گفتوگو با رویا اسدی کارگردان و میکائیل شهرستانی طراح و بازیگر تئاتر کالیگولا
عصیان علیه پوچی
این روزها که مضراب ابتذال بر صحنه تئاتر زخمه میزند، تماشای اجرایی تازه از نمایشنامه «کالیگولا»، اثر آلبر کامو، به کارگردانی رویا اسدی و طراحی و بازی میکائیل شهرستانی و شاگردانش در سالن استاد سمندریان ایرانشهر، مرهمی بر این زخم است و البته پالایش حال در این زمانه ملال و دلمردگی. کالیگولا، در مواجهه با مرگ معشوقهاش دگرگون میشود.
آگاهی از مرگ و این حقیقت که انسانها میمیرند و هیچکس خوشبخت نیست، او را به سمت جنون سوق میدهد. از نظر کالیگولا، زندگی ارزشی ندارد و همین پوچی او را به سرحد ابتذال و اشتباه میاندازد. این نمایشنامه از نظر کامو، یک نمایشنامهی «ایده» است و براساس ایدهی پوچی که کامو به آن معتقد بود به رشته تحریر درآمد. با رویا اسدی و میکائیل شهرستانی؛ زوج هنرمندی که اجرای تازهای از این نمایشنامه کلاسیک را به صحنه بردند، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
«کالیگولا» از آن دست نمایشنامههای کلاسیک است که بارها به روی صحنه رفت. چه شد که این متن را برای اجرای دوباره انتخاب کردید؟ گرچه به گمانم این کار در شرایط تاریخیای که بهسر میبریم، معنادارتر و مماستر است...
رویا اسدی: خب این نمایشنامه یکبار پیش از انقلاب روی صحنه رفت و دو اجرا هم بعد از انقلاب داشت که اجرای ما سومین اجرا محسوب میشود. آخرین اجرای آن، کار همایون غنیزاده بود. اما دلیل اینکه سراغ این نمایشنامه رفتیم، مفاهیم و معنایی بود که در مضمون این اثر نهفته است. تم فلسفی و پرداختن به موضوع بیمعنایی و پوچی، آزادی و قدرت و مسئولیت انسانی، رویارویی با مسئله مرگ و سرنوشت محتوم او و یأس عمیق از درک این حقیقت که همه میمیرند و هیچکس خوشبخت نیست، از جنبههای جذاب اثر و دلایل انتخاب نمایشنامه «کالیگولا» بود.
واقعیت این است که مرگ، دغدغه همیشگی بشر بوده و هست. ازیکسو میرایی انسان و درک پوچی زندگی و بیمعنایی آن و ازسویدیگر جستوجو برای معنایی برای آن، ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. یأس کالیگولا از فانی بودن، او را به این نتیجه میرساند که دنیا پوچ است و او قادر است آزادی بیقید و شرط را تجربه کند. او میخواهد به رهایی حقیقی دست یابد، غیرممکن را بهدست آورد و آن را راهی میداند تا خود را از پوچی نجات دهد.
کالیگولا، به برقراری عدالت اعتقاد دارد ولی عدالت او عین ظلم است. او برای انسان ارزش قائل نیست و بشر را به سخره میگیرد. کالیگولا، شخصیت پیچیدهای است، با سرنوشت خاص. در نمایشنامه «کالیگولا» این پرسش مطرح میشود که آیا آزادی بیقید و شرط باعث خوشبختی میشود؟ سرنوشت خود کالیگولا، پاسخ به این سوال است.
در پایان به این نتیجه میرسد که آزادیاش اصیل نبوده، راه را اشتباه رفته، رنج دادن و تحقیر آدمها عادلانه نیست. فساد عاقبتی ندارد و باید برای زندگی ارزش قائل بود. کامو معتقد است، پس از درک آگاهی از مسئله پوچی جهان باید مبارزه را در پیش گرفت. ساختن دنیایی بهتر برای بشر. کامو در قالب نمایش «کالیگولا»، نیستانگاری را محکوم میکند و معنای زندگی را در طغیان میداند.
از نظر او انسان، بنده تاریخ نیست و میتواند و باید آن را تغییر دهد. در این نمایش دو طرز فکر رویاروی هم قرار میگیرند. کالیگولا معتقد است، اعمال یکسانند و ارزشی در زندگی وجود ندارد و تفکر کمالگرایی نماینده آن است، زندگی را برای زیستن باارزش میداند که انسان با انتخابش به آن معنا میدهد. به نظر کامو، بعضی اعمال شایستهتر از اعمال دیگرندکامو این نمایشنامه را در اوج جنگ نوشت. با نگارش این کار او از جامعهای انتقاد میکند که با وجود تمدنی غنی، سرنوشتاش را به دست کسی سپرد که دنیا را به خاک و خون کشید و جان انسان را بیارزش شمارد.
کامو با بیعدالتی مخالف است و در آثارش همین تفکر نمایان است. از نظر کامو، با عصیان علیه پوچی زندگی و ظلم میتوان به زندگی معنا داد. غنای فلسفی پیچیدگی شخصیتها، پرداختن به مسائلی چون فساد، قدرت و ظلم از دلایل جذابیت نمایش بود.
به همین دلیل است که گمان میکنم من با تماشای این تئاتر درواقع کاتارسیس را تجربه کردم. معانی و مفاهیم غنی این نمایشنامه که بهویژه به تفکرات اگزیستانسیالیسمی مرتبط است و اندیشههای کامو را بازنمایی میکند، با دغدغهها و رنجهای وجودی و درونی مخاطب ارتباط برقرار کرده و امکان نوعی همذاتپندری فردی و تاریخی را فراهم میکند که میتواند فارغ از لذت تماشا و سرگرمی، راهی به تأمل و اندیشیدن باشد؛ به نظرم با ساخت و اجرای چنین متنهایی از نمایشنامههای کلاسیک که به وضعیت تاریخی و روانی جامعه ما ارجاع میدهد، فارغ از اینکه میتوان تماشاگر را در معرض یک تجربه آگاهیبخش قرار داد، از فروغلتیدن آنها در آثار نازل و مبتذلی که این روزها در عرصه تئاتر میبینیم هم جلوگیری میکند و درواقع میتواند ذائقه مخاطب را درست پرورش دهد. موافقید؟
میکائیل شهرستانی: من فکر میکنم فقط از جانب مخاطب نباید این اتفاق بیفتد. سیستم فرهنگ و هنر حاکم که سیاستگذاری میکند و اتاق فکر دارد، به نظرم آگاهانه و عامدانه مسیر تئاتر را به سمت ابتذال و فضای کاسبکارانه و بازاری کشانده است. شما در فضای مجازی با کامنتهایی پر از فحاشی نسبت به چنین آثاری مواجه میشوید که معلوم است یک جریان منحطی به این افراد خط میدهد و این تخریبها را هدایت میکند. درواقع میخواهم بگویم که یک جریان و گفتمان ابتذالی در عرصه هنر شکل گرفته که مخاطب خود محصول آن است نه عامل آن. با این حال چاره و گریزی نیست که در دل همین فضا کار کرد و ایده و اندیشه خود را پیش برد.
من بیش از چهار دهه است که در عرصه تئاتر مشغول کارم و خانم اسدی آنقدر از خودگذشتگی داشته که بهدلیل مسئولیت زندگی و تربیت فرزند، کار عملی نکند و بهجای آن بنویسد که حاصلش چنین رمان و نمایشنامهای بوده که آن را فعلاً سر طاقچه گذاشتیم برای روزگاری که بشود آنها را چاپ کرد. من همواره به ایشان گفتم که نوشتن را متوقف نکند و تراوشات ذهنی خود را بنویسد حالا اگر بودیم آن را منتشر میکنیم و اگر نبودیم نوادگان ما آنها را چاپ میکنند. منظور اینکه چارهای جز کار کردن نداریم و نباید تسلیم انفعال و ابتذال وضع موجود شد.
