نگاهی به تازهترین اجرای جلال تهرانی نمایشنامهنویس و کارگردان آوانگارد دهه ۷۰ شمسی و تمنای بازتولید گذشتهای پربار
«بونکر»ی که به گَردِ پای «مخزن» هم نمیرسد
جلال تهرانی، نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس تئاتری که بحق بهعنوان یکی از نمایشنامهنویسان و کارگردانان آوانگارد دهه ۷۰ شمسی شناخته میشود، این روزها اثری را بهنام «بونکر» با بازی حمیدرضا آذرنگ و سارا رسولزاده براساس متنی از خودش در تئاتر تازهتاسیس لبخند روی صحنه برده است.
جلال تهرانی، نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس تئاتری که بحق بهعنوان یکی از نمایشنامهنویسان و کارگردانان آوانگارد دهه 70 شمسی شناخته میشود، این روزها اثری را بهنام «بونکر» با بازی حمیدرضا آذرنگ و سارا رسولزاده براساس متنی از خودش در تئاتر تازهتاسیس لبخند روی صحنه برده است.
اثری که از آن تحت عنوان سهگانهی «بونکر» یاد میشود و قرار است دومین بخشاش با نام «بونکر ۲/ شکارچی و قطار» با بازی گلچهره سجادیه و بهنوش طباطبایی از اوایل دیماه در یکی از سالنهای مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برود.
اگر «لاموزیکا سوم» (۱۳۹۸- در سالن مکتب تهران) را بهعنوان آخرین اجرای جلال تهرانی در نظر بگیریم پنج سال و اگر «دو دلقک و نصفی» (۱۳۹۶- سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر) را آخرین اجرای عمومی او فرض کنیم، هفت سال از فاصلهاش با صحنه میگذرد. فاصلهای که در طول آن شاهد شیوع ویروس کرونا و تعطیلی طولانیمدت سالنهای تئاتر بودیم و پس از آن اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ را از سر گذراندیم.
دو اتفاقی که هرکدام به گونهای شیوه برقراری ارتباط هنر، هنرمندان و بهشکل مشخص تئاتر را با مخاطب تحتتاثیر قرار دادند. یکی بر شیوه ارتباط فیزیکی اثر گذاشت و آن را مشروط به رعایت فاصلهگذاری کرد و دیگری روال پیشین روی صحنه بردن یک اثر نمایشی را نشانه گرفت و ضمن ایجاد بحران در ارتباط با ساخت سیاسی، وضعیت ارتباط با مخاطب را نیز بحرانی کرد و سوالات بسیاری را پیش کشید.
ازجمله اینکه آیا تئاتر ملزم به نشان دادن شیوه جدید زیست زنان در خیابان، روی صحنه است؟ اگر هست، آیا میتواند چنین کند؟ اگر نمیتواند، غیاب را انتخاب میکند یا تئاتر زیرزمینی را؟ میزان اثرگذاری هرکدام از این انتخابها چقدر است؟ و... جلال تهرانی، نمایشنامهنویس و کارگردان پیشروی دههی 70 شمسی، فارغ از اینکه چه میزان با چنین پرسشهایی در ذهن خود مواجه بوده و به چه راهحلهای احتمالی برای آن اندیشیده است، از پس دو حادثه، با متنی به صحنه برگشته که آن را به یکی از برجستهترین آثار پیشیناش؛ «مخزن» تقدیم کرده است.
او مبنای این تقدیم را نسبتهای جدی ساختاری میداند که میان دو متن وجود دارد و میگوید، اگرچه «بونکر» و «مخرن» با حضور شخصیتهای کاملاً متفاوت و در موقعیتهای متفاوت میگذرند اما ساختار یکسانی دارند. هرچند تماشای «بونکر» و خوانش دوباره «مخزن» بهشکلی غمانگیز فقدان رادیکالیسم تئاتری دههی 70 شمسی جلال تهرانی را یادآوری میکند.
«بونکر»، با حضور دختری جوان با بازی سارا رسولزاده در مطب تراپیستی میانسال با بازی حمیدرضا آذرنگ آغاز میشود و اگرچه ضمن روایت این حضور بهواسطه طراحی صحنه ویژهاش از یک سو و ماجراجوییهای فانتزیک جلال تهرانی از سوی دیگر میکوشد ادای دینی به گذشته پربار نویسنده و کارگردانش باشد اما بیش از هر چیز تمنای ناممکن بازتولید آن است.
آنچه در وهله نخست با ورود تماشاگر نمایش «بونکر» به سالن توجه او را به خود جلب میکند طراحی صحنه اثر است که توسط جلال تهرانی انجام شده است. فضایی مدور که در طول اجرا به آرامی دور خود میچرخد و میتواند چرخش همیشگی دستگاه بونکر برای تولید سیمان را به یاد بیاورد یا گرفتار شدن دختر جوان و روانکاوش را در مخزن دستگاه بونکر در طول جلسه درمان. از سوی دیگر میتوان یادآوری فضای بسته، محدود و چرخان بونکر را از طریق طراحی صحنه، نمادی از وضعیت درونی شخصیتها و احساس حبس و خفگی آنها دانست.
درواقع این طراحی مینیمالیستی، به مخاطب اجازه میدهد تا تصورات خود را درباره فضا و شخصیتها در چند شاخه گسترش دهد. در کنار همه اینها، بهنظر میآید صحنه بیش از اندازه نزدیک تماشاگر و از هر چهار طرف، در حال غرقشدن زیر نگاه خیره اوست. بهگونهایکه چیزی برای پنهان ماندن باقی نمانده و از این منظر، میتوان این رویکرد اجرایی را برخلاف فضاسازیهای درخشان آثار اولیه جلال تهرانی دانست.
یکی دیگر از نکات مهم اجرا، فانتزی به کار گرفته در آن است. اینکه دختر جوان یک بورد الکترونیکی در بدنش تعبیهشده که میتوان آن را ریست کرد و از نو به کار انداخت یا پروستخوانی روانکاو و دختر جوان و اینکه دختری از اراذل سطح یک شهر باشی و پروست هم بخوانی، راوی مناسباتی متناقض است که بیش از این نیز میتوانست تشدید شود.
هرچند ظاهراً جلال تهرانی بعد از سالها دوری از عرصه نمایش، ترجیح داده است نسبت به دیگر آثارش آدمهای معمولیتری را روی صحنه بیاورد که حتی با وجود بونکر سوار شدن، پروست خواندن و اراذل سطح یک شهر بودن، آنقدر هم رادیکال و آوانگارد نیستند و تنها عشق و نفرتشان را در یک موقعیت کموبیش عجیبوغریب نسبت به یکدیگر بروز میدهند.
جلال تهرانی بهعنوان یک نمایشنامهنویس صاحب سبک، با شیوهای خاص در دیالوگنویسی همواره امر ملموس را مازادی از رمز و راز میبخشید و امکان احضار امر شگرف را از دل زندگی روزمره ممکن میسازد. بهعنوان مثال از طریق استفهامی کردن جملات و استفاده از لحنی برآشوبنده، بیش از آنکه مفاهمهای را شکل دهید، فضایی مجادلهآمیز میسازد که موجب شگفتی و غرابت تماشاگران میشود.
در مورد بازی زبانی که بین دو شخصیت نمایش «بونکر» رخ میدهد، میتوان به مسائل مختلفی اشاره کرد. ازجمله اینکه این بازی، به فلسفه زبان و ارتباط آن با واقعیت اشاره دارد و ارجاعی ضمنی به نظریات ویتگنشتاین درباره بازیهای زبانی است و این اعتقاد او که معنای کلمات نه در خود آنها، بلکه در کاربردشان در موقعیتهای مختلف شکل میگیرد.
با وجود وجوه گوناگون این بازی زبانی در «بونکر»؛ از اینکه یکی از شخصیتها کلمهای را بیان کند و شخصیت دیگر کلمهای کاملاً بیربط به آن بگوید تا لکنت زبان و جملات بهظاهر بیمعنای دختر جوان، اما باز هم متن در مقایسه با دیگر آثار نویسندهاش ازجمله «مخزن» که به آن تقدیم شده است به وضوح جا میماند.
داداش، داداشی و آقام در فضایی با یک صندلی، یک میز تحریر فلزی، یک تخت سفری و یک ورودی تنگ و کوتاه در متن شگفتیبرانگیز «مخزن» نهتنها با دختر جوان و تراپیست میانسال «بونکر» نشسته بر دایرهای که در طول اجرا به آرامی دور خود میچرخد قابل مقایسه نیستند که حتی با نگاهی سختگیرانه میتوان گفت مناسبات بیرحمانه این روزهای تولید تئاتر، «بونکرِ» مدعی آوانگاردیسم را چنان سر به راه و محافظهکار کرده است که حتی با بونکر سوار شدن، پروست خواندن، سطح یک اراذل پایتخت بودن، بورد الکترونیک داشتن، ریست شدن و غیره و ذالک هم نمیتواند تمنای بازتولید گذشته پربار نویسنده و کارگردانش را محقق سازد.