| کد مطلب: ۲۹۲۶۴

گفت‌وگو با حمیدرضا عزیزی درباره تحولات اخیر سوریه و نسبت آن با ایران:

متحد ازدست‌‏رفته

تضعیف نظام اسد در نتیجه جنگ داخلی که خودش را بعد از آغاز جنگ غزه نشان داد و زمانی که اسرائیل جنگ را در جبهه لبنان تشدید کرد، مشخص شد که چقدر نقش سوریه در جنگ ۲۰۰۶ تعیین‏‌کننده بود و حالا که دولت سوریه به اندازه گذشته توان مالی و تسلیحاتی برای کمک به حزب‌‏الله را ندارد، چگونه اسرائیل توفیق‌‏های بیشتری در رسیدن به اهدافش کسب کرد

متحد ازدست‌‏رفته

تحولات در سوریه و سرنگونی نظام بشار اسد، آنچنان سریع رخ داد که بسیاری از تحلیل‌گران و کارشناسان را غافل‌گیر کرد. کسی تصور نمی‌کرد که مخالفان به این سرعت بتوانند از محدوده‌ای که بیش از ۷ سال در آن محصور شده‌بودند بیرون بیایند و سراسر سوریه را تصرف کنند. کسی تصور نمی‌کرد نظام حاکم بعد از ۱۳ سال مقاومت، در شرایطی که تصور می‌شد به حدی از ثبات دست یافته‌است، به این سرعت از هم فروبپاشد.

AZIZI-HAMIDREZA copy

اما همه این اتفاق‌ها در کمتر از دو هفته رخ داد و حالا بشار اسد از سوریه گریخته‌است و گروه‌های مخالف، دولت انتقالی تشکیل داده‌اند. برای اینکه بتوانیم درک بهتری از شرایط سوریه داشته‌باشیم و اینکه تحولات اخیر چه تاثیری بر نفوذ منطقه‌ای ایران و رقابت‌های جاری در منطقه برجا خواهد گذاشت، با حمیدرضا عزیزی، کارشناس مسائل منطقه گفت‌وگو کردیم. این کارشناس معتقد است که سقوط بشار اسد یک ضربه مهم در منطقه موسوم به محور مقاومت است. در ادامه متن کامل گفت‌وگوی «هم‌میهن» را با حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر غیرمقیم در شورای خاورمیانه در امور جهانی مطالعه می‌کنید.

‌در طول ۱۳ سال گذشته، سوریه تحت حاکمیت بشار اسد نقش محوری در چارچوب محور مقاومت تحت حمایت ایران داشت. به اعتقاد شما سقوط بشار اسد چه تاثیری بر توانمندی‌های محور مقاومت بر جای خواهد گذاشت؟

نقش سوریه در محور مقاومت محدود به سیزده سال گذشته نمی‌شود. سوریه از سال‌های جنگ با عراق، یکی از ارکان اصلی سیاست منطقه‌ای ایران بود. در دوران جنگ عراق، دمشق تنها متحد تهران در بین کشورهای عربی بود و از آن زمان هم به‌عنوان تنها متحد دولتی ایران در میان اعراب باقی ماند. علاوه بر این، نظام سوریه همواره نقش فعالی را در حمایت از حزب‌الله لبنان بازی می‌کرد و در جریان جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶، سوریه نقش محوری در حمایت از حزب‌الله بازی کرد.

عمدتاً چون تحلیل‌های مرتبط با حزب‌الله انحصاراً بازه ۱۳ سال اخیر از سال ۲۰۱۱ تا به امروز را ارزیابی می‌کنند، معمولاً فراموش می‌شود که در جریان جنگ ۲۰۰۶ سوریه نه‌تنها یک مسیر برای ارتباط ایران با حزب‌الله بود، بلکه خودش نیز یک منبع اصلی کمک به حزب‌الله بود، انبارهای تسلیحاتی خود را به روی حزب‌الله باز گذاشت. راکت‌ها و موشک‌هایی که سوریه در اختیار حزب‌الله قرار داد تاثیر قابل توجهی در ناکامی اسرائیل به رسیدن به اهدافش در آن جنگ داشت. به همین دلیل هم بود که بعد از آغاز بحران در سوریه، ایران و متحدانش برای جلوگیری از سقوط حکومت اسد وارد عمل شدند. در سیزده سال اخیر نقش سوریه تا حدی متحول شد و بیشتر به مسیری برای انتقال تسلیحات ایران مورد توجه قرار گرفت.

به‌خصوص بعد از سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ که نبردهای عمده در نیمه جنوبی سوریه تقریباً متوقف شد، موضوع استفاده از خاک سوریه برای انتقال و ساخت تسلیحات برای حزب‌الله لبنان اهمیت بیشتری پیدا کرد. در واقع می‌توان گفت که در این دوران نقش سوریه به یک پل زمینی یا حلقه وصل در شبکه تحت حمایت ایران در منطقه که به محور مقاومت مشهور است، تحول پیدا کرد.

به این ترتیب می‌توان گفت که تاثیر تحولات سوریه بر محور مقاومت در دو مرحله اتفاق افتاد، مرحله نخست تضعیف نظام اسد در نتیجه جنگ داخلی بود که خودش را بعد از آغاز جنگ غزه نشان داد و زمانی که اسرائیل جنگ را در جبهه لبنان تشدید کرد، مشخص شد که چقدر نقش سوریه در جنگ ۲۰۰۶ تعیین‌کننده بود و حالا که دولت سوریه به اندازه گذشته توان مالی و تسلیحاتی برای کمک به حزب‌الله را ندارد، چگونه اسرائیل توفیق‌های بیشتری در رسیدن به اهدافش کسب کرد؟

مرحله دوم اثرگذاری تحولات سوریه بر محور مقاومت، بعد از سقوط نظام اسد رخ داد که عملاً باعث شد که ارتباط جغرافیایی محور مقاومت و مسیر زمینی شرق به غرب از ایران به شرق مدیترانه از دست برود. علاوه بر این ایران متحد اصلی دولتی خود در میان کشورهای عربی را از دست داده‌است.

‌به نظر شما عدم مداخله ایران و روسیه در دفاع از حکومت بشار اسد ناشی از بی‌میلی این دو حامی قدیمی حکومت سوریه برای استمرار حمایت قاطعانه بود یا ناشی از  غافلگیری؟

من فکر می‌کنم که مسئله بیشتر ناتوانی و غافلگیری بود. تا ۲۴ ساعت قبل از آغاز حمله شورشیان نیز کسی تصور نمی‌کرد که مسئله به این سرعتی که اتفاق افتاد رخ دهد. از دو تا سه ماه قبل گزارش‌هایی وجود داست که شورشیان در منطقه ادلب تحرکاتی را آغاز کرده‌اند، اما من با قاطعیت می‌گویم که هیچ کسی نه در ایران، نه در منطقه و نه در دیگر نقاط جهان این انتظار را نداشت که خطوط دفاعی ارتش سوریه به این سرعت از هم فروبپاشد. این اتفاق در شرایطی رخ داد که حزب‌الله لبنان که در ۱۳ سال گذشته در جریان تحولات بحران سوریه نقش محوری داشت و به خصوص از سال ۲۰۲۰ به بعد نقش هماهنگ‌کننده نیروهای مورد حمایت ایران را در سوریه بر عهده گرفته‌بود، الان در وضعیتی نیست که بتواند مداخله کند.

ملاحظات سیاست داخلی در عراق جلوی این موضوع را گرفت که گروه‌های عراقی در این مسئله دخالت کنند. احتمال دخالت ایران هم به این دلیل که در یک وضعیت عملاً جنگی با اسرائیل به سر می‌برد، بسیار پایین بود. از طرفی هم باید به این موضوع توجه کرد که وقتی به این سرعت در کمتر از ۱۰ روز از ادلب بدون مقاومت به جنوب می‌رسند، اساساً امکانی برای سازماندهی و اعزام نیرو وجود نداشت. در کانتکست سوریه، زمانی که کل منطقه گرفتار جنگ است، کمک به حکومت اسد نیازمند برنامه‌ریزی و زمینه‌چینی بود و مداخله مستقیم یا غیرمستقیم بدون برنامه‌ریزی و به صورت ناگهانی امکان‌پذیر نبود.

نکته دیگری که نباید فراموش کرد این است که اسرائیل قواعد بازی را به شکل موثر تغییر داده‌است. در دوران بحران داخلی سوریه، اعزام نیرو از طریق زمینی از مرز عراق انجام می‌شد و اسرائیل عمدتاً روی پایگاه‌هایی که به عنوان تهدید تلقی می‌شد و محموله‌های تسلیحاتی بود که از طریق سوریه برای حزب‌الله لبنان ارسال می‌شد اما عملًا بعد از جنگ غزه، اسرائیل قواعد جدیدی را تحمیل کرده‌است که هرگونه تحرکات نیروهای ایران و محور مقاومت را روی زمین هدف قرار می‌دهد و در آسمان هم کنترل موثر آسمان لبنان و آزادی عمل کامل در آسمان سوریه را در اختیار گرفته‌است. این وضعیت باعث می‌شد که امکان انتقال نیرو و تجهیزات چه به لحاظ زمینی و چه به لحاظ هوایی از بین برود.

‌فکر می‌کنید با توجه به سلطه نیروهای اسلام‌گرا بر نیروهای فاتح دمشق، رابطه نظام آینده سوریه با عناصری از محور مقاومت که ایده‌های اسلام‌گرایی و سبقه اخوانی دارند، چگونه خواهد بود؟

این مسئله خیلی پیچیده‌است. هنوز مشخص نیست که چه جریانی دست برتر را در آینده سوریه بر عهده خواهد داشت. حتی اگر به وضعیت جاری در منطقه تکیه نکنیم که شرایط به صورت روزانه و ساعتی تغییر می‌کند، از زمان آغاز بهار عربی تا به امروز اگر بررسی کنیم، می‌بینیم که پیروزی میدانی و حتی پیروزی سیاسی یک گروه یا یک جریان در یکی از کشورهای عربی لزوماً به معنای این نیست که در بلندمدت قادر به تثبیت توانمندی خود خواهند بود. برای مصر به‌عنوان یک نمونه واضح جلوی ما قرار دارد که نیروهای اخوانی با حمایت گسترده افکار عمومی روی کار آمدند، اما نهایتاً دو سال بیشتر نتوانستند قدرت را در اختیار داشته‌باشند و اوضاع به قبل برگشت.

به‌ویژه زمانی که از اسلام سیاسی سخن می‌گوییم، باید توجه کنیم که جریان‌های مختلف در منطقه و فراتر از منطقه روی این جریان حساسیت‌هایی جدی دارند و طبیعتاً سعی خواهند کرد که جریان‌های اسلام‌گرا را یا تعدیل کنند یا اینکه با دخالت‌های مستقیم و غیرمستقیم جریان را به صورت میدانی تغییر دهند. این مسئله در مورد سوریه به دلیل مرزهایی که با اسرائیل دارد، به شکل قابل‌توجه‌تری مصداق دارد. نگرانی در طرف اسرائیل و متحدانش هم نسبت به روی کار آمدن نیروهای اخوانی و سلفی وجود دارد.

جریان‌های اخوانی در چارچوب محور مقاومت، به‌صورت مشخص حماس و جهاد اسلامی، پیروزی معارضان بر اسد را تبریک گفته‌اند. این موضوع نشان می‌دهد که اساساً بهبود روابط حماس و نظام اسد در سال‌های اخیر یک رویکرد تاکتیکی بود و حماس بیشتر به این دلیل که قصد داشت ملاحظات ایران را در نظر بگیرد و تصویر اتحاد را در محور مقاومت خدشه‌دار نکند، تصمیم گرفته‌بود به ظاهر روابطش را با بشار اسد بهبود بخشد.

اما در پاسخ به سوال شما نخست باید دید که کسانی که امروز قدرت را در سوریه در اختیار گرفته‌اند، تا چه اندازه در بلندمدت بتوانند خودشان را در قدرت تثبیت کنند. دوم اینکه در گفت‌وگوهای پشت‌پرده و توافق‌های احتمالی که پشت پرده انجام شده‌است این گروه چه وعده‌هایی به طرف‌های دیگر داده‌باشد، چراکه ممکن است یکی از شروط آزادی عمل گروهی که الان قدرت را در دست گرفته‌است، این باشد که وارد فرآیند مواجهه یا معارضه با اسرائیل نشود.