اجرای این تئاتر هم مصداقی از همین روش و نگرش بود. شعار من این است که من کار میکنم، پس هستم. از سوی دیگر باید به تربیت هنرمندان و بازیگرانی پرداخت که هم تئاتر را جدی گرفتهاند، هم مقاصدی غیر از منافع مالی دارند. من سالهاست که به تدریس و تربیت شاگرد در تئاتر مشغولم و به نظرم یکی از مهمترین راههای مقابله با ابتذال در هنر، تربیت و پرورش هنرمندانی است که برای هنر ارزش و اعتبار قائلند و حضور آنها در صحنه میتواند تغییر مثبت و کیفی در این زمینه ایجاد کند. من معلمان بزرگی در عرصه بازیگری و تئاتر داشتم و معتقدم، آنچه از آنها آموختم را باید به جوانان منتقل کنم؛ جوانانی که بخواهند بفهمند و یاد بگیرند.
ماحصلش خیلی از همین افراد بودند که حالا بهعنوان بازیگرانی قابل در مدیومهای مختلف کار میکنند و دستمزد برخی از آنها از خود من هم بیشتر است. من از خیلی فرصتهای مالی در سینما و تلویزیون گذشتم و خودم را مقید به آموزش و تدریس هنری و تربیت شاگرد در تئاتر کردم؛ برای اینکه نمیخواستم به مناسباتی تن دهم که در آن رانت، پولشویی و قواعد تجاری حاکم است. این نگاه تجاری و بازاری البته در عرصه تئاتر هم وجود دارد که حتی اصول، قواعد و مبانی آن را هم زیر سوال میبرد. فضایی که 5-4 هزارنفر برای تماشای تئاتر میروند و از یک سری تکنولوژیهای صوتی برای صدا و بیان بازیگر استفاده میشود، این مدیوم را از اصالت و هویت خود تهی میکند و راستش نامش دیگر تئاتر نیست.
درواقع شاهد بسط لاکچریسم در عرصه تئاتر هستیم...
دقیقاً. درواقع این مارکتینگ است که همه قواعد، مناسبات و سیاستگذاریها در این عرصه را تعیین میکند. بسیاری از بازیگران هم بهدلیل شرایط مالی و معیشتی به این شرایط و مناسبات تن میدهند. انگار شاهد نوعی بردهداری نوین در عرصه تئاتر هستیم. متاسفانه صحنه تئاتر برای برخی از تهیهکنندگان، کارگردانها و بازیگران به دکان چندنبشی تبدیل شده است که از آن پول درمیآورند و گویی آنچه بیش از همه با این عرصه بیگانه است، هنر و دغدغههای هنری است.
از پیامدهای این رخداد شوربختانه حضور برخی خوانندگان در عرصه بازیگری تئاتر است...
شوربختانهتر اینکه بسیاری از آنها حتی خواننده خوبی هم نیستند و درواقع در حوزه تخصصی خودشان هم لنگ میزنند. متاسفانه بهویژه در دودهه اخیر، موجی از دیدگاههای نابخردانه و سلیقههای سادهپسندانه، همه را از تولیدکننده تا مصرفکننده تئاتر، گرفتار و آلوده کرده و به اعتبار تئاتر لطمه میزند که به گمانم تنها از راه آموزش و تحصیل درست و دلسوزانه، کم و کمتر میشود. به نظرم ذائقه مخاطب را میتوان با تربیت بازیگران و هنرمندان فرهیخته و برجسته ارتقاء داد. البته سیاستهای هنری هم باید بر محور حمایت از تئاتر اصیل، هویتمند و آگاهیبخش متمرکز شده و خود به عامل یا حامی جریانهای تجاری، کاسبکارانه و بازاری در عرصه تئاتر تبدیل نشوند.
چقدر نمایشنامههایی که بازخوانی اندیشههای فلسفی است و مخاطب را به تفکر و تأمل دعوت میکند، در این زمانه بیحوصلگیها و تنزل سلیقه مخاطب میتواند راهگشا باشد؟
اسدی: اجرای آثاری با مضمون فلسفی و اندیشه خاص در زمانی که سلیقه و افکار به سمت و سوی سطحینگری گرایش دارد، میتواند تاثیر مثبتی داشته باشد. اغلب این نمایشنامهها راهحلی برای دغدغههای بشر در دوره خاص حتی در زمانهای دیگر هستند و این دسته از نمایشها معمولاً به طرح مسائل پیچیده بشری و دغدغههای انسانی در جامعه میپردازد. طرح و اجرای این آثار میتواند به بررسی عمیقتر مفاهیم انسانی، اخلاقی و یافتن راهحلهای مناسب برای جامعه منتهی شود. این کارها ذهن را به چالش میکشد و تماشاگران را به تفکر عمیق درباره زندگی، ارزشها و وظایف بشری تشویق میکند.
