یلدایی با دانایان
هرسال که به پایان پاییز میرسیم و آغاز زمستان؛ شب یلدایی است که برای خیلیها اصولاً هیچ معنایی ندارد. با وجود این همه در بوق و کرنا کردن اینشب طی سالها و این سالهای اخیر هم با مدد شبکههای اجتماعی؛ درواقع خیلی از خانوادهها هیچ برنامه خاصی برای این شب ندارند.
هرسال که به پایان پاییز میرسیم و آغاز زمستان؛ شب یلدایی است که برای خیلیها اصولاً هیچ معنایی ندارد. با وجود این همه در بوق و کرنا کردن اینشب طی سالها و این سالهای اخیر هم با مدد شبکههای اجتماعی؛ درواقع خیلی از خانوادهها هیچ برنامه خاصی برای این شب ندارند.
جدای از گرانی و آزگارهای اقتصادی که سببساز دور هم نبودن افراد فامیل میشود؛ نگره دیگری نیز در این بین وجود دارد که کمتر بدان پرداخته میشود. انگارهای که شاید ریشه در تفکر و اندیشه تکتکمان داشته باشد. اگر دورهمیها را جدا از صرف شام و اجرای مناسک تعریفشده یلدا بدانیم، امر دیگری نیز فینفسه باید وجود داشته باشد؛ آنهم، شنیدن و گوشسپردن به دانایکاملی است که بههرحال در هر خانوادهای وجود دارد.
این دانایکل لاجرم نباید در حوزه خاصی تبحر داشته باشد. میتواند همزمان از اجتماع، سیاست و اقتصاد بگوید. این گفتنها هم لزوماً بهمعنای حل مسائل این حوزهها نیست؛ بلکه بیان بیروتوش آنها و اندکی تلطیف اوضاع است فقط. بهراستی در این شبنشینی مناسکی ـ که بسیار هم لازم و بودنش موجب غنیمت ملی و میهنی است ـ تا چهحد به این نگره فکری توجه میشود.
این میهمانی چه تفاوتی با دگر دورهمیهای مرسوم دارد. جز آنکه کمی میوه و تنقلات احتمالیاش بیشتر و تفألی هم به حافظ در کنارش؛ با همه بدخوانشهای همیشگیاش! گفته شد که یکی از ایرادهایمان گوشندادن است. گوشنسپردن به داناهای موجود در بینمان. چه که همگان خویشتن را دانایکل میدانیم. متکلم وحدهای که سر از همه امور درمیآوریم. بارها در فیلمها و سریالهای هالیوودی دیده شده که در روز جشن شکرگزاری، بزرگ خانواده در میز شام به صحبت میپردازد.
جدا از شکرگزاری بابت نعمات سال پیش؛ مواردی را هم مطرح میکند که مانیفست سال بعد خانواده در آن گنجانده میشود. حال تا چهحد به مرحله اجرا درآید، امر دیگری است. ولی روح و کردار این کار، بسیار نیک و پسندیده است. اینجا اما اگر شبچلهای هم برپا شود و به خانه بزرگان رهسپار شوند اعضای فامیل، آنچه اهمیت ندارد، تجربه و سپیدمویی این سالخوردگان دنیادیده است.
هرچند شاید دراینمیان باشند بزرگان سنیای که نباید محل مشورت و نظر قرار گیرند؛ ولی قاطبه موسفیدکردههای ایرانی، قابل اتکای نظری و معنوی هستند. ایکاش فرصت بیشتری بدانها در این شب داده شود. از داشتههای ذهنیشان بهره بیشتری برد. مقصود آن نیست که در این معنا در پی نظریهپردازی و ابراز عقیده خاصی باشیم. مراد بههیچعنوان این نگره نادرست نیست. ازطرفی، نگوییم روز پدر و مادر برای همین احترامنهادنهای ایرانی و اسلامیمان است. نه خلط موضوع نشود. یلدا، نوزایی طبیعت است.
دستبرقضا سهماه قبلتر از نوزایی سالجدید. میتوان آن را موجب برکت روح و روان اطرافیان دانست، در کنار دانش بزرگان. کاش مفاهیم یلدایی را در مناسکهای تعریفشده بعضاً غیرقابلقبول پایین نیاوریم. میتوان یلدا را جدا از دورهمبودن فامیل، جور دیگری نیز دید. چه ایرادی دارد از یلدایی بگوییم که اندیشه و خرد برتر در آن حرف اول را میزند. مشکل نهادینهشده در روح و روانمان که «انا و لاغیری» است را کناری بنهیم. اینشب میتواند نوع دیگری از تفکر را هم به ما هدیه دهد.
احترام به بزرگتر فقط رفتن و دستبوسی نزدشان نیست. این مهم را میشود در کنار فرصت ابراز وجودیشان قرار دهیم. باورشان کنیم که در بسیاری از موارد، برتر و بهتر از ما موشکاف هستند. حالیه که اوضاع اجتماعی، روحی و روانی بسیاری از ایرانیان در پایینترین درجات تعریفشده علمی قرار دارد؛ یلدایی بسازیم که در آن، قدرت تفکر و صبوریمان افزون شود. دلدادگیمان به زندگی، معنای دیگری یابد. تکگوییهایمان را پایانی دهیم و گوش به داناهایی دهیم که: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.