| کد مطلب: ۱۸۸۹۹

نقدی بر استانداردهای دوگانه برخی از لیبرال‌های ایرانی

حقوق بشر را وجه‌المصالحه ایدئولوژی نکنیم

در میانه تحولات مربوط به فلسطین، حمله نظامیان اسرائیلی به اردوگاه رفح، موج جدیدی از اعتراض‌ها را نسبت به این اقدام برانگیخت. این امر جدا از مخالفت بسیاری از کشورهای جهان، به‌خصوص خود را در بارگذاری استوری‌های اعتراضی تحت عنوان «همه چشم‌ها به رفح دوخته شده است» (ALL EYES ON RAFAH) در اینستاگرام بروز داد؛ چنان‌که ده‌ها میلیون نفر در سراسر دنیا با انتخاب این استوری مشخص، نارضایتی و خشم خود را نسبت به حمله اسرائیل به این اردوگاه ابراز داشته‌اند. با این همه می‌دانیم که این امر لااقل در ایران با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد که بارزترین آنها را می‌توان بارگذاری تصویری تحت عنوان (ALL EYES ON IRAN) دانست. در این میان پیوستن برخی از نخبگان فکری جامعه ایران به کمپین اخیر دستمایه جدل‌هایی میان کاربران فضای مجازی شد و در این زمینه به‌خصوص این بحث درگرفت که دلیل و علل این گروه به‌خصوص آنهایی که به صفت «لیبرال» نیز شهرت دارند، چیست؟ و چرا آنها با مصائب آوارگان فلسطینی چنین مواجهه‌ای دارند؟

در طرح این پرسش به‌خصوص نیروهای چپ‌گرا نقشی عمده داشتند و کوشیدند سکوت یا گرایش متفاوت کاربران را به حوزه اخلاق و انسانیت بکشند و مدعی شوند که مشکل اصلی در وضعیت پیش‌آمده در رفح را نباید دستمایه نزاع‌های ایدئولوژیک چپ و راست کرد و همه با هم باید در محکوم‌کردن آنچه جنایات علیه بشریت اسرائیل است، هم‌صدا شوند. تردیدی نیست که احصاء دلایل و علل همه کسانی که در این وضعیت چشم‌شان به ایران دوخته شد، دشوار است. با این همه ازجمله دلایلی که در بسیاری از این واکنش‌ها دیده می‌شد، یکی سکوت کاربران ایرانی طرفدار فلسطین در قبال تحولات اعتراضی ایران در سال‌های اخیر یا حتی سایر مصائبی است که در گوشه و کنار جهان اتفاق می‌افتد، اما چنین آرایش رسانه‌ای برای آن تدارک دیده نمی‌شود و به همین دلیل از جنایاتی که علیه اویغورهای چین، جنگ‌زدگان اوکراین و... روا داشته می‌شود، غفلت می‌شود.

به‌طور خاص کاربران با گرایش لیبرالی بر این نکته نیز انگشت تاکید می‌نهادند که دلیل عمده تمرکز گسترده بر این موضوع، آمریکاستیزی مندرج در این کمپین است. از نظر این گروه، چپ‌های جهان در چنین شرایطی می‌کوشند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و با منتسب‌کردن اسرائیل به آمریکا و غلو کردن در فجایع رخ‌داده در غزه، سویه‌های ضدآمریکایی و ضدسرمایه‌داری خود را پشت نقاب انسانیت، اخلاق و حقوق بشر پنهان کنند و مردمان عادی را نیز دچار عذاب وجدان کرده و با خود همراه سازند.

اصول نظریه لیبرالی: صلح و فراملی‌گرایی

در ادامه این نوشته می‌کوشم نسبت این کنش را با اصول بنیادین نظریه‌های لیبرالی به‌خصوص در حوزه روابط بین‌الملل توضیح بدهم. پیش از آن البته ذکر این نکته ضروری است که وقتی درباره لیبرالیسم سخن می‌گوییم، باید به این نکته نیز توجه کنیم که نظریه لیبرالی خود دچار تحولاتی درونی شده است و از اشکال اولیه آرمان‌گرایانه خود به صورتبندی‌های نهادگرایانه و کارگردگرایانه تغییر وضعیت داده است. در دوره نخست اندیشه‌های لیبرالی، این بحث «صلح» است که محوریت پیدا می‌کند. همچنین در نگرش‌های آرمانگرایانه لیبرالی، مسائلی چون منافع جمعی، نهادهای بین‌المللی، افکار عمومی جهانی، حقوق بین‌الملل و ارزش‌های اخلاقی در سطح جامعه بین‌الملل از اهمیت زیادی برخوردارند. در این برداشت، تنها راه حفظ صلح بین‌المللی، ترتیبات امنیت دسته‌جمعی خواهد بود. برای نمونه نظریه «صلح پایدار» امانوئل کانت در همین زمینه فکری قابل فهم است.

از نظر کانت میان  ساختار داخلی کشورها و سیاست خارجی آنها ارتباط معناداری وجود دارد. از این زاویه، قانون اساسی دموکراتیک، شرط ضروری برای صلح است و  دموکراسی‌ها روابط اقتصادی و سیاسی تعامل‌محوری را می‌توانند میان یکدیگر در سطح منطقه‌ای و جهانی پیش بگیرند. نتیجه‌ای که کانت از این بحث می‌گیرد این است که دموکراسی‌ها با یکدیگر نمی‌جنگند. روی‌هم‌رفته لیبرالیسم اولیه خوش‌بینی بنیادی نیز به سرشت نوع‌دوستانه بشر دارد و ضمن اعتقاد به امکان تعامل و همکاری متقابل انسان‌ها، ریشه شرارت‌ها را در نهادها و ترتیبات ساختاری نادرست می‌جوید و معتقد است، تربیت صحیح  و ساختارهای مناسب می‌تواند ریشه حل این مشکلات باشد.

در ادامه این سنت اولیه، لیبرالیسم در دوران پس از جنگ جهانی اول خود را در ایده امنیت جمعی و تشکیل جامعه ملل شکل بخشید. با این همه در گفتمان نئولیبرالیسم تاکیدی ویژه بر نقش بنیادی نهادها و سازمان‌ها در سیاست بین‌الملل شد و این دوره را می‌توان دوره نهادگرایی لیبرال دانست. در این گفتمان نوین که در آثار کسانی چون رابرت کوهن و استفن کراسنر طرح شد، تمرکز بر همکاری و تبعات اقتصادی آن بود و این نظریه‌پردازان مدعی بودند که همکاری‌های اقتصادی به ثبات جهانی کمک خواهند کرد. یکی از مقومات اصلی این بحث نزد این متفکران نیز ایده «فراملی‌گرایی» بود. برای نمونه کوهن و جوزف نای در کتاب «روابط فراملی و سیاست جهانی» به این نکته پرداختند که کنشگران غیردولتی نظیر شرکت‌های چندملیتی و روابط آنها در سطح فراملی، اهمیت ویژه‌ای در نظام بین‌الملل دارد و جز این ضمن توجه به نقش گروه‌های انقلابی، باید در این مفروضه غالب رشته روابط بین‌الملل یعنی کنشگری انحصاری دولت‌ها و کنترل آنها بر سیاست جهانی تردید کرد.

استانداردهای دوگانه لیبرال‌های ایرانی

با این توضیحات می‌توان گفت صلح و فراملی‌گرایی دو مولفه اساسی نظریه لیبرالی در سطح بین‌الملل هستند و حال با این مقدمه این پرسش ضروری است که رفتار برخی از لیبرال‌های ایرانی چه نسبتی با این دو مولفه دارد؟ درباره ایده صلح به‌نظر می‌رسد تمرکز بر مشروعیت‌بخشی به حمله متقابل و دفاعی اسرائیل به غزه در واکنش به حمله تهاجمی اولیه حماس، باعث غفلت از این امر شده است که روند تهاجمی ارتش اسرائیل در عمل متناسب با حمله حماس نبوده و در ضمن به کشتار غیرنظامیان نظیر کودکان و زنان منجر شده است. مضاف بر آن، ادامه این روند در عمل روندهای صلح را مختل می‌کند و باعث گسترش جنگ و پاسخگویی متقابل گروه‌های فلسطینی می‌شود.

درباره مسئله فراملی‌گرایی اما ماجرا پیچیده‌تر از آن است. تردیدی نیست که لیبرالیسم با ناسیونالیسم می‌تواند قرابت‌هایی پیدا کند اما در بنیاد خود تکیه لیبرالیسم، نه بر جماعت‌های انسانی چون قومیت، ملیت و طبقه که بر فرد انسانی فارغ از نژاد، قومیت، جنسیت و طبقه است. در ضمن نظریه لیبرالی نمی‌تواند به‌آسانی نسبی‌گرا باشد و اگرچه از تکثر سیاسی دفاع می‌کند، اما قائل‌بودن به تکثر فلسفی حمایت لیبرال‌ها از ارزش‌های جهانشمول را خدشه‌دار می‌سازد. بنابراین دفاع از احقاق حقوق حقه افراد بشر فارغ از ملیت و... مهمترین دستور کار هر نظریه لیبرالی باید باشد.

در واکنش لیبرال‌های ایرانی اما دیده می‌شود که از نوعی تقدم ملیت بر فرد دفاع می‌شود. نقد آنها بر مخالفان چپ درباره سکوت در قبال بسیاری از فجایع انسانی و پروپاگاندا در قبال برخی دیگر، به‌خصوص باتوجه به میزان دوری و نزدیکی این فجایع به آمریکا، چین و روسیه، البته نقد قابل درستی است و سیاست‌های دوگانه به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و مسئله حقوق بشر بسیار مهمتر از آن است که پای نزاع‌های ایدئولوژیک قربانی شود. بااین‌همه انتظار می‌رود لیبرال‌های ایرانی نیز باتوجه به مفروضه‌های مورد اجماع نظریه لیبرالی در جهان، از موضع تدافعی و واکنشی نسبت به بحران فلسطین خارج شوند و ضمن نقد جنبه‌های غیرانسانی رفتار طرفین جنگ، از اصول حقوق بشر و امنیت و آزادی افراد دفاع کنند و این دفاع را به هیچ‌چیز دیگری، ولو ملیت پیوند نزنند. ظلم و ستم بر هر انسانی در هر گوشه این کره خاکی، امری غیرقابل دفاع و غیر قابل گذشت است و بهتر آن است که قربانیان ستم، وجه‌المصالحه رقابت‌های سیاسی و ایدئولوژیک نشوند.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی