وقتی نقابها از رخ میافتد
دومین فیلم مرحوم اصغر یوسفینژاد در ادامه همان جهان سینمایی و اخلاقیای است که او در نخستین فیلم خود یعنی ائو(خانه) ترسیم کرده بود.
از حیث فرم روایی «عروسک» هم مثل «ائو» براساس ساختار «سکانس-پلان» طراحی شده و قصه در فضای خانه روایت میشود؛ با تعدد کاراکترها و دیالوگهای فراوان.
ضمن اینکه فیلم به زبان ترکی ساخته شده و از بازیگران بومی هم استفاده کرده است. اصغر یوسفینژاد مسیری را در راه فیلمسازی خود برگزیده بود که میتوان آن را ذیل سینمای قومیتی تعریف کرد اما در درون این فضای بومی، به روایت قصه و موقعیتی میپرداخت که تعلیق قومیتی نداشت بلکه به نوعی زیست انسانی میپرداخت که در آن اخلاق تحتتأثیر منفعتطلبیهای آدمها و اخلاقی ریاکارانه صورتبندی میشود و بههمیندلیل گرچه زبان فیلم ترکی است اما جهان فیلم بشری و انسانی است که با هر مخاطبی میتواند ارتباط برقرار کرده و با قصه خود همراه کند.
عنوان و مفهوم «عروسک» در اینجا اشاره به بزککردن آدمهایی دارد که پشت صورتکهای قلابی خود، پنهان شدهاند و زمانی که منفعت شخصیشان در معرض تهدید قرار میگیرد، نقاب از چهرهشان میافتد و خود واقعیشان را نشان میدهند.
درواقع فیلم «عروسک» تراژدی انسانی در بزنگاههای اخلاقی است که در بستر یک کمدی سیاه روایت میشود و کنش درونی آدمها را در واکنش به رخدادهای بیرونی، حول محور حرص و طمع در محیط و مناسبات خانوادگی صورتبندی میکند.
یوسفینژاد این موقعیت را در فرم سکانس-پلان قرار داده و با داستانکهایی که به خط اصلی قصه اضافه میکند، پازلی شکل میدهد که در وهله نهایی با یک غافلگیری شوککننده همراه میشود تا از واقعیتی هولناک رمزگشایی کند.
ازاینحیث فضای فیلم به قصهای معمایی و چندلایه میماند که درنهایت قرار است آنچه در پشت پرده است، رمزگشایی شود، همچنین در آن پردهها کنار میرود و نقابها میافتد تا تماشاگر با چهره واقعی و بدون روتوش شخصیتها روبهرو شود.
واقعیت این است که «عروسک» در همان جهان سینمایی «ائو» بنا شده و تداوم مییابد. با همان شکل از روایت، فرم و اجرا اما با دو قصه خانوادگی متفاوت. ظاهراً قرار بود یوسفینژاد با ساخت فیلمی بهاسم «تولد»، سهگانه خود را تکمیل کند که با مرگ ناگهانی او به پروژهای ناتمام تبدیل شد.
اگرچه بخش مهمی از جذابیت فیلم، گرهافکنیها و گرهگشاییهای آن به میانجی دیالوگها و کنشهای کلامی صورت میگیرد اما حجم این دیالوگها زیاد است و بر سویههای بصری فیلم غالب میشود.
این مسئله بهویژه برای مخاطبانی که زبان ترکی نمیدانند و مجبورند بهواسطه زیرنویس قصه را دنبال کنند، تماشای فیلم و بسط فهم برخی موقعیتها و شخصیتها را با چالش مواجه میکند و مستلزم تلاش مضاعف برای درک فیلم است.
ضمن اینکه فشردگی دیالوگها در ساختاری سکانس-پلانی، فرصت تنفس از مخاطب را میگیرد یا دستکم سخت میکند و این ممکن است موجب خستگی ذهنی او شود. بااینحال فیلمساز در فضای بسته و محدود خانه توانسته ریتم و ضربآهنگ روایت را حفظ کرده و التهاب ذاتی درام را به مخاطب منتقل کند.
گرچه نسبت به «ائو» در اینجا رمزگشایی نهایی و پایانبندی قصه با شتابزدگی و فشردگی همراه است و بهاندازه حجم تعلیقی که در فرآیند داستان شکل گرفته، زمان کافی برای پردازش آن صورت نگرفته است.
بهعبارتدیگر در طول قصه با تعلیقها و گرههایی مواجه میشویم که شخصیتهای متعددی با آن گره خوردهاند و در یکزمان طولانی به آنها پرداخته شده اما در صحنه فینال، شوک نهایی به اندازهای نیست که به این رمزگشایی کفایت کند و قوام نمییابد.
بااینحال «عروسک» نقب خوبی به رفتارشناسی انسانهایی میزند که پشت نقابهای بزکشده خود پنهان شدهاند و این دوگانگی را در یک پارادوکس جذاب دراماتیک، بازنمایی میکند.
به این معنا که عروسی ایوب (فیروز عاقلی/ پیرمرد داماد) به معرکهای برای نقابافکنی از اعضای یک خانواده منجر شده و عروسی به مرثیهای برای روایت این تراژدی تبدیل میشود.
در پس این پنهانکاری، روایتی روانکاوانه از شخصیت آدمها هم گنجانده شده که به شفافسازی از درون آنها دست میزند تا آنها در یک مخمصه جبری به برونفکنی خودِ واقعیشان و تعارضها و کشمکشهای درونی خود دست بزنند.
ازاینحیث فیلم فضایی آینهگون ایجاد میکند تا مخاطب خود را در قاب نقابانداز آن ببیند و نوعی کاتارسیس اخلاقی را تجربه کند.
در درون کشمکشهایی که بین آدمهای قصه در طول داستان رخ میدهد، سویههای تاریک شخصیتی آنها برونفکنی شده که در پرتو روشنایی این روایت، میتوان به درکی روانکاوانه از کنشمندیهای انسان در زندگی رسید.
فیلم روی مهمترین چالش اخلاقی زیستن دست میگذارد که گرچه در یک جغرافیای بومی روایت شده، اما تصویری از جامعه ایرانی را در نسبت با این چالش صورتبندی میکند؛ اینکه پشت این صورتکهای عروسکی، آدمی در تاریکی پنهان شده است.