دیاسپورا در آینده ایران نقش چندانی ندارد/تحلیل ناصر فکوهی از پیامدهای فعالیتهای سیاسی دیاسپورای ایرانی / بخش پایانی
ناصر فکوهی در بخش نخست این گفتوگو از رابطه خیالین و توهمزای دیاسپورای ایرانی با سرزمین مادر سخن گفت و برخی از وجوه منفی رایج در میان این جامعه مهاجران، همچون خودشیفتگی از یکسو و خودکوچکبینی از سویدیگر را مورد توجه قرار داد.

ناصر فکوهی در بخش نخست این گفتوگو از رابطه خیالین و توهمزای دیاسپورای ایرانی با سرزمین مادر سخن گفت و برخی از وجوه منفی رایج در میان این جامعه مهاجران، همچون خودشیفتگی از یکسو و خودکوچکبینی از سویدیگر را مورد توجه قرار داد. در این بخش نهایی اما او از امکانها و محدودیتهای پیشروی دیاسپورا برای تاثیرگذاری بر رویدادهای داخل کشور بحث میکند و معتقد است، نباید در این زمینه دچار اغراق شد. جز این، او به حکومت پیشنهاد میدهد، از گونهای سخنگفتن با دیاسپورا که گویی آنها مرتکب جرمی شدهاند و بازگشت برایشان بهمعنای عفو است، پرهیز کند.
برخی برآوردها میگوید در دهههای اخیر فعالیتهای فرهنگی در میان دیاسپورای ایرانی جایگزین تسلط فعالیتهای سیاسی در دهه ۱۹۸۰ میلادی شده است. با این همه میبینیم که بهخصوص از پس انتخابات ۸۸، هرگاه در ایران روندهای اعتراضی شکل گرفته، تجمعهایی نیز در خارج از کشور پدید آمده است. یکی از آنها که بهخصوص انعکاس زیادی نیز در رسانهها داشت، اعتراضات ۱۴۰۱ ایرانیان مقیم خارج بود که بهویژه در برلین جمعیت قابلتوجهی را گرد هم آورد. آیا میتوان با چنین روندی شاهد سلطه مجدد رویکردهای سیاسی در میان دیاسپورا باشیم؟
من شاهد چنین تحولی نبودهام. بهنظرم البته فعالیتهای فرهنگی بهتدریج پس از شوک سیاسی دهه نخست انقلاب بیشتر شد. بسیاری از ایرانیان به سوی کارهای فرهنگی رفتند و ما شاهد شکل گرفتن ادبیات و فرهنگ هنری قابلتوجهی در میان دیاسپورا شدیم. اما این گروهها همچنان در اقلیتهای بسیار کوچکی هستند و همبستگی میان آنها در زمینه کمکرسانی دیده نمیشود. کمااینکه اکثر نهادهای فرهنگی، مجلات، ناشران و... ناچار به تعطیلکردن کار خود شدند. ما لزوماً نباید و نمیتوانیم وضعیت ایرانیان خارج را، از ایران جدا کنیم.
در ایران هم، ما شاهد شرایط مشابهی هستیم که افراد در سبد هزینههای خود، فرهنگ را در آخر میگذارند و من از زمانی صحبت میکنم که هنوز بهدلیل بیکفایتی سیاسیها، وضعیت ما به چنین فقیر و خُردشدن طبقه متوسط نکشیده بود. امروزه که مردم محتاج نانشب هستند و جامعه بهشدت در دوقطبی فقیر و غنی افتاده که وضعیت بسیار بدتر است و چاره و آلترناتیوی هم مشاهده نمیشود.
حتی با قوانینی که نولیبرالیسم تندروی شبهفاشیستی هرروز بر آنها میافزاید، همان اندک جریانهای فرهنگی قابل مشاهده نیز در حال کالاییشدن و تخصصیافتن به اقشار ثروتمند جامعه میشود که آنها هم بیشتر در پی به نمایش گذاشتن «مصرف فرهنگ» هستند، نه استفاده و بالا بردن شعور و قابلیتهای شناختی خود با استفاده از آن. اما با دقیقتر شدن روی پرسش شما باید بگویم، آن حرکاتی که ما در خارج از ایران هم میبینیم خوشبختانه در همان شمار اندکشان بیشتر فرهنگی هستند تا سیاسی. سیاسیبودن نیاز به پیششرطهایی دارد که بسیاری از آنها امروز بهدلایل درونی و برونی از میان رفته است و این خاص دیاسپورای ایرانی هم نیست و نیاز به بحثی گسترده برای باز کردن آن وجود دارد.
در آینده نزدیک سیاسی ایران، دیاسپورای ایرانی چه نقشی ایفا خواهد کرد؟
گمان نمیکنم، نه در آینده نزدیک، نه در آینده درازمدت ایران، نقش جدی و چندانی را بتوان از دیاسپورا انتظار داشت. بیشترین جایی که ما شاهد «موفقیت» این دیاسپورا بودهایم، «موفقیت برای دیگران» است؛ یعنی گونهای جدید از همان فرار مغزهای قدیمی، وقتی میبینیم که در یک مسابقه بینالمللی مثلاً شطرنج یا یک ورزش دیگر، دو قهرمان ایرانیتبار زیر پرچم دو کشور دیگر به رقابت با هم میپردازند، وقتی میشنویم که این یا آن سیاستمدار ایرانیتبار، ورزشکار ایرانیتبار یا دانشمند ایرانیتبار به این و آن موفقیت بزرگ جهانی رسیده، بیشتر باید به حال خودمان متاسف شویم که چگونه این افراد را از کشور راندهایم تا دچار غرور کاذب شویم که «ببینید ما ایرانیها چی هستیم!».
اینگونه موفقیتها ـ چه در ایرانیها، چه در سایر افراد با تبار جهانسومی ـ هم ناشی از پیامدهای استعماری، هم جهانیشدن و تنوع ناشی از آن، هم فرار مغزهاست و هم ناشی از سرمایهگذاری فرهنگهای میزبان بر افراد درخشان، با هوش و استعداد زیاد و به بهرهوری رساندن استعدادهایی که اگر در کشور خود میماندند، بهاحتمال قوی از میان میرفتند. بنابراین باید چارهای از آن لحاظ بیاندیشیم، نه اینکه دچار یک غرور ناسیونالیستی ساختگی شویم، ولو آنکه آن قهرمان برای خوشحالی پدر و مادرش یک جمله هم از «ایرانی»بودن خودش بگوید که اغلب هم نمیگوید.
بنابراین در دیاسپورایی که وقتی پنج، شش نفر دور هم جمع میشوند بعد از یکی، دو ماه از آن گروه، سه گروه بیرون میآید و 40 سال است این داستان ادامه دارد، در دیاسپورایی که سطح اندیشه انتقادی و تفکر تحلیلی به چنین سطحی نازل است که هنوز در حال قهرمانساختن از ضدقهرمانان است، با مشکلات ساختاری جدی روبهرو هستیم و انتظار اینکه ثمرهای برای آینده ایران یا حال ایران داشته باشد، بیمعناست، ولی برای خود آن افراد و نهادهایی که در آن کار میکنند شاید بسیار مفید باشند. اینها یا فرزندانشان بههرحال سرمایههایی هستند که ما قابلیت حفظشان را نداشتهایم و دیگران درک و شناخت بهرهبرداری از آنها را داشته و آنها را به بالاترین حد از ثمردهی رساندهاند. برخی البته میگویند که چنین موفقیتهایی «تصویر ایران» را در جهان بهتر میکند.
من ولی بارها گفتهام در تمدنی که سههزار سال دستکم پیشینه دارد و حافظ، خیام، مولوی و فردوسیاش، قرنهاست شناختهشده هستند ما برای بهترکردن تصویر کشورمان، به این و آن جایزه ساختگی و جشنواره، نیازی نداریم و اینها بیشتر باید به ما امکان بدهند که ذهن انتقادیمان را بالا برده و ببینیم چرا وضعیت ما چنین بوده است که این انسانها را از خانه و کاشانهشان برانیم و چرا ایرانیان درون و برون چنین رفتاری میکنند، همچنین همهچیز را هم به گردن قدرت سیاسی داخلی یا قدرتهای سیاسی بیرونی نیاندازیم. مسلم است که سهم آنها در این نگونبختی بزرگ است ولی آنچه اهمیت دارد، چگونگی رسیدن آنها به جایی است که رسیدهاند.
برخی پژوهشها از شکلگیری «دیاسپورای جدید مجازی در ایران»، متاثر از دیاسپورای ایرانی حکایت میکنند. به نظر شما دیاسپورای ایرانی توانسته ذهنیت مردم داخل ایران را تحتتاثیر خود قرار دهد؟
با تجربهای که از محیط مجازی دارم، فکر نمیکنم چنین چیزی باشد. این بحث بسیار طولانی است و نمیتوانم باتوجه به محدودیت صفحات روزنامه آن را باز کنم، اما محیط مجازی فارسیزبان بهرغم پهنههای درخشان و بسیار خوبی که در آن دیده میشود، بیشتر به یک جنگل پر از مرداب و لجنزار شباهت دارد که با همه زیباییها، همه نفوذیهای عالم و همه ابلهان جهان نیز در آن خانه کردهاند، بنابراین این بحث را باید در سطحی دیگر که در جهان هم از این لحاظ وجود دارد، دید که به فرصتی دیگر موکولاش میکنم.
بهنظر شما تجربه جنگ 12 روزه چه آثاری روی ذهنیت دیاسپورای ایرانی خواهد گذاشت؟
فکر نمیکنم تاثیر زیادی بگذارد، چون ذهنیت ایرانیان بهدلیل انفرادشان از جهان، و از همه بیشتر بهدلیل واکنشی و هیجانیبودن آن و نبود بُعد انتقادی در آن، قابلیتهای بالایی برای درک عمیق مسائل را ندارد و بسیار شبیه چیزی مثل «ماگاها» (طرفداران کمفرهنگ ترامپ در آمریکا) است. به همین دلیل هم هست که میبینیم امروز متاسفانه ترامپ و اسرائیل برغم تمام جنایاتشان و بلاهتهای بهویژه ترامپ، در میان بعضی از ایرانیان محبوب هستند.
چرا ما در ایران نهتنها شاهد حمایت از فلسطین و ابراز همدردی با نسلکشی غزه نیستیم، بلکه برعکس گاهی شاهد طرفداری از اسرائیل، حتی در بین گروهی از نخبگانیم؟ بخشی از این امر، بیشک بهدلیل واکنش نسبت به حکومت است اما به این میتوان عنوان عذر بدتر از گناه داد ولی دقت کنیم که این واکنش فکری هیجانی، بیخردانه و عملکردن فاقد شعور، خودش نوعی عقبماندگی است و جای افتخار ندارد.
مهمترین سلبریتیهای ما، همزمان با بمباران ایران و نسلکشی غزه، روی مهمترین تریبونهای جهانی بلندگو در اختیار داشتند اما دریغ از آنکه یک کلمه حتی از کشور خود دفاع کنند یا با کودکان فلسطینی و قربانی نسلکشی، اظهار همدردی نمایند. بلکه فقط در فکر بهنمایش گذاشتن خودشان بودند و بهمنظور آماده کردن زمینه برای پولسازیهای آتی، عمل کردند و اسم آن را نیز گذاشتند «مبارزه با رژیم». از چنین «مبارزهای» هرچیزی ممکن است بیرون بیاید؛ جز آزادی و زندگی بهتر و سربلند برای هر ملتی.
دعوت رئیسجمهور و وزیر گردشگری از ایرانیان خارج از کشور را تا چهحد باورپذیر برای دیاسپورا میدانید؟
این نخستینبار نیست که چنین دعوتی از سوی مسئولان مطرح میشود. چه در دوره آقای هاشمی، چه دوره خاتمی، احمدینژاد و روحانی هم موارد مشابهی را دیدهایم و حتی کار به برگزاری جلسات و گردهمآییهایی در ایران (فکر کنم در دوره احمدینژاد) نیز رسید. اما در هیچیک از اینموارد هم چندان پیش نرفت. فرآیند «مهاجرت معکوس» پدیدهای است که بهندرت اتفاق افتاده است. آنچه بدان دقت نمیشود این است که بازگشت یک «مهاجر» یا «پناهنده» را که سه، چهار سالی را در یک کشور خارجی گذرانده است، نمیتوان مهاجرتمعکوس نامید.
مهاجرتمعکوس زمانی است که با تغییرات اساسی و نسبتاً پایدار در کشور مهاجرفرست ـ و در اینجا ایران ـ بهصورت مثبت از یکسو و تغییراتی معکوس و سخت در کشور مهاجرپذیر تقریباً بهصورت همزمان از سویدیگر، روبهرو باشیم. همچنین مهاجرانی که بیش از 10سال نسبتاً در یک کشور خارجی اقامت داشته و وضعیت مناسبی دارند، با امید محکمی برای آینده بهتر به کشور خود بازگردند و به هر رو بپذیرند که در ابتدا دوره مشکلی خواهند داشت. درحالحاضر کشورهای غربی دوره سختی را میگذرانند و شاهد عقبگرد دموکراتیک و با نتایج بسیار منفی40 سال سیاستهای اقتصادی نولیبرالی و گسترش فقر و تضعیف طبقه متوسط روبهرو هستند.
در این شرایط اگر ایران سیاستهای داخلی و خارجی خود را در جهت ایجابیکردن، تعادل روابط بینالمللی، گسترش آزادیها و تثبیت سیستم سیاسی برای تضمین زندگی کسانی که لزوماً همچون قشر حاکم فکر نمیکنند و سبک زندگی متفاوتی دارند، تغییر دهد، بهنظرم شانس چنین مهاجرتهای معکوسی وجود دارد. اما شانس بیشتر در جلب سرمایهگذاری خارجی با منشأ ایرانی است که آنهم فقط با تثبیت تغییرات دموکراتیک و تداوم آن ممکن میشود. بگذریم که در چنین حالتی سرمایههای غیرایرانی نیز قابلجذب خواهند بود.
هرگز نباید از یاد ببریم که هر مهاجرتی با یک ضربه (تروما) آغاز شده و با یک ضربه دیگر در جایی دیگر آغاز میشود و سالها طول میکشد که مهاجر در کشور جدید جا بیفتد (میانگین در جامعهشناسی 10سال است). بنابراین پس از تحمل آنهمه سختی، بهسادگی تن به مهاجرت معکوس نمیدهد اما اگر شرایط واقعاً مناسب شود، قدرت جاذب فرهنگ مادر همیشه میتواند امکان چنین مهاجرتی یا اشکال بسیار انعطافپذیرتری همچون سکونتهای دوگانه (در کشور زادگاه و کشور میزبان) یا بازگشتهای موقت و کوتاهمدت برای انجام یک پروژه، یا برای گذران دوران بازنشستگی و... را بدهد.
اما پیششرط همه اینها رونق اقتصادی بالا، بودن شانس برای طبقه متوسط و آزادیهای مدنی، اجتماعی و سیاسی و نبود یا ضعیفبودن فساد سیستمی است. کسی که بخواهد سرمایه یا تجربیات خودش را به کشوری بیاورد یا آنجا را مقصد گردشگری خود کند، به دنبال ماجراجویی یا ترس و هراس از بیثباتی نیست. افزون بر این، حاکمیت باید از گونهای سخنگفتن با دیاسپورا که گویی آنها مرتکب جرمی شدهاند و بازگشت برایشان بهمعنای عفو است، پرهیز کند. اینگونه گفتارها تاثیری بسیار منفی دارند. اگر از گروه معدودی از افراد صرفنظر کنیم، هیچکسی با دلی خوش، وطن و جایی را که عمرش را در آن به بزرگسالی رسانده است، ترک نمیکند؛ افراد به این کار مجبور شدهاند.
بنابراین او جُرمی مرتکب نشده که با او بهعنوان مجرم برخورد شود. امروز در همه جهان، همه کشورها بهدنبال کسانی هستند که تجربه و سرمایههای انسانی و مالی خود را به کشور آنها بیاورند، ولی دستاندرکاران کشور ما بهدلیل همان غفلتی که گفتم نهتنها مردم خود را از میلیونها غیرایرانی که آرزویی جز سفری پرنشاط، آرام و امن به ایران ندارند، محروم کردهاند، بلکه هیچ زحمتی نیز برای افزایش تمایل بازگشت همه کسانی که با مهاجرت و ترک ایران، ضرباتی شدید را تحمل کردهاند، به خود نمیدهند.