| کد مطلب: ۴۸۹۴

جسم او را در خاک بکارید

پیمان طالبی روزنامه‌نگار درگذشت سیدعبدالله انوار شاگردان، دلدادگان و علاقمندانش را در حیرت فرو برد. خبرگزاری‌ها خبر داده بودند که در ۹۸ سالگی و در خواب از دنی

جسم او را در خاک بکارید

talebi

پیمان طالبی

روزنامه‌نگار

درگذشت سیدعبدالله انوار شاگردان، دلدادگان و علاقمندانش را در حیرت فرو برد. خبرگزاری‌ها خبر داده بودند که در 98 سالگی و در خواب از دنیا رفته است. وقتی به کارنامه زندگی انوار نگاه می‌کنی، متوجه خواهی شد که با مرگ او، آخرین نفری که علامه محمد قزوینی، مصحح دیوان حافظ و تاریخ جهانگشای جوینی را به چشم خود دیده، از دنیا رفته است. مردم با چنین گزاره‌هایی احتمالا می‌گویند که فلانی عمرش را کرده بود و خدا رحمتش کند و الخ. اما برای ما این مرگ، ضربه بزرگ و حیرت‌آوری بود. گویی گمان می‌کردیم انوار همیشه خواهد بود و مگر می‌شود همایشی، برنامه‌ای، جلسه‌ای در پاسداشت فرهنگ ایرانی برگزار شود و آن پیرمرد خمیده و کوچک‌قامت، با آن عینک عجیب و عصا، در گوشه‌ای نایستاده باشد. خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها قطاری از صفت‌هایی را که به‌حق برازنده انوار بود، ذیل نام او ردیف کرده‌اند: تاریخ‌دان، نسخه‌پژوه، ریاضی‌دان، ادیب، فلسفه‌دان، همه‌چیز دان! در مرگ انوار اما اشارتی بیش و پیش از اینهاست. در گفت‌وگوی یکی از دوستانم با او، خوانده بودم که در همین سن و سال روزی 13 ساعت کتاب می‌خواند، کار پژوهشی انجام می‌دهد و می‌نویسد. 13 ساعت در این سن، شوخی نیست. جوان‌های هم‌سن و سال من می‌توانند بعد از شنیدن این گزاره، یک حساب سرانگشتی بکنند و ببینند خودشان در طول روز که نه، در هفته آیا اینقدر را به خواندن و نوشتن اختصاص می‌دهند؟
انوار یکی از آخرین به‌جامانده‌های نسلی بود که به پرکاری معروف بودند. علی‌اکبر دهخدا، سعید نفیسی، سیدحسن تقی‌زاده، ایرج افشار، عباس زریاب خویی، جلال‌الدین همایی، عبدالحسین زرین‌کوب و بی‌شمار نام دیگر را می‌توان از این زمره به ذهن احضار کرد و دریغ گفت. در مرگ انوار، برای نسل تازه اگر اشارتی باشد همین است. نسلی که صبح تا شب را در شبکه‌های اجتماعی به هدر دادن عمر و زمان مشغول است، نسلی که شب‌ها پای جعبه جادویی خوابش می‌برد، نسلی که به هر تعطیلاتی به چشم فرصتی برای مسافرت و خوش‌گذرانی می‌نگرد و در ترافیک جاده‌های شمالی بطالت را عینیت می‌بخشد، نسلی که یا تحصیلات برایش بی‌اهمیت است یا تنها به شوق داشتن مدرکی است... دوره ما دوره تشتت و انفصال است. یکی از شئونات این انفصال، جدا ماندن از سرچشمه‌های خرد، فرهنگ و روشنفکری است. نسل ما در کتاب‌های درسی‌اش نامی از انوار و نفیسی و افشار و دیگران نمی‌شنود چراکه گویی اراده‌ای است که این نسل از آن فرزانگان منفصل شود. که چه؟ که مثلا تاریخ خود را بسازد، دیروز را وانهد و امروز را بیافریند. اما این تنها توجیهی ساده‌لوحانه است چراکه چگونه می‌توان بدون درک درست گذشته، آینده را ساخت؟ مگر گذشته چراغ راه آینده نیست؟ خدا رحمت کند سعید نفیسی را. یک‌جایی از مقالاتش خوانده بودم که جمله‌ای داشت به این مضمون: «کسی که به گذشته خیانت کرده است، به آینده هم خیانت خواهد کرد.» دوست ندارم بنویسم انوار نیز به نفیسی پیوست. ما نفیسی و نفیسی‌ها را حقیقتا به «فراموشی» سپرده‌ایم و در تاریخ مدفون کرده‌ایم. غافل از اینکه آن نسل، بذری بودند که باید در خاک کاشت و نباید مدفون‌شان کرد. امروز قرار است سیدعبدالله انوار را در خاک «بکارند». دیر یا زود باید جوانه‌هایی از آن خاک بروید که در آینده این مرز و بوم درختی تناور شوند. این درخت تناور، میوه‌هایی خواهد آورد که فرهنگ، اندیشه و هنر است. حالا که باغبانی نیست تا پای این بذر آبی بیافشاند، خودمان همت کنیم و بروییم تا آن میوه‌ها خود ما باشیم. خودمان بروییم، خودمان قد بکشیم و یاد آن بزرگان را زنده کنیم. چشم امید در خاک رفتگان، به فردای ایران است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار