رقابت قدرت در خاورمیانه
رقابت ایران و اسرائیل را در منطقه میتوان براساس نظری بر بنیان مؤلفههای ژئوپولیتیک منطقه و بهخصوص مقوله مجموعه امنیتی منطقهای (Regional Security Complex) درک کرد. براساس مفهوم مجموعه امنیتی منطقهای، همانطور که دو ابرقدرت در سطح جهانی یکدیگر را برنمیتابند، دو قدرت هم در یک منطقه نمیتوانند قدرت یکدیگر را بپذیرند.
مجموعه امنیتی منطقهای به این معناست که کشورهایی در یک حوزه جغرافیایی در کنار هم باشند که دغدغهها و مشکلات امنیتی آنها در یکدیگر گره خورده باشد. ما بازیگرانی در همین منطقه پیرامون خود داریم که بسیار به لحاظ تاریخی و ایدئولوژیک تفاوتهای جدیتری دارند، اما ایران با آنها مشکلی ندارد، چراکه دغدغه امنیتی با آنها ندارد یا اینکه جزئی از مجموعه دغدغههای امنیتی این کشورها نیست.
از لحاظ جغرافیایی مثلاً هند نسبت به اسرائیل به ایران به لحاظ فاصله نزدیکتر است، کشور قدرتمندی محسوب میشود و از لحاظ ایدئولوژیک هم تفاوت بسیار زیادی با ایران دارد. اما ایران هرگز هند را بهعنوان یک دغدغه امنیتی به حساب نمیآورد. کشورها معمولاً دنبال تهدیدهایی هستند که بتوانند تهدید وجودی یا Existential Threat ایجاد کند. در حال حاضر ما میبینیم عربستان سعودی که با ایران به لحاظ ایدئولوژیک تمایز زیادی داشت، در نهایت توانست تا حدودی به سمت عادیسازی روابط حرکت کند اما این امکان با اسرائیل وجود ندارد.
بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی حاکمیتی دو طرف، مشکل هر دو طرف در منطقه قدرت است. شاید این سوال پیش بیاید که چرا وارد رویارویی با اسرائیل نشد؟ نخست اینکه شاه هم نگران قدرت اسرائیل در منطقه بود. شاه همزمان با اتمی شدن اسرائیل تلاش کرد ایران را هم اتمی کند. شاه اوایل دهه ۱۹۷۰ بهدنبال تبدیل شدن به یک قدرت اتمی بود. شاه نگران پایگاه منطقهای ایران بود و تلاش میکرد در لبنان پایگاهی در میان شیعیان داشتهباشد.
همانگونه که جمهوری اسلامی فراتر از مرزهای خود بهدنبال متحدانی است که اقدام به عملیات نظامی میکنند، شاه هم در مناطقی مانند لبنان، یمن، پاکستان، افغانستان، کردستان عراق و لبنان سعی میکرد نفوذ خود را بسط بدهد. تفاوت دو دوره این است که قدرت نظامی شاه پایدار (Sustainable) نبود، چراکه به قدرت نظامی آمریکا وابسته بود و ایران در آن دوران مشتری سلاح بود، نه تولیدکننده.
در آن دوران مسائل منطقه براساس منطق جنگ سرد پیش میرفت؛ وجود دو قطب و ابرقدرت باعث میشد که ایران و اسرائیل چندان تهدید مستقیمی برای یکدیگر محسوب نشوند. اما در حال حاضر در دوران یک جهان چندقطبی به سر میبریم که قدرت آمریکا در حال گذار قرار دارد که هم جایگاه خود آمریکا و هم متحدانش در منطقه به چالش کشیدهشدهاست.
پس از انقلاب در ایران و به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران چه چیزی میتوانست بهتر از این باشد که «به نام ایدئولوژی» و با استفاده ابزاری از ایدئولوژی برای پیشبرد اهداف کشور در منطقه بهرهبرداری شود. غایت اصلی قدرت است، اما زبانی که استفاده میشود بر بنیاد دینگرایی، مذهبگرایی و ملیگرایی است.
این مسئله مختص به ایران و اسرائیل نیست، همه بازیگران بینالمللی برای توجیه رفتارها و سیاستهایشان در بسیاری از موارد به شکلهای مختلف از ایدئولوژی استفاده میکنند. برای مثال زمانی که آمریکا به کشورهای منطقه حمله میکرد ادعا میکرد که از جانب جهان آزاد و برای دموکراسی به این کشورها حمله میکند. هیچ کشوری هدف از اقدامهای خودش را صادقانه قدرت توصیف نمیکند.
