شبِ دراز سیاست
مناسبتهای طبیعی و ملی، اگر به معنای واقعی و نه از روی اجبار، به رسمیت شناخته شوند و در تقابل با ارزشهای دیگر معرفی نشوند، میتوانند به نقاط اتکای سیاست عمومی و اجتماعی تبدیل شوند؛ نقاطی که از دل جامعه میآیند، نه این که از بالا تحمیل شوند. در این معنا، یلدا حامل نوعی امید مشروط است؛ امیدی نه بر پایه وعده، بلکه بر پایه امکان. امکان اصلاح، امکان ترمیم اعتماد و امکان گفتوگو.
شب یلدا، در سنت ایرانی، فقط یک مناسبت تقویمی یا آیینی و سرگرمی نیست؛ یلدا نوعی «قرار نانوشته» میان اعضای جامعه است برای مکث، دیدن یکدیگر و به یادآوری اینکه هنوز رشتههای گوناگونی ما را به هم همبسته کرده و پیوند میدهد.
در جامعهای که سیاست و اقتصاد اغلب کمکی به تعمیق تجربههای سازنده جمعی نمیکنند، همین مناسبتهای طبیعی و ملی بهتدریج نقش منابع پایدار همبستگی و امیدزا را پیدا میکنند؛ منابعی که اگرچه کوچک و گذرا هستند، ولی پایدارند و حذفشدنی نیستند.
در ایران امروز، اهمیت یلدا بیش از آنکه فقط یک مناسبت آیینی باشد، دارای مضمون و پیامی اجتماعی و حتی سیاسی است. نه از آن جهت که پیام سیاسی مستقیمی حمل میکند، بلکه چون نشان میدهد جامعه ایران همچنان توانایی تولید معنا، امید و گفتوگوی غیررسمی را دارد و آن را حفظ کرده و از دست نداده است.
سیاست رسمی ممکن است در بازسازی اعتماد ناکام بماند، اما جامعه در سطح خُرد، و بصورت مداوم و از طریق همین آیینها، تلاش میکند پیوندهای خود را حفظ کند. این فاصله میان «توان جامعه» و «کارآمدی سیاست»، یکی از کلیدیترین مسائل امروز ایران است، و نشان میدهد که کّمِیت سیاست در ایران لَنگ میزند.
تجربه نشان داده که آیینها میتوانند بارهای روانی جامعه را سبکتر کنند، اما نقش سیاست را بر عهده نمیگیرند. در این نقطه است که مسئولیت سیاستگذار از مسئولیت جامعه متمایز میشود و قرار نیست بار مسئولیت خود را بر دوش سنتها و جامعه بیاندازد. این سنتها جانشین سیاستگذاری مسئولانه نمیشوند. جامعه میتواند صبر کند، اما نمیتواند جای تصمیم و صاحبان قدرت را بگیرد.
اگر قرار است مشکلی گشوده شود، این گشایش بیش از هر چیز به اراده، شفافیت و پذیرش مسئولیت از سوی صاحبان قدرت نیاز دارد. با این حال، یلدای امروز ایرانیان فقط روایت محدودیتهای اقتصادی و سیاسی نیست. همین که مردم، حتی با سفرههای سادهتر، همچنان دور هم مینشینند، شعر میخوانند و شادی میکنند، نشان میدهد سرمایه اجتماعی ایران هنوز زنده است فقط نیازمند حمایت سرمایههای سیاسی و اقتصادی است.
مناسبتهای طبیعی و ملی، اگر به معنای واقعی و نه از روی اجبار، به رسمیت شناخته شوند و در تقابل با ارزشهای دیگر معرفی نشوند، میتوانند به نقاط اتکای سیاست عمومی و اجتماعی تبدیل شوند؛ نقاطی که از دل جامعه میآیند، نه این که از بالا تحمیل شوند. در این معنا، یلدا حامل نوعی امید مشروط است؛ امیدی نه بر پایه وعده، بلکه بر پایه امکان. امکان اصلاح، امکان ترمیم اعتماد و امکان گفتوگو.
اما این امید زمانی پایدار میشود که سیاست نیز سهم خود را بپذیرد. جامعهای که از آن انتظار صبر میرود، حق دارد نشانههایی از تغییر ببیند. آیینها میتوانند شب را قابل تحمل کنند، اما طلوع را نمیآفرینند. در نهایت، یلدا علاوه بر پیام، یک واقعیت اجتماعی است؛ واقعیتی که نشان میدهد جامعه ایران هنوز توان ایستادن، کنار هم نشستن و بازتولید حداقلی از معنا را دارد. این توان منبعی است که اگر نادیده گرفته شود یا با مؤلفههای دیگر تقویت نشود، فرسوده خواهد شد.
مناسبتهای طبیعی و ملی نه ابزار تزئینیاند و نه صرفاً سنتهایی بیاثر. آنها ظرفیتهاییاند که میتوانند اعتماد را تقویت یا تضعیف کنند، بسته به آنکه سیاست با آنها چگونه مواجه شود. جامعهای که مدام به صبر فراخوانده میشود، حق دارد بداند این صبر به چه افقی منتهی میشود. یلدا یادآوری میکند که عبور از شب، نه با انکار تاریکی ممکن است و نه با امیدهای کلی و بیپشتوانه.
آنچه شب را قابل تحمل و فردا را ممکن میکند، ترکیبی است از توان جامعه و مسئولیتپذیری سیاست. اگر این دو در تقابل دائمی باقی بمانند، آیینها هم به مرور کارکرد خود را از دست میدهند؛ اما اگر حداقلی از اعتماد و عقلانیت بازسازی شود، همین مکثهای کوتاه میتوانند به نقطه آغاز اصلاحات تدریجی بدل شوند.