| کد مطلب: ۱۸۷۹۴

با شهیار قنبری به بهترین جای ترانه رسیدیم

ترانه تجربه، تأمل و تخیل

ترانه تجربه، تأمل و تخیل

ترانه شهیار، ترانه تجربه، تأمل و تخیل است. ترانه مدرن است. در ترانه اوست که «انسان نو» خود را در برابر جهان، تنها و متفرد می‌یابد و در تأمل تخیل‌گونه بر تجربه زیسته تنهایی خویش، به فهم «دیگری» و امکان جهانی جدید می‌رسد. اوست که به ما می‌آموزد آموزگار سبز و سیاه و آفتابی قرن، مارتین لوترکینگ، حق سخن را ادا کرده بود وقتی می‌گفت: «من رویایی دارم». رویای شهیار جهانی است گشوده به ساز و آواز، آمیخته به «آبی دریا» و «شوق تماشا» و در طلب زندگی و آزادی؛ دنیایی که در آن خبری از «قدغن»ها و «اجازه»های انسان‌سوز نیست.

با او به «سفرهای درازی» رفته‌ایم؛ «سفره شام پر از نان غزل» و البته به بهترین جای ترانه رسیده‌ایم؛ آرتیستی تمام‌عیار و «اهل بی‌مرزترین دریا»ها که بیش از نیم‌قرن بی‌دریغ جان جهان جهانی خویش را با ما ایرانیان قسمت کرده است. چشمان بینا و گوش‌های شنوای او را قلبی سخاوتمند راهبری می‌کند و ثمره این خمیره کوک کوک‌شده این‌همه شعر، ترانه و موسیقی که با هرکدام‌شان خاطره داریم؛ عاشق شده‌ایم، حسرت خورده‌ایم، جنگیده‌ایم، غمخواری کرده‌ایم و مهمتر از همه تجربه، تأمل و تخیل دشت کرده‌ایم.

ترانه شهیار، ترانه تجربه، تأمل و تخیل است. ترانه مدرن است. در ترانه اوست که «انسان نو» خود را در برابر جهان، تنها و متفرد می‌یابد و در تأمل تخیل‌گونه بر تجربه زیسته تنهایی خویش، به فهم «دیگری» و امکان جهانی جدید می‌رسد. اوست که به ما می‌آموزد آموزگار سبز و سیاه و آفتابی قرن، مارتین لوترکینگ، حق سخن را ادا کرده بود وقتی می‌گفت: «من رویایی دارم». رویای شهیار جهانی است گشوده به ساز و آواز، آمیخته به «آبی دریا» و «شوق تماشا» و در طلب زندگی و آزادی؛ دنیایی که در آن خبری از «قدغن»ها و «اجازه»های انسان‌سوز نیست.

شهیار «من‌ترین من ایرانی» اعصار است. اوست که «بی‌پرده» به تماشای جهان نشست و فروتنانه نوشت: «به کسی برنخوره، برنخوره/ من یکی پیش خودم می‌مونم/ در شب بی‌کسی و بی‌حرفی/ برای دل خودم می‌خونم/ خواب بودم، بیدار شدم/ آشتی کردم، با خودم» و از پس این صلح راستین با درون، به چنان کفایت نفسی رسید که بسراید: «به کسی چه، این صدا، این حنجره مال منه/ کی مثل من لحظه‌هاشو زیر آواز می‌زنه/ کی به جز من می‌تونه خاطره‌هاشو بشمره/ جز خود من، کی به فکر موندن و سر رفتنه».

بااین‌همه «من» او ذوق «ما»شدن دارد: «تمام ناتمام من با تو تمام می‌شود». ترانه او، ترانه «ما شدن» است، ترانه «پس‌فردا»ست: «فردا دوباره از شما سبزم/ از نو پر از حرف‌های دل‌کوبم/ کشف عجیب دست‌هاتون از نو/ فردا دوباره بی‌خودی خوبم» و رویای جهان زیبای او چنین شمایلی دارد: «شاید جهانی تازه در راهه/ یا آخر انسان خودخواهه/ شاید که ما انسان نو باشیم/ که زرد و سرخ، سپید و سیاهه».

نگاه ترانه‌سرا و منتقدان را در مورد شهیار قنبری بخوانید:

قلم همیشه مرهم(اتابک سهیلی، آهنگساز)

جملگی شاعر(پریا تفنگ‌ساز، ترانه‌‌سرا)

آرتیستی با معیارهای جهانی(علی ایلیا، ترانه‌سرا)

خورشید خانم رهاتر از من و شماست(احسان رعیت، منتقد ترانه)

فکر نوکردن شب باش و سپیده(حمید ناصحی، منتقد ترانه)

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی