| کد مطلب: ۲۹۲۸۸

اقناع مردم و بازسازی سرمایه اجتماعی

کلید بقا

تنها سیاستی که می‌تواند ایران را از بحران‌های کنونی عبور دهد، تمرکز بر بازسازی اعتماد عمومی و تقویت پیوند میان مردم و حاکمیت است. این امر، اگرچه نیازمند اصلاحات عمیق و پرهزینه است، اما تضمین‌کننده بقای نظام در بلندمدت خواهد بود

کلید بقا

مردم انتظار دارند، مسئولان از برج عاج پایین بیایند و با زبانی ساده و قابل فهم با آن‌ها سخن بگویند. آن‌ها می‌خواهند بدانند، تصمیم‌گیری‌ها بر چه اساسی انجام می‌شود، سیاست‌ها چه پیامدهایی دارند و سرنوشت کشور به کدام سو می‌رود. افکار عمومی تشنه شنیدن است، اما نه شنیدن سخنان پیچیده و فلسفی و آمال و آرزوها. مردم به دنبال پاسخ‌هایی هستند که با زندگی روزمره‌شان گره خورده است؛ پاسخی که بتوانند به آن اعتماد کنند و براساس آن برای آینده خود و فرزندان‌شان برنامه‌ریزی کنند.

یاد روزهایی بخیر که خطبه‌های نمازجمعه به ابزاری برای ارتباط با مردم و تبیین سیاست‌های نظام تبدیل شده بود. هاشمی‌رفسنجانی، در مقام خطیب جمعه، با زبان مردم کوچه و بازار سخن می‌گفت و تلاش می‌کرد افکار عمومی را قانع و آرام کند. اما امروز، بسیاری از تریبون‌های رسمی به‌جای تلاش برای ایجاد همدلی و وفاق، به صحنه‌ای برای منازعات سیاسی و زیر سوال بردن دولت برخاسته از رأی مردم تبدیل شده‌اند.

جامعه‌شناسان، سال‌هاست نسبت به زوال سرمایه اجتماعی در ایران هشدار می‌دهند، اما این هشدارها در میان هیاهوی تبلیغات و سیاست‌زدگی شنیده نشده است. ما برای ترمیم سرمایه اجتماعی و بازگرداندن اعتماد مردم، نیازمند رویکردی جدید هستیم. مسئولان به‌جای تکیه بر شعارها و کلی‌گویی‌ها، با مردم صادق باشند. سرمایه اجتماعی یک حکومت، ستون اصلی بقای آن است.

وقتی این سرمایه به حداقل ممکن می‌رسد، هیچ نیرویی، حتی قدرت نظامی یا حمایت خارجی، نمی‌تواند حکومت را حفظ کند. سرمایه اجتماعی، که بر پایه اعتماد عمومی، رضایت مردم و احساس همبستگی ملی شکل می‌گیرد، اساس مشروعیت هر نظام سیاسی است. بدون این سرمایه، هیچ سیاستی – حتی اگر منطقی و درست هم باشد- قابلیت اجرا پیدا نمی‌کند.

در سال‌های اخیر، کشورمان با فرسایش سرمایه اجتماعی روبه‌رو شده است. نشانه‌های این بحران در کاهش مستمر مشارکت در انتخابات، گسترش بی‌اعتمادی نسبت به نهادهای رسمی و افزایش نارضایتی عمومی به‌وضوح قابل مشاهده است. ایران امروز در بزنگاهی تاریخی قرار دارد؛ جایی که اعتماد عمومی به‌عنوان ستون اصلی اعتبار و بقای هر حکومتی، فرسوده شده است. سرمایه اجتماعی که بر پایه اعتماد عمومی، رضایت اجتماعی و حس همبستگی ملی شکل می‌گیرد، مهم‌ترین نیروی محرکه هر نظام سیاسی است.

بدون این سرمایه، حتی قدرتمندترین حکومت‌ها نیز در مواجهه با چالش‌های داخلی و خارجی دوام نمی‌آورند. یکی از عوامل اصلی فرسایش سرمایه اجتماعی، عدم توضیح قانع‌کننده درباره سیاست‌های منطقه‌ای ایران است. تصمیم‌گیری‌های کلان و استراتژیک در حوزه سیاست خارجی بوده که پرسش‌های اساسی را در جامعه برانگیخته است: آیا این سیاست‌ها با منافع ملی ایران همخوانی داشته‌اند؟ هزینه‌هایی که پرداخت شده، دستاوردی متناسب برای کشور به همراه داشته یا خیر؟ حمایت از دولت‌ها و گروه‌های منطقه‌ای، اگرچه بخشی از اهداف کلان نظام را پیش برده است، اما بخشی از جامعه با تردید به آن می‌نگرند.

عدم ارائه توضیحات شفاف و اقناع‌کننده درباره این سیاست‌ها، شکاف میان مردم و دولت را عمیق‌تر کرده است. یکی دیگر از عوامل کاهش سرمایه اجتماعی، توجه بیش از حد برخی مسئولان به مقوله تبلیغات سیاسی و پروپاگانداست. در همه نظام‌های سیاسی، تبلیغات ابزاری برای جلب نظر افکار عمومی است، اما در کشور ما، تبلیغات به محوری برای تصمیم‌گیری تبدیل شده است.

این تمرکز بیش‌ازاندازه بر تبلیغات، به ایجاد «تله شعارزدگی» منجر شده است. سیاستمداران و تصمیم‌گیران تحت‌تأثیر این فضای تبلیغاتی، گاه واقعیت‌ها را نادیده می‌گیرند و تصمیمات خود را بر پایه تصورات موهومی اتخاذ می‌کنند.برای مثال، تبلیغات درباره توان نظامی یا دستاوردهای منطقه‌ای، انتظارات غیرواقعی در افکار عمومی ایجاد کرده است. هنگامی که این انتظارات در بزنگاه‌ها پاسخ نمی‌گیرند، سرخوردگی و نارضایتی افزایش می‌یابد. از سوی دیگر، اولویت‌یافتن تبلیغات باعث شده است که تحلیل‌های دقیق و مبتنی بر واقعیت، نادیده گرفته شوند و تصمیم‌گیری‌ها بر پایه شعارها و تصورات غلط صورت گیرد.

فرسایش سرمایه اجتماعی تنها به سیاست‌های خارجی یا تبلیغات محدود نمی‌شود. ناکامی در کارآمدی داخلی، به‌ویژه در حوزه اقتصاد، این بحران را تشدید کرده است. پس از تمرکز قدرت در سال ۱۴۰۰، انتظار می‌رفت که یکدست‌شدن حاکمیت به افزایش کارآمدی و در پی آن، تقویت سرمایه اجتماعی منجر شود. اما چنین نشد. ناکامی در حل مشکلات اقتصادی، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید مردم، شکاف میان مردم و حاکمیت را عمیق‌تر کرده است.

ایران امروز در نقطه‌ای قرار دارد که میان بازسازی سرمایه اجتماعی یا تشدید بحران‌های داخلی، باید یکی را انتخاب کند. خلق دوباره سرمایه اجتماعی، نیازمند تغییرات بنیادین در رویکردهای سیاسی و اقتصادی است. گفت‌وگوی ملی، به‌عنوان بستری برای شنیدن خواسته‌های مردم و ترمیم شکاف‌ها، می‌تواند به‌عنوان یکی از مهم‌ترین راهکارها مطرح شود. تجربه نشان داده است که هیچ‌گونه تصورات موهومی یا سیاست‌های سطحی نمی‌تواند سرمایه اجتماعی را احیا کند.

تنها سیاستی که می‌تواند ایران را از بحران‌های کنونی عبور دهد، تمرکز بر بازسازی اعتماد عمومی و تقویت پیوند میان مردم و حاکمیت است. این امر، اگرچه نیازمند اصلاحات عمیق و پرهزینه است، اما تضمین‌کننده بقای نظام در بلندمدت خواهد بود. 

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
  • کنسرت منظومه‌ی سیمرغ قاف طی ۱۰‌ شب در تالار وحدت به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی به روی صحنه رفت. فخرالدینی حدود ۹ سال…

  • مهاجرت را می‌توان یکی از روندهای دنیای جدید دانست، اما این روند در نبود سیاست‌گذاری‌های درست و در میانه بحران‌های…

  • در وضعیتی که مخالفان رفع فیلترینگ در پی گذاشتن شرط‌وشروط بعید هستند، آمار جدیدی از آثار و تبعات فیلترینگ به‌دست می‌آید.

پربازدیدترین
آخرین اخبار