همچنین زمینه را برای گفتوگو و تبادل افکار آماده میکند. در جهان ملالانگیز امروزه، دیدن آثار فلسفی منجر به ایجاد تجربه خاص ذهنی میشود. اثر این تجربه، ناب و ماندگار است. تماشاگرانی با سلایق خاص که به دنبال عمق دادن به معنای زندگی هستند، این نوع اجرا را میپسندند. این طیف از مخاطبان به دنبال زرق و برق در دکور بازیگر سلبریتی به موسیقی هیجانی در نمایش نیستند. آنها به دنبال معنای متفاوت و عمیق هستند تا لایههای پیچیده ذهنی و انسانی را کشف کنند.
یکی از جذابیتهای این نمایشنامه، شخصیت خود کالیگولاست. کاراکتری که هم دافعه دارد، هم جاذبه. هم میتوان با او همذاتپنداری کرد و هم از او بیزار بود. کمی درباره این شخصیت بگویید و دشواریهای پردازش و بازی آن.
اسدی: کالیگولا شخصیتی پیچیده و متناقض است. مواجهه با مرگ در شخصیتاش بحران عمیق وجودی ایجاد کرده و او را دچار ناپایداری روانی میکند. در یک لحظه آرام است و لحظهای بعد بهشدت پرخاشگر میشود. کالیگولا شخصیتی سلطهگر است اما در عین حال عمیقاً تنها و ناامید است و با بحران هویت روبهروست. کالیگولا شاعر، دیکتاتور و فیلسوف است و همین پیچیدگی بازی این نقش را سختتر میکند. بازی این نقش باید به گونهای باشد که تمام جنبههای وجودی او را به تصویر بکشد. از قدرت سلطهگری تا تنهایی، ناامیدی و بحران هویت. از یأس وجودی او تا امید و تلاش برای بهدست آوردن غیرممکن، همچنین باور عمیق او به پوچی جهان و تلاش برای بهدست آوردن غیرممکنها تا به زندگیاش معنا ببخشد. بازی در این نقش بسیار چالشبرانگیز است. نکته مهم، فشرده کردن نمایش است و این موضوع کار را برای بازیگر سختتر میکند.
شهرستانی: همه ما میتوانیم به کالیگولا تبدیل شویم. زمینه دیکتاتوری در وجود همه ما هست. برای همین در عین اینکه از او بیزاریم یا نفی و طردش میکنیم، میتوانیم او را درک هم بکنیم. درک به این معنا که این روحیه و میل به خودکامگی در او غریبه یا غیرقابل باور نیست. همانطور که خانم اسدی اشاره کردند، نقش بسیار پیچیده و بازی آن بهدلیل همین دوگانگیهایی که در کالیگولا بود، دشوار و سخت بود. ولی بازی در این نقش در ۶۲ سالگی بسیار چالشبرانگیز بود؛ حتی به لحاظ فیزیکی که باید مدام پویا و متحرک باشد و حتی چند بار زمین میخورد. گرچه برای من سویههای فکری و درگیریهای ذهنی این شخصیت اهمیت بیشتری داشت تا اکتهای فیزیکیاش. این شخصیت به تماشاگر امکان میدهد که درباره خودش قضاوت کند؛ درباره تناقضها و تضادهایش و فرزانگی دقیقاً محصول همین مواجهه صادقانه با خود است.
اسدی: من فکر میکنم ایفای نقش کالیگولا در ۶۰ سالگی خیلی به شخصیت نزدیکتر است تا مثلاً در 30 سالگی این نقش را بازی کردن. آدمی در این سن بسیاری از بحرانها و فراز و نشیبهای زندگی را تجربه کرده؛ ازجمله احساس پوچی و یأس فلسفی را. همچنین در این سن احساس بیمعنایی را تجربه کرده یا درک بهتری از آن دارد به همین دلیل میتواند به درک درست و دقیقتری از نقش برسد و با آن مماس شود. با این حال آنچه درباره کالیگولا مهم است، اندیشهای است که پشت این نمایشنامه وجود دارد؛ نه تکنیک اجرای آن.
به هر حال نه فقط محوریت این شخصیت در نمایشنامه که بازی قدرتمند میکائیل شهرستانی در این نقش، به کانون نمایش تبدیل شد و مثل روحی بود که در کالبد اثر دمیده شد...
اسدی: تازه من مجبور شدم کالیگولا را خلاصه و فشرده کنم چون سه ساعت نمایش بود و طبیعتاً افت و خیزهای نقش کالیگولا هم بیشتر بود که در اینجا بهدلیل محدودیت زمانی و لحاظ کردن حوصله مخاطب، کوتاهتر و فشردهتر شد.
شهرستانی: پیتر برگ در کتاب «فضای خالی» میگوید، بازیگر تنها خالق واقعی صحنه است و باقی هیچ. بازیگر است که با صدا، بدن و چهرهاش به صحنه غنا میبخشد و این باتوجه به ویژگیهای کالیگولا عمق بیشتری هم پیدا میکند. فشردگی نقش بر دشواری نقشآفرینی هم میافزاید و آن تلاطمهای روحی و تغییر و تحولات شخصیت را باید با درک درست از کاراکتر، به اندازه بودن کنشها و دیالوگها و استفاده بجا از تکنیکهای بازیگری به بازی تاثیرگذار و باورمند تبدیل کرد. بههرحال نمایشنامه «کالیگولا» که یکی از درامهای قدرتمند و مهم در جهان است و شخصیت او هر بازیگری را به ایفای این نقش وسوسه میکند، از آن نقشهایی است که به اندازه سخت بودنش لذتبخش هم است. شخصیتی که جنونی لبریز از خلاقیت داشت و هنرمندی سرگشته، معترض و سیاستمدار و فیلسوفی آشوبگر بود. به همین دلیل اجرای آن هم با ترس و لرز همراه بود، هم بهشدت وسوسهانگیز بود. شاید بهجرأت بتوانم بگویم سختترین نقشی بود که بازی کردم.
در این نمایشنامه از بازیگران جوان و تازهنفس استفاده شده است. این گرچه فرصتی برای تجربه و دیده شدن استعدادهای جدید است اما به ریسکپذیری هم نیاز داشت. آیا به این هم فکر کردید که اگر چند چهره سرشناس هم حضور داشتند شاید مخاطب بیشتری به تماشای کار بیاید؟
شهرستانی: دروغ چرا. به هر صورت فکر کردیم ولی به این نتیجه رسیدیم که از برخی از این چهرهها استفاده کنیم مثلاً به نسیم ادبی یا لیلا بلوکات که از شاگردان خود من بودند، فکر کردیم که خب یا سر کار دیگری بودند یا به هر دلیلی نشد؛ منتها بهدلیل شناخت و اعتمادی که به شاگردانم داشتم و قبلاً هم امتحانشان را پس داده بودند، مطمئن بودم که از پس این کار برمیآیند و خوشبختانه چنین هم شد. ضمن اینکه این بچهها با انگیزه و شوق و از سر عشق و علاقه وارد کار شدند؛ بدون اینکه به انگیزههای مادی فکر کنند و این خیلی برای ما ارزشمند بود.
اسدی: بهنظرم حضور جوانان در صحنه تئاتر فرصتی است برای نوآوری و انرژی بخشیدن به اجراها. بازیگران جوان ایدهها و رویکردهای جدیدی را به جریان تئاتری ارائه میدهند که باعث رشد و اعتلای این هنر میشود. حضور بازیگران باتجربه و حرفهای در کنار نوآوری، انرژی و خلاقیت بازیگران جوان، فرصتی است برای ارتباط مؤثر آنها با یکدیگر؛ حضور بازیگران جوان که اغلب از مراکز و دانشکدههای هنری فارغالتحصیل شدهاند و بهواسطه دسترسی به اطلاعات روز دنیا از جریان هنری مطلع هستند. حضور آنها در کارهای حرفهای باعث غنا و شادابی فضای کار میشود. در نمایش «کالیگولا»، در کنار بازیگران حرفهای از جوانها هم دعوت به همکاری شد. آنها زیر نظر آقای شهرستانی بازیگری را آموختند و دوره را با موفقیت به اتمام رساندند. تجربه دوستان حرفهای و شادابی و نشاط گروه جوانتر، شرایط کار را برایمان جذابتر کرد.
شهرستانی: حضور سلبریتیها در هنر باید از چند جنبه مورد بررسی قرار گیرد. این افراد در عرصههای مختلف تاثیرات عمیقی بر افکار جامعه میگذارند. آنها میتوانند به ترویج فرهنگ سطحینگری کمک کنند و روی ارزشهای فرهنگی و اجتماعی مؤثر باشند. اگر آنها دانش و تبحر کافی نداشته باشند باعث سقوط مفاهیم و ارزشها میشوند و سادهانگاری را در جامعه رواج میدهند.
آنها عموماً نوعی سبک زندگی و افکار را ترویج میکنند که گاه به مشکلات جامعه دامن میزند. البته باید یادآوری کنم که در هر جامعهای سلبریتیهایی هم هستند که آگاهی، افکار نو، برداشت جدید از مسائل، اصالت، حقیقتگرایی و شجاعت را مطرح میکنند که میتواند الگوی مناسبی برای جوانان باشد. استفاده از حضور سلبریتیهای دسته اول میتواند سلیقه مخاطب را تنزل دهد. فضای حاکم بر هنر امروز، شاید کارگردان را مجاب کند که بهجای انتخاب آثار عمیق و متفکرانه به طرف پروژههایی با سبک و سیاق سادهپسندانه جذب شود. این امر میتواند منجر به کاهش تقاضا برای اجرای متفکرانهتر شود.
در پایان کمی از نقشآفرینی خود بر جامعه بگویید و اینکه چقدر باتوجه به شرایط تاریخی، اجتماعی و روانی جامعه، تئاتر میتواند به انسان ایرانی برای بهتر زیستن کمک کند.
اسدی: خب تئاتر به دلایل متعددی برای جامعه در هر زمان لازم است. تئاتر در شکل دادن فرهنگ عمومی جامعه مؤثر است و خود از آن تاثیر میگیرد. آثار هر دوره نشاندهنده چالشهای اجتماعی، خصوصیات آدمها، نوع زیست آدمها، درگیریهای ذهنی، ایدهها و آرزوها، ناکامیها و رنجهاست. تئاتر به انسان کمک میکند تا احساسات، ایدهها و نگرشهای انسان به شیوه و فرم خلاقانه بیان شود.
تئاتر موضوعات سیاسی و اخلاقی را به چالش میکشد و تماشاگران را به تفکر عمیقتر تشویق میکند. تئاتر میتواند وسیلهای برای آموزش باشد و فرصتی برای گفتوگوی سالم ایجاد کند؛ چالشهای زندگی بشری را مطرح و راهحل ارائه دهد. تئاتر چه در بیان احساسات، ایدهها و تجربههای انسانی و چه در ارائه فرم اجرایی موجب غنای فکری مخاطب میشود.
شهرستانی: برای کسی مثل من که تئاتر یک معنای حیاتی است و گمان میکنم برای آنهایی که به هنر باور دارند و آن را میانجی نجات خود از ملال زندگی روزمره میدانند هم چنین باشد. بهویژه نمایشنامهای مثل «کالیگولا» که درونمایه آن نیاز به معنا برای رهایی از احساس پوچی و ملال است. به گمانم در شرایطی که در آن زیست میکنیم، تماشای تئاتر میتواند دستکم رنج انسان را کمتر یا قابل تحملتر کند و کمک کند تا تحمل بار هستی بر دوش آدمها آسانتر شود.