بازیگری در بحران
گرچه سینما محدود به بازیگری نیست اما بازیگران ویترین سینما هستند. هر اتفاقی درباره آنها به خبر و گاه خبر جنجالی تبدیل میشود. همهجای دنیا هم اینگونه است. بازیگ
گرچه سینما محدود به بازیگری نیست اما بازیگران ویترین سینما هستند. هر اتفاقی درباره آنها به خبر و گاه خبر جنجالی تبدیل میشود. همهجای دنیا هم اینگونه است. بازیگران، سلبریتیترین صنف سینما هستند که به میانجی هویت برساختهشده رسانهای بیشتر هم در کانون رسانهها قرار میگیرند. شاید به همین دلیل است که در چند سال اخیر قصه مرگ بازیگران، قصهای پرتکرار بهنظر میرسد. واقعیت هم این است که در این چندسال بهنوعی شاهد دو سویه از تجربه مرگ در حوزه بازیگری بودیم. یکی مرگ جسمانی به این معنا که تعداد بازیگران در کام مرگ افتاده، افزایش یافته و دیگری مرگ حرفهای به این معنا که برخی از آنها امکان و مجال حضور حرفهای در سینما را از دست دادهاند. یا ممنوعازکار شدهاند یا مهاجرت کردهاند یا از عرصه بازیگری خداحافظی کردهاند. در ساحت اول یعنی مرگ جسمانی در چند سال اخیر، کرونا تعداد زیادی از بازیگران را به کام مرگ کشانده؛ نه فقط بازیگران کهنسال که برخی از بازیگران جوان را. از علی سلیمانی گرفته تا علی انصاریان که تازه در ابتدای تجربه حرفهای در بازیگری بود. اما بعد از بحران کرونا هم سیکل مرگ بازیگران ادامه یافت. در همین چندماه اخیر شاهد مرگ نابهنگام و گاه شوککننده برخی از بازیگران بودیم. از «شهرام عبدلی» گرفته که در سن 46سالگی بهدلیل مشکل قبلی درگذشت تا «حسام محمودی» که در سن 37سالگی دچار ایست قلبی شد و فوت کرد. در این میان هم با خبر شوکهکننده خودکشی کیومرث پوراحمد در سن 74سالگی مواجه شدیم که نهفقط جامعه سینمایی که کل جامعه را متاثر کرد. پیش از این هم شاهد مرگ بازیگرانی مثل «امین تارخ»، «حمید لبخنده»، «جلال پیشوایان»، «عزتالله مهرآوران»، «فتحعلی اویسی»، « سیامک اطلسی» و بازیگران دیگری بودیم که اگر بخواهیم نام آنها را فهرست کنیم، در حوصله این یادداشت نیست. اغلب این بازیگران نه بیماری خاصی داشتند، نه چندان دچار کهولت سن بودند که تن به مرگ دهند. بسیاری از این مرگها ناشی از فشار زندگی، بیکاری و بیپولی بود. شهرام عبدلی که درگذشت، عباس شوقی بازیگر و دستیار کارگردان درباره مرگ او گفته بود: «بازیگری توانا که فشار زندگی او را خرد کرد. امروز هنرمندان بسیاری هستند که تواناییهای زیادی دارند اما این روزها بیکارند». یا «حسام محمودی» که هفته پیش در اوج جوانی درگذشت، به گفته اطرافیانش هیچ بیماری خاصی نداشت. به نظر میرسد اغلب این مرگها در صنف بازیگران بهدلیل دشواری شرایط زیست فردی و حرفهای است. اما بحران بازیگران فقط به مرگ و بیماری محدود نیست. در 6 ماه گذشته با بازداشت و احضار بازیگران مواجه بودیم که همچنان هم ادامه دارد. فارغ از قضاوت درباره این بازداشتها و احضارها، بازیگری بهمثابه یک شغل و حرفه سینمایی هیچگاه به اندازه امروز دچار بحران نبوده. هم بحران فردی که از بیکاری تا بیماری و مرگ را دربرمی گیرد تا بحران حرفهای و هویتی که با ممنوعازکاری گره خورده یا با عدم همکاری بازیگران با پروژههای سینمایی. این بحران قطعا کلیت سینمای ایران را تحتالشعاع خود قرار داده و دچار بحران میکند. حتی با خطر بحران کمبود بازیگر مواجه خواهیم شد. برای اینکه یک بازیگر جدید جایگزین بازیگری شناختهشده شود که نامش بتواند تضمینکننده فروش فیلم یا جلب مخاطب باشد، زمان میبرد و بهراحتی و بهزودی نمیتوان به تربیت بازیگر دست زد. محمد خزاعی، رئیس سازمان سینمایی چند وقت پیش گفته بود: «پرورش نسل جدید بازیگر در سینما، یک ضرورت است» اما این ضرورت به ضربت و به اضطرار محقق نمیشود. سینمای ایران اکنون برای تولیدات خود دچار بحران بازیگر است. بسیاری از بازیگران این سینما در طیفهای سنی مختلف درگذشتهاند، برخی از آنها به سن بازنشستگی و کسالت رسیدهاند و از دایره انتخاب خارج شدهاند، برخی ممنوعازکار و ممنوعازتصویر هستند و برخی هم میل به همکاری با پروژه جدیدی ندارند. همه این عوامل موجب شده تا سینمای ایران بیش از هر زمان دیگری با مسئله بحران بازیگر و بازیگری مواجه شود. دو روز پیش پژمان بازغی بهعنوان رئیس جدید انجمن بازیگران انتخاب شد. به نظر میرسد او برای ریاست این انجمن خیلی جوان باشد. آنهم در دورهای که صنف بازیگری در بحرانیترین وضعیت خود قرار دارد. با این حال مهمترین دغدغهای که بازغی بهعنوان رئیس انجمن بازیگران باید دنبال کند، تلاش برای حل بحران بازیگری است. بحرانی که اگر مدیریت نشود، سینمای ایران نهتنها در نمایش و اکران که در تولید فیلم هم مواجه خواهد شد.