مجموعه امنیتی منطقهای سه مؤلفه اصلی دارد:
1- معضله یا بغرنج امنیتی (Security Dilemma): بغرنج امنیتی به این معناست که هر کشوری در دنیای آنارشیک و در دنیایی که روابط بینالملل آن بر مبنای هرج و مرج بنا شدهاست، تلاش میکند با قدرتمند شدن، امنیت خود را تضمین کند و این قدرتمندتر شدن همیشه از سوی طرفهای مقابل بهعنوان تهدید امنیتی تلقی میشود؛ مهم نیست که کشوری که بهدنبال قدرتمندتر شدن است تا چه اندازه از لحاظ ایدئولوژیک، تاریخی، فکری، فرهنگی و حتی جغرافیایی به دیگر کشورها دور یا نزدیک باشد، صرف قدرتمندتر شدن باعث میشود از سوی دیگر کشورها تهدید تلقی شود.
2- توازن قدرت (Balance of Power): در چارچوب توازن قدرت است که دو طرف این امکان را ایجاد میکنند که جنگی بین آنها در نگیرد. ایران و اسرائیل بهعنوان دو قدرت منطقهای به دنبال جایگاه منطقهای خود و تضمین امنیتی خودشان در منطقهای پرآشوب و پرمنازعه هستند. این دو طرف همواره مورد تهاجم خارجی قرار گرفتهاند و این ادراک از تهدید خارجی، همواره بخش مهمی از گفتمان امنیتیشان است و این ضرورتاً نه ربطی به ایدئولوژی دارد و نه به دین، مذهب و ملیگرایی. اینجا توازن قدرت اهمیت بسیاری پیدا میکند و مادامی که این توازن یا تعادل قدرت ایجاد نشود، همواره برای هر دو دغدغه امنیتی وجود دارد.
3- ائتلافهای منطقهای (Regional Alliance): ایران و اسرائیل، هر دو متحدان منطقهای و فرامنطقهای دارند که میتواند برای طرف مقابل تهدید محسوب شود. متحدان ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن هستند و متحدان اسرائیل هم در آمریکا و برخی کشورهای عربی هستند که روابط دوستانهای با ایران ندارند. این ائتلافها ضرورتاً ایدئولوژیک نیستند. ائتلاف ایرانیان با فلسطینیها به قبل از انقلاب برمیگردد. ایرانیان و فلسطینیها مصالح و منافع مشترکی داشتند. مسئله ائتلافها هم بسیار مهم هستند که میتوانند رقابتها را تشدید کنند و به ناپایداری منطقه دامن بزنند.
ایران و اسرائیل به دنبال توازن قدرت هستند که یا اطمینان پیدا کنند به آنها ضربهای وارد نمیشود یا اینکه تلاش کنند قدرتمندتر از رقیب خودشان شوند. به سیاست نخست واقعگرایی تدافعی (Defensive Realism) گفتهمیشود و به سیاست دوم واقعگرایی تهاجمی (Offensive Realism) گفتهمیشود. در حالت دوم دو طرف وارد بغرنج امنیتی میشوند که در مورد نخست توضیح دادم، در این شرایط رقابت پایانناپذیر است و با هر گام قویتر شدن یک طرف، طرف دیگر هم احساس تهدید بیشتری میکند و سعی میکند که قدرتمندتر شود. نقدی که معمولاً بر واقعگرایی تهاجمی-هجومی وجود دارد این است که این سیاست میتواند به ناامنی و بیثباتی بیشتری منجر شود.
تلاش برای قدرتمندتر شدن و تلاش برای تبدیل شدن به هژمون (جهانی یا منطقهای) میتواند باعث ناامنی شود. در حال حاضر چیزی که بعد از پاسخ ایران به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق دیدیم، این است که میتوان این احساس و ادراک را داشتهباشیم که تهران اعلام کردهاست من به توازن قدرت رسیدم. تهران پایان صبر استراتژیک خودش را اعلام کرد و گفت که با در نظر گرفتن تمام مؤلفهها و دکترین دفاعی خودش که براساس اول، قدرت نظامی، دوم، تکیه بر متحدان منطقهای و سوم، براساس توانایی هستهای است.
بهخصوص در زمانی که طرف مقابل یک قدرت اتمی است، طرف دیگر باید این توازن قدرت اتمی را مدنظر داشتهباشد. ما به وضوح این روزها پیامهایی را در مورد دکترین هستهای تهران میشنویم که کاملاً واقعگرایانه و به دور از احساسات و مسائل ایدئولوژیک به دنبال قدرت است و این قدرت بر مبنای ایجاد بازدارندگی شکل پیدا کردهاست. در تاریخ جنگهای زیادی اتفاق «نیفتادهاند»، زمانی از جنگ اجتناب میشود که توازن قوا وجود داشتهباشد، توازن قدرت برای جلوگیری از جنگ است، توازن قدرت برای نبود جنگ است.
توازن قدرت ضرورتاً برای صلح نیست؛ صلح با فقدان جنگ یکی نیست. این اتفاق در منطقه ما فقط زمانی امکانپذیر بود که ما به یک ثبات امنیتی مبتنی بر توازن قدرت بین دو بازیگر مدعی در منطقه برسیم. من فکر میکنم که بعد از حمله ایران به اسرائیل، این اتفاق افتادهاست.