| کد مطلب: ۳۲۲۵۴

فریفتگان قدرت و عوام

واکاوی نقش و جایگاه روشنفکران در رویدادهای سیاسی ایران از عصر مشروطه که نخستین موج روشنفکری را شاهدیم تا به امروز، بدون درک بی‌طرفانه‌ وضعیت پیچیده‌ فکری‌سیاسی‌مان امکان‌ناپذیر است.

فریفتگان قدرت و عوام

واکاوی نقش و جایگاه روشنفکران در رویدادهای سیاسی ایران از عصر مشروطه که نخستین موج روشنفکری را شاهدیم تا به امروز، بدون درک بی‌طرفانه‌ وضعیت پیچیده‌ فکری‌سیاسی‌مان امکان‌ناپذیر است. ایران طی 120 سال گذشته انبوهی از رخدادها را از سر گذرانده. از طرفی عمیقاً دلبسته‌ فرآیند دولت‌سازی بوده و از طرفی هرازچندگاهی، خواست دموکراسی در آن زبانه کشیده؛ گاه با تکیه بر دولتی قدرقدرت به‌دنبال پیاد‌ه‌کردن مدرنیزاسیون از بالا بوده و گاه خواسته تا بومی‌گرایی و گفتمان «بازگشت به خویشتن» را در مقام پاسخی برای آن مدرنیزاسیون افسارگسیخته بنشاند.

در این دوران، هم مشروطه‌خواهی و طلب حکومت قانون جای داشته، هم ناسیونالیسم و طلب استقلال ملی، هم درنگ‌هایی برای سربرآوردن خواسته‌های دموکراتیک و تکثر سیاسی (فاصله‌ی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و خصوصاً سال‌های دولت مصدق) و هم قدرت‌گیری بنیادگری مذهبی. این جامعه در این سال‌ها دو انقلاب و دو کودتا را از سر گذرانده و در هر چهار مورد درنهایت با تحکیم سازوکارها و تضعیف خواسته‌های دموکراتیک روبه‌رو شده.

در کنار همه‌ اینها اضافه کنیم مداخلات دامنه‌دار قدرت‌های خارجی برای جهت‌دهی به حرکت‌های سیاسی در ایران و یارگیری‌های گاه و بیگاه در جنگ قدرت. با این همه نکته‌ جالب این است که از مشروطه تا به امروز، خواست دموکراسی به‌مثابه خواستی حاشیه‌‌ای اما نیرومند همواره وجود داشته و هیچ‌گاه به تمامی از سپهر سیاسی و مطالبات جامعه رخت بر نبسته؛ چه در طلیعه‌ انقلاب مشروطه و تلاش برای تدوین نخستین قانون اساسی چونان سندی برای طلب عدالت و تقسیم قدرت سیاسی، چه در سال‌های استبداد رضا‌شاهی که فرآیند دولت‌سازی اقتدارگرایانه‌ حکومت در پی آن بود تا تمام صداهای مخالف و دموکراتیک را در نطفه خفه کند و چه در سال‌های اوج‌گیری جبهه‌ ملی که مروری بر کارنامه‌ دستاوردها و شکست‌هایش یکی از بهترین مثال‌ها برای شناخت نقش مداخلات امپریالیستی در کشور ماست.

تجربه‌ تلخ آن کودتا و شوکرانِی که در کام جامعه‌ ایرانی کرد، بیش از پیش به تحکیم گفتمان دولت استبدادی و غیر‌دموکراتیک انجامید. انسداد سیاسی و مدرنیزاسیون شتابزده و صوری رژیم پهلوی که در پی آن آمد و آزادی‌های سیاسی هیچ جایگاهی در آن نداشت، زمینه را برای پروارشدن گفتمان‌های بومی‌گرا (از نصر و شایگان، تا فردید و آل‌احمد) گشود. در آن میانه صداهای دموکراسی‌خواه و کم‌سویی هم اگر بود (مصطفی رحیمی و غلامحسین صدیقی) در کوران انقلاب گم شد.

در دوران پس از انقلاب (که عملاً تداوم قدرت گفتمان دولت‌سازی را شاهدیم با این تفاوت که از دولت‌سازی سکولار به دولت‌سازی تئوکراتیک حرکت می‌کنیم و هر دو در نفی مطالبات دموکراتیک هم‌داستانند)، مشخصاً با دو مقطع از جهت نقش و اثر‌گذاری روشنفکران روبه‌روییم که در نسبتی وثیق با فضای کلی جامعه‌ ایران قرار دارند. نخست از سال ۵۷ تا سال ۸۴ که به‌مرور قدرت‌گیری نیروهای دموکراسی‌خواه و پروار‌شدن جامعه‌ مدنی را شاهدیم و دوره‌ دوم از سال ۸۴ تا به امروز که در آن به‌شکل فزاینده‌ای تحت سیاست‌های افسارگسیخته‌‌ نئولیبرالی و نیز فشارهای کمرشکن خارجی در اعمال تحریم‌ها، خواسته‌های دموکراتیک هرروز کمرنگ‌تر و نحیف‌تر شده و راه را بر تسلط گفتمانی تمامیت‌خواه در آینده‌ سیاسی ایران باز کرده است.

اضمحلال طبقه‌ متوسط، فلاکت روزافزون طبقه‌ کارگر و جامعه‌ای ضعیف و درمانده (که بیش از همیشه به سرنوشت سیاسی خود بی‌تفاوت شده از آن‌رو که دیگر جایگاهی برای خود در سپهر تصمیم‌گیری نمی‌بیند)، ما را به نقطه‌ای خطرناک از تاریخ‌مان رسانده. شبه‌روشنفکر ـ کارشناسانی که خصوصاً در این مقطع دوم سربرآوردند، نه سودای آزادی و دموکراسی داشتند و نه به‌دنبال تحدید قدرت حاکمیت بودند؛ آنها صرفاً قرار بوده جامعه را برای گذار به ساختار متصلب دیگری در آینده آماده کنند.

روشنفکری در رخدادهای منتهی به انقلاب ۵۷ فریفته‌ دو چیز بود؛ نخست قدرت (چون می‌پنداشت می‌تواند با به‌دست‌گیری ساختار سیاسی خواسته‌های خود را محقق کند؛ خواسته‌هایی که اغلب ایدئولوژیک بودند و کمتر نسبتی با دموکراسی‌خواهی داشتند) و دوم عوام (چون می‌پنداشت اگر با خواست جمعی برای برچیده‌شدن سلطنت «به هر قیمتی» موافقت نکند، حذف و فراموش خواهد شد).

روشنفکری امروز باید از این اشتباه اجتناب کند. باید این سخن ادوارد سعید را در گوش داشته باشد که: «روشنفکر همیشه مابین تنهایی و وابستگی ایستاده است». نباید در دام قدرت‌خواهی و فریفته‌ عوام‌شدن بیفتد. باید خواسته‌های دموکراتیک را به جامعه یادآوری کند و از مردم بخواهد آزادی و دموکراسی را با هیچ‌چیز معامله نکنند. این وظیفه‌ای سترگ‌ و احتمالاً سخت‌ترین آزمونی است که روشنفکری ایرانی در تاریخ خود با آن روبه‌رو بوده.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
وب گردی
آخرین اخبار