سومین نکته هم این است که نوع رابطه ایران با حماس و جهاد اسلامی در آینده چگونه باشد. باید توجه داشت که یک پارادوکس ایجاد می‌شود که گروه‌های اخوانی محور مقاومت از یک سو ممکن است علاقه‌مند باشند با دوستان و همفکران خودشان در سوریه ارتباط داشته‌باشند و در برابر، ایران ممکن است ملاحظات متفاوتی داشته‌باشد. در کل به نظر من خیلی زود است که در این خصوص اظهارنظر قطعی کرد.

‌با توجه به حمایت قاطع ایران از اسد در طول دوران بیش از یک دهه جنگ داخلی سوریه، آیا فکر می‌کنید هیچ دورنمایی برای عادی‌سازی روابط ایران با دولت بعدی سوریه وجود داشته‌باشد؟

به نظر من عادی‌سازی روابط بین ایران و سوریه، اگر نگوییم غیرممکن، می‌توان گفت که بسیار دشوار است. تحولات یک سال گذشته اگر یک چیز را اثبات کرده‌باشد، این است که تحولات خاورمیانه واقعاً قابل پیش‌بینی نیست. در قالب تحلیل می‌توان علت‌ها، عوامل و روندها را بررسی کرد، اما خیلی سخت می‌توان پیش‌بینی ارائه داد. اما چند عامل تعیین‌کننده در مورد آینده روابط تهران و دمشق وجود دارد؛ نخست اینکه ایران به عنوان حامی اصلی بشار اسد در نظر گرفته می‌شود و یک طرف جنگ در سوریه بین دولت اسد و معارضان مسلح بود.

هرچند ایران در جریان تحولات دو هفته اخیر مداخله‌ای نداشت، اما این کنار کشیدن از صحنه خیلی دیر و خیلی کم محسوب می‌شود. معارضان دولت اسد هم عدم مداخله ایران را نه به معنای پایان حمایت از اسد، بلکه به معنای فقدان گزینه مطلوب دیگر ارزیابی می‌کنند. عامل دوم مسئله اسرائیل به عنوان همسایه قدرتمند سوریه است.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، بلافاصله بعد از آنکه دمشق به دست مخالفان افتاد، تهدید کرد که طیف جدیدی که قدرت را به دست گرفته‌اند اگر اجازه بدهند سوریه به محلی برای نفوذ ایران و حمایت از حزب‌الله تبدیل شود، اسرائیل دست به اقدام خواهد زد. اسرائیل الان یک فرصت تاریخی در مقابل خود می‌بیند که مسئله تاریخی را که دهه‌ها از جانب سوریه با آن درگیر بود حل و فصل کند. این رویکرد اسرائیل را می‌توانیم در قالب حملات گسترده‌اش به زیرساخت‌های نظامی و تسلیحاتی سوریه بعد از سقوط حکومت اسد مشاهده کنیم اما در عین حال اسرائیل قصد دارد شمشیر داموکلسی را بر سر نظام جدید سوریه، هر طرفی که نهایتاً قدرت را در اختیار بگیرد، نگه دارد تا نظام جدید به سمت روابط با ایران نرود. عامل سوم رقابت‌های ایران و ترکیه است.

این گروه‌ها که از شمال به سمت دمشق حرکت کردند، حمایت ترکیه را پشت خودشان داشتند و طبیعتاً این ترکیه است که قصد دارد از فضایی که در سوریه به وجود آمده‌است در راستای منافع خودش استفاده کند. ترکیه بازیگری است که در چارچوب رقابت تاریخی خودش با ایران اجازه توسعه هرگونه نفوذ ایران را دوباره در این کشور بدهد. با در نظر گرفتن این سه عامل، همانگونه که عرض کردم، بازسازی روابط تهران با حاکمان جدید سوریه، اگر نگوییم غیرممکن است، می‌توان گفت که بسیار پیچیده و مشکل است.

‌به نقش تعیین‌کننده و جدی ترکیه در عملیاتی که به سقوط نظام اسد منجر شد، اشاره کردید. فکر می‌کنید آیا تغییر حکومت در سوریه به معنای نقش‌آفرینی جدی ترکیه در آینده سوریه باشد؟ مسئله اشغال نوار شمالی سوریه و همچنین اختلاف‌های ارضی سوریه و ترکیه در خصوص منطقه اسکندرون در نظام جدید به کجا خواهد انجامید؟

آینده سوریه را باید به یک چشم‌انداز کوتاه‌مدت و یک چشم‌انداز بلندمدت تقسیم کرد. در حال حاضر ترکیه فضای بازیگری بیشتری را در سوریه برای خودش می‌بیند. آنکارا سال‌های سال برای این هدف تلاش کرد و در رسیدن به آن ناموفق بود، اما حالا به صورت ناگهانی در آن توفیق یافته‌است. به نظرم حتی ترکیه هم انتظار این میزان پیشروی به این سرعت و در نهایت سقوط اسد را نداشت. از شواهد و قرائن اینگونه بر می‌آید که محاسباتی که در ذهن سیاستگذاران ترکیه می‌گذشت این بود که در آستانه آمدن ترامپ عملیاتی توسط گروه‌های مسلح سوری آغاز شود و از معطوف شدن منابع و ظرفیت‌های ایران به نقاط دیگر بهره‌برداری کنند تا حوزه نفوذ و کنترل خودشان را از طریق تصرف حلب در شمال سوریه کامل کنند.

نباید فراموش کنیم که همین دو سال پیش ترکیه زمانی که تهدید می‌کرد یک عملیات جدید در سوریه آغاز خواهد کرد، این مسئله مطرح بود که به سمت تل‌رفعت حمله کند و نیروهای کُرد را از آنجا خارج کند و در آن زمان هم نگرانی ایران این بود که هدف نهایی ترکیه تسلط بر حلب باشد. این بار هم در همان چارچوب ترکیه تصمیم داشت که این نیروها حلب را تصرف کنند و شمال سوریه یکسره زیر نفوذ ترکیه قرار بگیرد و در آستانه روی کار آمدن ترامپ، با توجه به وعده ترامپ برای خروج نیروهای آمریکایی از سوریه، نیروهای کُرد را تحت فشار قرار دهند.

ولی به نظر می‌رسد اوضاع بهتر از آن پیش رفت که آنکارا انتظار داشت. اما در عین حال معنای دیگری که از این فرضیه برداشت می‌شود این است که در آینده هم ممکن است که این گروه‌ها برخلاف آنچه ترکیه انتظار دارد عمل کنند و به‌خصوص حالا که یک دولت ملی و یک کشور را در اختیار دارند، ممکن است حرف‌شنوی سابق را از ترکیه نداشته‌باشند. باید توجه داشت که کُردهای سوریه هم یک عامل قابل تأمل در مورد منافع ترکیه در سوریه هستند.

با توجه به درگیری‌هایی که در روزهای اخیر بین کردها و دیگر معارضین رخ داده‌است و کردها سرزمین‌هایی را از دست داده‌اند و ترامپ هم وعده داده که نیروهای آمریکایی را خارج کند، در عین حال نگرانی‌هایی که اسرائیل از قدرت اسلام‌گراها و سلفی‌ها در سوریه دارد و ممکن است که ائتلافی با کردها تشکیل دهند و منافع ترکیه را بیش از پیش به خطر بیندازند؛ شرایط به نظر من حتی برای ترکیه هم به شدت سیال و غیرقابل پیش‌بینی است.

‌وضعیت رقابت ایران و ترکیه در سوریه چگونه خواهد بود؟ آیا تحولات اخیر باعث تنش در روابط ایران و ترکیه می‌شود؟

از جنبه‌های مختلفی می‌توان به این موضوع نگاه کرد. در چارچوب دیدگاه کوتاه‌مدت، بر اثر ماجراهایی که در پی بهار عربی شروع شد، طی یک مدت کوتاه ترکیه نفوذ خود را در سوریه گسترده کرد و بعد از آن ایران توانست دست بالا را پیدا کند. در چارچوب دیدگاه تاریخی، رقابت ایران و ترکیه در منطقه یک رقابت تاریخی است و یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فردی که روابط ایران و ترکیه دارد، همیشه با وجود تنش، سطحی از ثبات در روابط برقرار بوده‌است.

