انتخابهای ترامپ درقبال ایران
صرف انرژی و وقت کمتر برای ایران، هدفی قابلدرک در حوزه امنیت ملی است. بیش از ۴۶ سال است که هر دولت آمریکا منابع قابلتوجهی را صرف ایران کرده و در مقابل، بازده اندکی دریافت کرده است.
صرف انرژی و وقت کمتر برای ایران، هدفی قابلدرک در حوزه امنیت ملی است. بیش از ۴۶ سال است که هر دولت آمریکا منابع قابلتوجهی را صرف ایران کرده و در مقابل، بازده اندکی دریافت کرده است. در فاصلهای آشکار از دولت اول دونالد ترامپ، راهبرد امنیت ملی جدید آمریکا (NSS) این واقعیت را منعکس میکند؛ بهطوری که تنها سه بار به ایران اشاره کرده، بر تضعیف جایگاه آن، آتشبس ایران و اسرائیل و عملاً اعلام «ماموریت انجام شد» تأکید دارد.
بخش مربوط به ایران در NSS احتمالاً بازتابدهنده اختلافات داخلی در پایگاه سیاسی رئیسجمهور طی جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل است. جنگطلبان سنتی از اقدامات نظامی استقبال کردند، در حالیکه جریانهای محدودکننده نگران بودند رئیسجمهور از وعدهاش برای پایان دادن به «جنگهای بیپایان» در خاورمیانه عقبنشینی کند. NSS درست میگوید که ایران تضعیف شده است. ا وجود این عقبگردها، ایران همچنان تهدیدی برای منافع آمریکا و چشمانداز «شراکت، دوستی و سرمایهگذاری منطقهای» است که NSS ترسیم میکند.
ایران همچنان مقادیر زیادی اورانیوم با غنای بالا و سانتریفیوژهای پیشرفته در اختیار دارد؛ آن هم بدون هرگونه نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی. این خطر هستهای با درخواستهای داخلی در ایران برای «گریز هستهای» پس از جنگ دوازدهروزه تشدید شده است. اگرچه برنامه موشکی و حمایت ایران از بازیگران غیردولتی تضعیف شده، ایران در همان جنگ دوازدهروزه خسارات ملموسی به اسرائیل وارد کرد و میتواند بهراحتی حملات نیابتی علیه نیروهای آمریکایی در منطقه را از سر بگیرد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در واکنش به این واقعیت، بار دیگر تهدید موشکی ایران را برجسته کرده و تمرکز حملات اسرائیل علیه نیروهای نیابتی ایران را افزایش داده است. حالا چه باید کرد؟ با توجه به NSS، اجرای سست «فشار حداکثری 2» و برخی مواضع پیشین ترامپ درباره مداخله نظامی، میتوان گفت تغییر حکومت در ایران با ابتکار آمریکا فعلاً روی میز نیست. این وضعیت ممکن است تغییر کند، اما اگر رویکرد «اول آمریکا» و NSS غالب بماند، هدف آمریکا این خواهد بود که در آینده زمان کمتری صرف ایران کند.
این رویکرد سه گزینه فوری پیش روی واشنگتن میگذارد: اول اینکه اگر آتشبس فعلی پابرجا بماند؛ عالی است. رئیسجمهور اعتبار زیادی کسب خواهد کرد و NSS نیز روی همین سناریو حساب میکند. این رویکرد شباهتی به سیاست دو سال پایانی دولت بایدن در قبال ایران دارد که برخی آن را «نه بحران، نه توافق» مینامیدند.
اما سه تفاوت اساسی وجود دارد: اول، از نگاه دولت بایدن این سیاست موقتی بود و تا حدی به تقویم سیاسی آمریکا مربوط میشد. دوم، با توجه به دلایل گفتهشده، ازسرگیری درگیری محتمل است و هر شکل از مهار را کمدوام میکند. سوم، حتی اگر ترامپ بخواهد کاملاً از ایران فاصله بگیرد، به دلیل خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ و حملات بیسابقه به برنامه هستهای ایران در ژوئن امسال، میراث پرونده هستهای ایران عملاً به نام او ثبت شده است. گزینه دوم، واگذاری این پرونده به اسرائیل مطرح است.
اجرای آن احتمالاً به سیاست «چمنزنی» منجر میشود؛ یعنی اسرائیل بهطور دورهای ایران را هدف قرار دهد تا تهدیدهای مشخصی را کاهش دهد و همزمان تمرکز بیشتری بر تغییر حکومت در بلندمدت داشته باشد. این راهبرد، پرریسک و پربازده بالقوه است و به شریکی متکی است که توان نظامی بالایی نشان داده، اما در تبدیل موفقیتهای میدانی به دستاوردهای راهبردی پایدار چندان موفق نبوده است و شاید مهمتر از همه، به نظر میرسد ترامپ گزینه سوم—توافق جدید—را ترجیح میدهد.
او بارها خواستار ازسرگیری مذاکرات شده و اقداماتی نمادین انجام داده است؛ از جمله ارسال نامهای به رهبر ایران در ماه مارس و دعوت از مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، برای شرکت در نشست صلح غزه در مصر در اکتبر. اما دستیابی به توافقی جدید کاری بسیار دشوار است. جدا از اینکه ایران مذاکرهکنندهای بسیار سخت است، ترامپ با چالشهای خاصِ دولت خود مواجه است که نشان میدهد چرخش از پرونده ایران تا چه حد پیچیده خواهد بود.
یک توافق احتمالی با ایران میتواند شکاف درون حزب جمهوریخواه را دوباره فعال کند. بدون تسلیم کامل دولت ایران—که احتمال آن پایین است—بعید است دولت نتانیاهو از هرگونه توافقی حمایت کند و این مسئله جمهوریخواهان حامی ترامپ و مخالف برجام را در موقعیتی دشوار قرار میدهد. همزمان با آغاز گفتوگوها در آوریل، در واشنگتن این احساس وجود داشت که ایران با مذاکرات پایان دادن به جنگ اوکراین متفاوت است: محافظهکاران سنا در موضوع ایران فشار بیشتری بر رئیسجمهور وارد خواهند کرد.