طعمه» است، قتلعامها و درامهای انتقامجویانه کثیف او با رمانتیکبودناش درهمآمیختهاند؛ اعتقاد او به خودش بهعنوان «اسطوره» جای خود را به تقدیرگرایی میدهد که در آن، او صرفاً نقشی را بازی میکند که توسط خدایی فراموشکار نوشته شده است.
قذافی پس از تزریق شبانه هروئین، «زنانی را که با آنها بوده است» به یاد میآورد اما نویسنده با زیرکی تصمیم گرفته است که زیاد به این جنبه از شخصیت دیکتاتور نپردازد. این رمان هم خندهدار و هم ناراحتکننده است، زیرا تناقضات مسخره و سخنان اغراقآمیز دیکتاتور را به شیوهای سبک و با اعتمادبهنفس برجسته میکند. رهبر خود را «راهنما» مینامد و زبان پرطمطراق و سخنان بیش از حد مغرورانه زیادی در آن وجود دارد. گاهی اوقات سخنان او تقریباً مانند متون مقدس بهنظر میرسد، زیرا او معتقد است: «هرآنچه میگویم، حقیقت است و هرآنچه فکر میکنم، نشانهای از چیزی مهم است.»
رمان خضراء تلاش میکند تا از طریق یاوهگوییهای آشفته، خاطرات و توالیهای رویا، با اندازه تخیل سوژه خود مطابقت داشته باشد. در یکی از رویاهای قذافی، صدام حسین مرده به سراغش میآید و ونسان ونگوگ که کابوسی تکرارشونده است. این نقاش مدام در برهههای مختلف زندگی قذافی سراغش میآید: «ونگوگ آنجا بود، در قابی طلاکاری شده و کاملاً مرا تحتنظر داشت.
در تختم اینپهلو و آنپهلو میشدم. بالشی روی سرم گذاشتم. بیفایده بود. روح دست از سرم برنمیداشت. وقتی تلفنِ روی میز کنارم زنگ خورد، نقاش از بوماش بیرون پرید و خودش را رویم انداخت. اورکت سبزش پر از شبپره بود.» قذافی در یکی از «رویاپردازیهایش» با خود میگوید: «قدرت توهمزاست». در صفحه آخر، منطق صحیح پشت تعقیب رهبر توسط ون گوگ را میفهمیم.
یاسمینه خضراء نام مستعار محمد مولسهول، نویسنده این کتاب است که سالهاست در فرانسه زندگی میکند. او یکی از نویسندگان شناختهشده الجزایری و از چهرههای برجسته ادبیات معاصر جهان عرب است. او در سال ۱۹۵۵ در شهر کنادسه، واقع در جنوب الجزایر به دنیا آمد. پس از تحصیل در مدارس نظامی، سالها در ارتش الجزایر بهعنوان افسر خدمت کرد و همزمان به فعالیت ادبی روی آورد. بهمنظور گریز از سانسور نظامی، آثار خود را با نام همسرش «یاسمینه خضراء»، منتشر کرد؛ نامی که امروزه در عرصه ادبیات بینالمللی شناخته شده است.
او در طول دوران نویسندگی، موفق به دریافت جوایز متعدد ادبی ازجمله مدال فرهنگستان فرانسه، جایزه کتابفروشان فرانسه و جوایز ادبی پپه کاروالو و کاسا مدیترانه شده است. «آخرین شب دیکتاتور»، نوشته یاسمینه خضراء با ترجمه زینب کاظمخواه، در ۱۶۰ صفحه توسط انتشارات وزن دنیا منتشر شده است.
آخرین شب دیکتاتور
نویسنده: یاسمینه خضراء
مترجم: زینب کاظمخواه
انتشارات: وزن دنیا
قیمت: ۲۴۰ هزار تومان