روشن شود چراغ ما ز یکدگر
نیوشا طبیبیگیلانی، روزنامهنگار و پادکستر
بسیاری از کسانی که در سه، چهار سال اخیر از ایران کوچیدند، از تنگی معاش و مضایق اجتماعی به جان آمده بودند، هر موج مهاجرت دلایل خودش را دارد. من عده زیادی از مهاجران ایرانی را میشناسم که بعد از سالها هجرت از وطنِ محبوب همچنان از بام تا شام در حسرت بو و روی زادگاهشان به سر میبرند. آنها که در میانسالی رنج مهاجرت را به جان خریدهاند، از بیم آینده فرزندانشان بار گران فراق را بر دوش میکشند. آیندهای که در آن ممکن است فرصتهای شغلی و تحصیلی عادلانه و منصفانهای وجود نداشته باشد.
در این سالها، گرفتاریهای اجتماعی، دعواهای سیاسی و گسلهای وحشتناکی که بین لایههای اجتماعی بهوجود آمد و روزبهروز عمیقتر و وسیعتر شد، بهعلاوه وضع نابسامان و بیآینده اقتصادی، اوضاع را چنان تیره و تار کرده بود که لاجرم عدهای را به فکر هجرت انداخت. اوضاع اقتصادی در گزارشها و روی کاغذ و اخبار رسانههای دولتِ یکدستسازی شده، همه درخشان و عالی بهنظر میرسید و خبر از فتح پیدرپی قلههای افتخار و خودکفایی میداد. اما در عمل و واقعیت، پول ملی روزبهروز ضعیفتر میشد و سفرهها خالیتر و ترس از آیندهای نامعلوم بیشتر از پیش بر اذهان غلبه میکرد.
همه این گرفتاریها و البته وقایع ۱۴۰۱، سبب بروز موج مهاجرتی بزرگی شد. عده زیادی از جوانان و میانسالان از راههای مختلف خود را به ترکیه، دوبی، اروپا و آمریکا رساندند. آنها که توانایی مالی داشتند، سرمایه خود را از ایران به کشورهای دیگر بردند و دیگران که میتوانستند با نیرو، توان و فکر و بازوی خود سهمی در شکوفایی میهن داشته باشند، رفتند تا در کشوری دیگر کار و زندگی کنند. مهم نیست که مهاجران مغز و نخبه بودند یا نبودند. اصلاً اعتقادی هم به این تقسیمبندیها و لفاظیهای بیجهت ندارم. رفتن کدام ایرانی از کشور - برای همیشه - ضایعه محسوب نمیشود؟ هجرت همیشگی یک هموطن و قطع رابطه او با کشور خسارتی جبرانناپذیر است. چه مغز و نخبه باشد و چه آدمی معمولی و عادی. به قول صائب تبریزی علیه الرحمه:
روشن شود چراغ ما، ز یکدگر
چون رشتههای شمع، به هم زندهایم، ما
چه فرقی دارد؟ ایران از بههمپیوستگی افراد مختلفش، ایران میشود. رسم شده است که عدهای لفاظی کنند و البته از این راه نانی درآورند و بخورند که «مغزها فرار میکنند، نخبهها میروند…». بعد هم سازمانها عریض و طویل برپا و شورایعالی ایرانیان خارج از کشور تاسیس کنند که اعضای آن را نه ایرانیان مقیم خارج از کشور دیدهاند، نه میشناسند و نه از خدمات و وظایف این شورا کسی خبر دارد. مصداقِ برای ما که آب ندارد، لابد برای عدهای «نان» دارد.
خبر شنبه آینده میتواند موج بزرگ مهاجرتی دیگری بهراه بیاندازد. اگر نامزد توسعهگرای خواهان تعامل و گشایش یعنی دکتر پزشکیان انتخاب شود، بیتردید عده زیادی از ایرانیان هجرتکرده به فکر بازگشت یا لااقل اتصال دوباره به میهن و انجامدادن کاری برای آن میافتند. اما در صورت پیروزی جبهه مقابل، تردید نکنید که عده زیادی مهاجرت را انتخاب خواهند کرد. قطع رابطه بخش بزرگی از جامعه ایرانی خارج از کشور بازهم ادامه پیدا خواهد کرد. عمرها هشت سال دیگر فرسوده خواهند شد و چه جوانهایی که پا به میانسالی خواهند گذاشت و چه میانسالانی که در حسرت اصلاح امور میهن و دیدار دوباره، پیر خواهند شد.
بیاعتنایی به جمعیت بزرگ مهاجر ایرانی - براساس آمارهای غیررسمی۱۰درصد جمعیت ایران در مهاجرت بهسر میبرند - قطعاً عاقبت خوشی ندارد. سرمایههای بزرگ انسانی، مادی و معنوی این چندمیلیون مهاجر میتوانست در آبادانی کشور سهم داشته باشد. اما بهراحتی و با آزار و ایذا و البته نادیده گرفتن و خودیوناخودی کردن، بر جدایی جامعه ایرانی مهاجر از جامعه مادر دامن زده شد.
دولتهایی مثل هند، پاکستان، فیلیپین و چین، به مهاجرانشان بهمثابه سفیران فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نظر میکنند و از ارتباط با آنها و حضورشان در جوامع دیگر تمام و کمال استفاده میکنند. در نظر داشته باشید که فقط در سال ۲۰۲۳ درآمد هند از حوالههای ارسالی مهاجران هندی، ۱۲۵میلیارد دلار بوده است. چیزی حدود ۴/۳ درصد تولید ناخالص ملی!*
برای آنکه دوباره چون رشتههای شمع گردهم آییم و چراغی برای میهن بیافروزیم، روز جمعه برای ایران، برای فرزندانمان، برای آیندهای بهتر و عادلانهتر، برای بازیابی جایگاه شایسته ایران در جهان، با هم به دکتر پزشکیان رأی بدهیم که برای این اهداف تلاش خواهد کرد.
*بهنقل از نشریه Forbes و India Today