دلیل این نخست ثبات پیوندهای تاریخی است که بین دو کشور وجود دارد و دوم سطح درکی که در دو کشور از سطح قدرت و فضای بازیگری طرف مقابل وجود دارد. من اتفاقی را که در سوریه رخ داد در چارچوب رقابت ژئوپلیتیکی می‌بینم که دهه‌ها و سده‌ها است بین ایران و ترکیه جریان داشت.

مسئله سوریه به خودی خود نمی‌تواند تاثیر بنیادین و کیفی بر روابط ترکیه و ایران بگذارد و این دو را به سمت تقابل ببرد اما تنش در روابط دو کشور بالاتر می‌رود و همین حالا هم سطح تنش‌ها در روابط دو کشور نسبتاً بالاست. آنگونه که برخی استدلال می‌کنند، اگر تحولات سوریه باعث شود که ترکیه احساس کند دست بالا را در منطقه دارد و بخواهد در حوزه همسایگی بلافصل ایران، مشخصاً در منطقه قفقاز جنوبی از طریق ایجاد کریدور زنگزور و قطع دسترسی زمینی ایران به ارمنستان دنبال تغییر فضای ژئوپلیتیکی برود، آنگاه چون بحث منافع ملی ایران و دسترسی سرزمینی مستقیم ایران مطرح می‌شود، آنگاه احتمال تشدید تنش‌ها و تقابل میان دو کشور به مراتب افزایش پیدا می‌کند. به هر حال درکی که در طرف ترکیه وجود دارد این است که منابع ایران به دلیل درگیر شدن در محیط امنیتی شامات (سوریه، لبنان و فلسطین) تحت فشار قرار گرفته‌است و در عین حال به دلایل مختلف پشتوانه داخلی به لحاظ اقتصادی و سرمایه اجتماعی نیز در حال از دست رفتن است.

به همین دلیل آنکارا احساس فرصت می‌کند که حوزه نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد اما ما نباید این مسئله را صرفاً در کانتکست رقابت ایران و ترکیه تفسیر کنیم، بلکه باید در کانتکست برنامه‌های بلندمدت ژئوپلیتیک ترکیه در نظر بگیریم که پیامدهایش فقط محدود به ایران نمی‌شود و رقبای دیگر را هم نگران می‌کند و باعث نگرانی اسرائیل و برخی کشورهای عربی به‌ویژه امارات متحده عربی و عربستان سعودی می‌شود.

رقابت ایران و ترکیه، بخشی از پازلی است که بر اثر برنامه‌های ترکیه برای توسعه نفوذ ژئوپلیتیک در منطقه به وجود آمده‌است.

‌بلافاصله بعد از سقوط اسد در سوریه، اسرائیل پیشروی در خاک سوریه را آغاز کرد و ترک مخاصمه ۱۹۷۴ را تمام‌شده اعلام کرد. فکر می‌کنید آیا اسرائیل از تحولات اخیر در سوریه رضایت دارد؟ آیا حاکمان بعدی سوریه حاضر خواهند شد بدون گرفتن امتیازهای سرزمینی، به‌ویژه آزادی جولان اشغالی به سمت عادی‌سازی با اسرائیل بروند؟ آیا می‌توان گفت که با رفتن خاندان اسد، دشمن قدیمی اسرائیلی در مرزهای شرقی از بین رفته‌است یا جنگ نیم‌قرنه سوریه و اسرائیل لاینحل باقی خواهد ماند؟

در چارچوب نگاه کوتاه‌مدت، گروه‌هایی که در حال حاضر در سوریه روی کار آمده‌اند، علاقه‌ای ندارند که نوک پیکان درگیری را به سمت اسرائیل ببرند. فارغ از اینکه پشت پرده چه می‌گذرد یا گذشته‌است، الان تمرکز این گروه‌ها تثبیت حاکمیت خودشان بر سوریه است و اساساً توان اینکه بخواهند وارد درگیری با یک بازیگر دولتی بشوند، ندارند.

اما اقدام‌های اسرائیل در هدف قرار دادن زیرساخت‌های سوریه و جلوتر آمدن از خط ترک تخاصم در سال ۱۹۷۴ و فراتر رفتن از بلندی‌های جولان و تسلط بر سرزمین‌های بیشتری از سوریه، اگر تثبیت شود و ادامه پیدا کند، می‌تواند نارضایتی را در طیف‌های ملی‌گراتر سوری به دنبال داشته‌باشد و اگر این موضوع در کنار رشد جریان اخوانی در کنار یکدیگر قرار بگیرد، می‌تواند در بلندمدت باعث تقابل شود.

الان اسرائیل در نتیجه تحولاتی که اتفاق افتاده‌است، یعنی تخریب غزه، تضعیف حزب‌الله و سرنگونی نظام بشار اسد، خودش را در موقعیت بالاتری می‌بیند و به همین خاطر هم این آزادی عمل را احساس می‌کند که به پیشروی‌های خودش ادامه دهد. البته نمی‌توان احتمال توافق را هم کاملاً رد کرد. آنچه باید در تحولات آینده منتظر آن بود این است که ببینیم آیا اسرائیل اساساً نیازی به انجام یک توافق احساس می‌کند یا نه.

اگر فضایی که در سوریه حاکم خواهد شد، یک فضای متشتت و یک کشور تضعیف شده‌باشد، آنگاه اسرائیل اساساً نیازی نمی‌بیند که وارد توافقی شود که به ازای آن مجبور باشد سرزمین‌های سوریه را به این کشور برگرداند. هر چند هر دو سناریو را می‌توان در نظر گرفت، اما مادامی که یک جریان قوی ملی‌گرا در سوریه در قدرت نباشد، اسرائیل نیازی به توافق نمی‌بیند.

‌پیش‌بینی شما از آینده سوریه چیست؟ آیا سوریه بعد از سقوط نظام به سرعت می‌تواند به ثبات برسد یا باید باز هم آماده یک دوره طولانی‌مدت بی‌ثباتی در سوریه باشیم؟

به نظر من پیش‌بینی آینده بسیار دشوار است. با توجه به طیف‌های مختلفی که درون سوریه وجود دارند، احتمال اینکه ما یک گذار سریع به سمت ثبات داشته‌باشیم، بسیار کم است و احتمال زیادی وجود دارد که شاهد یک دوره بی‌ثباتی باشیم. این احتمالات بیش از هر چیز بستگی به این دارد که درون سوریه آیا معارضین بتوانند یا تمایل داشته‌باشند که قدرت را تقسیم کنند و دیگر گروه‌ها را هم وارد قدرت کنند یا دست کم تعارض‌ها را با رقیبان‌شان مدیریت کنند.

عامل دیگر این است که قدرت‌های بزرگ و قدرت‌های منطقه‌ای که در سوریه دخیل هستند تا چه اندازه تمایل و امکان نقش‌آفرینی مثبت برای مصالحه بین گروه‌های رقیب داشته‌باشند. به نظر من چند عامل می‌تواند در آینده سوریه نقش مهمی بازی کند.

نخست روابط گروه‌های سلفی و اخوانی با گروه‌های سکولار رقیب است و اینکه آیا توافقی میان این گروه‌ها شکل بگیرد یا نه. عامل دیگر روابط گروه‌های معارض عرب با گروه‌های کُرد است و اینکه آیا کُردها حاضر به مشارکت در حاکمیت جدید باشند و به چه صورت و با چه شروطی حاضر به پذیرش چنین مشارکتی باشند.

عامل دیگر عملکرد قدرت‌های مجاور سوریه به‌ویژه اسرائیل و ترکیه است که حمایت و سرمایه‌گذاری این طرف‌ها از هر یک از گروه‌های معارض باعث می‌شود که طرف‌های مقابل به سمت واکنش بروند و فضای بی‌ثباتی تداوم پیدا کند‍. عامل نهایی هم عملکرد قدرت‌های بزرگ است، مثلاً تصمیم آمریکا در خصوص حضور یا عدم حضور نیروهایش در سوریه می‌تواند در مورد ثبات سوریه آینده تعیین‌کننده باشد.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار