| کد مطلب: ۴۳۴۷۱

ایران ارانی/گفتارهایی از کاوه بیات، محمدحسین خسروپناه و علی میرسپاسی درباره «کشف ایران» که به تفکرات جهان‌وطنی تقی‌ ارانی می‌پردازد

به‌تازگی بازگردان کتاب «کشف ایران» نوشته علی میرسپاسی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک، به قلم رامین کریمیان در «نشر نی» منتشر شده است.

ایران ارانی/گفتارهایی از کاوه بیات، محمدحسین خسروپناه و علی میرسپاسی درباره «کشف ایران» که به تفکرات جهان‌وطنی تقی‌ ارانی می‌پردازد

به‌تازگی بازگردان کتاب «کشف ایران» نوشته علی میرسپاسی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک، به قلم رامین کریمیان در «نشر نی» منتشر شده است. میرسپاسی در این کتاب که عنوان فرعی آن «تقی ارانی و جهان‌وطن‌گرایی رادیکال او» است، زندگی این روشنفکر مشهور ایرانی در فاصله دو جنگ جهانی را دستمایه بحثی درباره شکل‌گیری گفتمان ملی‌گرایی مدنی در ایران کرده است.

از نظر میرسپاسی، سیر تحول اندیشه‌های ارانی از ملی‌گرایی قوم‌محور به‌سوی جهان‌وطن‌گرایی و سوسیالیسم دموکراتیک پاسخی به پرسشی است که در همین دوران رواج می‌یابد و به‌طور خلاصه می‌توان آن را چنین خلاصه کرد: «ایده ایران». به مناسبت انتشار این کتاب روز دوشنبه ۲۳تیرماه ۱۴۰۴ نشست نقد و بررسی این کتاب با حضور نویسنده و مترجم و دو مورخ ایران معاصر، محمدحسین خسروپناه و کاوه بیات برگزار شد. در ادامه گزارشی از این جلسه تقدیم خوانندگان «هم‌میهن» خواهد شد.

ارانی پیشگام ناسیونالیسم مدنی در ایران نبود

محمد حسین خسروپناه copy

محمدحسین خسروپناه نویسنده و مورخ

صحبت من درباره ناسیونالیسم است و قصد نقد و بررسی کتاب «کشف ایران» را ندارم. میرسپاسی در این اثر چنین نوشته است: «کتاب حاضر بررسی انتقادی و بازنگری تاریخ اندیشه ناسیونالیسم ایرانی، در دوره بین دو جنگ جهانی  است و زندگی و افکار تقی ارانی را در مرکز توجه قرار می‌دهد.»  چرا دکتر ارانی در مرکز توجه نویسنده است؟ زیرا  به‌نظر میرسپاسی، ارانی پیشگام ملی‌گرایی مدنی در ایران معاصر است. من بر این باورم که ارانی نه ملی‌گرای مدنی بود، نه پیشگام این نوع از ناسیونالیسم در ایران. توضیح اینکه چرا ارانی ملی‌گرای مدنی نبود، مفصل است اما با توضیح درباره پیشینه ملی‌گرایی مدنی در ایران مشخص می‌شود که چرا ارانی پیشگام ملی‌گرایی مدنی نبود.

ملی‌گرایی مدنی نوعی از ملی‌گرایی است که جنبه قومی و نژادی ندارد، بر بنیادها و ارزش‌های مدنی مشترک استوار است، بر تنوع فرهنگی و قومی ملت تاکید دارد و در آن هویت ملی براساس پایبندی به اصول دموکراسی، حاکمیت قانون، تعهد به قوانین و نهادهای سیاسی و مشارکت فعال شهروندان در زندگی سیاسی ـ اجتماعی شکل می‌گیرد. پیشینه ملی‌گرایی مدنی در ایران به عصر مشروطه باز می‌گردد و این امر از آرمان‌های انقلاب مشروطه است.

تلقی از ملت نزد مشروطه‌خواهان

تفاوت بنیادین نظریه وحدت ملی و تشکیل دولت ـ ‌ملت ایران در عصر مشروطه با جریان‌های ناسیونالیستی در کشورهای همسایه مانند پان ترکیسم در امپراتوری عثمانی و ترکیه در این بود که جنبه قومی و نژادی نداشت. اندیشمندان تجددطلب ایرانی در دوره تدارک و انجام انقلاب مشروطه برای تشکیل دولت ـ ملت در ایران، نه در پی تفوق یک قوم بر قوم دیگر بودند، نه می‌خواستند مشخصه‌های فرهنگی یک قوم را به اقوام دیگر تسری دهند و یکسان‌سازی به‌عمل آورند.

همچنین به‌رغم وجود عناصر رومانتیک و مبالغه‌آمیز نژادی درباره برخی از ناسیونالیست‌های ایرانی عصر روشنگری ایران و ارائه تصویر آرمانی از ایران باستان و نسبت‌دادن تمام خصوصیات منفی و کاستی‌های ایرانیان به اقوام مهاجم، آنها برای برانگیختن احساسات ملی، نیاز به نفی هویت اقوام و ملت‌های غیرایرانی نداشتند زیرا تداوم موجودیت هویت دولت و کشور ایران و ژئوپلیتیک آن ـ یعنی گذرگاه سه قاره بودن ـ موجب شده بود تا در طول تاریخ، اقوام ایرانی از موقعیت خود نه به‌عنوان ملت که پدیده‌ای متأخر است، بلکه به‌عنوان جوامعی همبسته و برخوردار از اسطوره‌ها، میراث ادبی و فرهنگی جمعی و سرنوشت مشترک در یک کشور، کم‌و‌بیش آگاهی داشته باشند. 

در دوره‌های اول و دوم مجلس شورای ملی، مشروطه‌خواهان ملت ایران را نه براساس زبان، نژاد و قوم بلکه براساس میراث مشترک و دولت واحد مبتنی بر قرارداد اجتماعی، یعنی همان قانون اساسی تعریف کرده بودند. درنتیجه نه‌فقط تنوع نژادی، قومی و فرهنگی به‌عنوان معضل برای آنها مطرح نبود بلکه این تنوع را بخشی از هویت ایرانی می‌دانستند و می‌خواستند این تنوع و تکثر در تشکیل دولت‌ملت ایران محفوظ بماند.

بر این اساس نمایندگان دوره اول مجلس شورای ملی، قانون اساسی و متمم قانون اساسی را تصویب کردند که در آن برای تامین منافع عام ملت ایران، فارغ از هرگونه تمایزی، بر اینکه اهالی ملت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود و قوای مملکت ناشی از ملت است، تاکید شده بود. در کنار این باتوجه به حدود سرزمین و تنوع قومی و فرهنگی در ایران، به‌منظور تامین همزمان منافع عام ملت و منافع خاص اقوام، ایالات و ولایات کشور، تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی در نظر گرفته شد. در ۱۶ خردادماه ۱۲۸۶ نیز حقوق و وظایف این انجمن‌ها در قانون جداگانه‌ای تصویب شد.

ملی‌گرایی سوسیال‌دموکرات‌های عصر مشروطه 

از نظر سوسیال دموکرات‌های عصر مشروطه که مبلغ و مروج ملی‌گرایی مدنی بودند، دموکراسی و تکثرگرایی جزو مبانی وحدت ملی ایران به‌شمار می‌آمدند. برای اولین‌بار این نظریه در روزنامه «ایران نو» مورخ ۲۶ بهمن‌ماه ۱۲۸۸، ارگان فرقه دموکرات عامیون بیان شد. عنوان این مقاله چنین است: «ما یک ملت هستیم» و در آن چنین آمده است: «ایرانی یک ملت است، ملتی که در زبان‌های مختلف متکلم بوده و به اشکال مختلف خدای خود را پرستش می‌نماید، ولی ایرانیان بایستی که بدون استثنا مثل یک ملت واحده سهیم‌الضرر و المنفعه باشند.

ما باید ملتی تشکیل بدهیم که در زبان‌ها و شیوه‌های مختلفه تکلم نموده و به آیین‌های متفرقه خدا را پرستش نماید؛ اسم او ایرانی. از امروز در ایران نه مسلمان، نه زرتشتی، نه ارمنی، نه یهودی، نه فارس و نه ترک نبوده؛ فقط یک ایرانی هست. ما یک ملت هستیم.» بنابراین سوسیال دموکرات‌های ایرانی عصر مشروطه برای تشکیل دولت ـ ‌ملت ایران، نه به‌دنبال تفوق و برتری یک قوم بر اقوام دیگر ایرانی بودند، نه می‌خواستند ویژگی یک قوم را به اقوام دیگر تسری بدهند و نه در پی یکسان‌سازی اقوام بودند. آنها دموکراسی و مشارکت سیاسی و اجتماعی را لازمه تشکیل ملت می‌دانستند و تاکید می‌کردند، استبداد مانع تشکیل ملت است.

همچنین در برنامه فرقه دموکرات عامیون، برای تشکیل دولت‌ ـ ملت ایران بر ضرورت برچیدن نظام زمینداری ارباب رعیتی، آموزش همگانی اجباری، صنعتی‌شدن، تجدد‌طلبی و سکولاریسم تاکید می‌شد. آنها به‌رغم استعمارستیزی، برخورداری از دستاوردهای مدنی و علمی مدرن اروپا را برای نظام نوسازی جامعه ایران الزامی می‌دانستند.

پیدایش ملی‌گرایی اقتدارگرا

از مجلس دوم به‌بعد اما آنقدر مشکلات عدیده در این مملکت به‌وجود آمد که فرصت اینکه در برنامه‌ای منظم مشخص بشود به سوی ملی‌گرایی مدنی حرکت کرد، وجود نداشت. به همین دلیل در دهه پایانی سلطنت قاجار به‌تدریج گرایش دیگری از ناسیونالیسم ایرانی رشد پیدا کرد که طرفداران آن نظری متفاوت با سوسیال دموکرات‌های عصر مشروطه داشتند.

این گرایش از ناسیونالیسم، بر زبان و نژاد تکیه می‌کرد و نه‌تنها تعلق خاطری به دموکراسی نداشت، بلکه برای تحقق ملت‌سازی خود نیازمند حکومت دیکتاتوری بود. شرایط نابه‌سامان جامعه ایران به‌خصوص در دوران جنگ جهانی اول و بعد از آن، بخش‌هایی از جامعه ایران به‌خصوص جامعه شهرنشین را از اصلاح امور کشور از طریق حکومت مشروطه، ناامید کرد و در عوض، افکار بخش‌هایی از جامعه برای تشکیل حکومت دیکتاتوری آماده شد.

آنها برای بسامان‌شدن اوضاع در انتظار دیکتاتور مصلح یا مرد فوق‌العاده مقتدری بودند که می‌بایست با قدرت هرچه تمام‌تر و قبضه شمشیر، شروع به اصلاح کند. ناامیدی از مشروطه، زمینه را برای کنار گذاشتن راهکارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشروطه‌خواهانه و  سوسیال دموکراتیک به محاق برد و فعالان سیاسی دیکتاتور‌طلبی چون علی‌اکبر داور به صراحت می‌گفتند و می‌نوشتند: «زمامدار مفید به‌ حال ایران، کسی است که بداند درد اصلی ما فقر و بیکاری است و برای تهیه وسایل رفع آن، اشخاص لایق را دور خود جمع بکند، به کار بیاندازد و در ضمن به همه بفهماند اگر مثل آدم راه رفتیم، هو المراد و الا وای بر شما.»

آرای افشاریزدی در زمینه ملی‌گرایی

جز او کسانی چون کاظم‌زاده ایرانشهر، احمد کسروی و محمود افشاریزدی نیز در این زمینه سخنانی ابراز داشته‌اند. افشار در این زمینه به پیروی از نظریه تشکیل غیر‌ارادی ملت، بنیان‌های وحدت ملی ایران را براساس زبان و نژاد مشترک تعریف کرد. افشار در مورد وحدت ملی ایران بر این نظر بود: «مقصود ما از وحدت ملی ایران، وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی مردمی است که در حدود امروز مملکت ایران اقامت دارند.

محمود افشار یزدی copy

این بیان شامل دو مفهوم دیگر است که عبارت از حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران باشد.» افشار البته این حجم از وحدت را برای ایران ناقص می‌دانست و تاکید می‌کرد که باید آن را کامل کرد: «منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که در تمام مملکت، زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و... محو شود و ملوک‌الطوایفی کاملاً از میان برود. کُرد، لُر، قشقایی، عرب، تُرک، ترکمن و... با هم فرقی نداشته باشند.

هریک به لباسی ملبس و به زبانی متکلم نباشند.» از نظر افشار: «تا در ایران، وحدت ملی از حیث زبان، اخلاق، لباس و... حاصل نشود، هرلحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت‌ارضی ما احتمال خطر است. اگر ما نتوانیم همۀ نواحی و طوایف مختلفی را که در ایران سکنی دارند، یکنواخت کنیم، یعنی همه را به تمام معنی ایرانی نماییم، آینده تاریکی در جلوی ماست.»

راهکارهای پیشنهادی افشار نیز چنین بود: ترویج کامل زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران در تمام مملکت به‌ویژه در آذربایجان، کردستان، خوزستان، بلوچستان و نواحی ترکمن‌نشین، احداث راه‌آهن و توسعه حوزه شبکه راه‌ها برای ایجاد ارتباط بین نواحی مختلف کشور، کوچاندن ایلات آذربایجان و خوزستان به مناطق مرکزی و بردن ایل‌های فارسی‌زبان به زیستگاه آنها، ممنوعیت استفاده از زبان‌های غیرفارسی در محافل، مدارس، اداره‌های دولتی، ارتش و...، تغییر تقسیمات کشوری و حذف اسامی آذربایجان، خراسان و کرمان و استفاده از عناوینی چون استان اول، استان دوم، استان سوم و... برای نامگذاری استان‌ها، تبدیل نام‌های ترکی و عربی روستاها و رودها به نام‌های فارسی. پیش‌شرط افشار برای عملی‌شدن چنین ملتی واحد و یکدست، تاسیس حکومت مقتدر نظامی قوی است.

 

نگرش ارانی درباره زبان فارسی به‌طور بنیادی تحول نیافت

کاوه بیات copy

کاوه بیات نویسنده و مورخ

تحولات ایران میان دو جنگ جهانی، یکی از مهمترین ادوار تاریخ معاصر ایران است؛ دوره اوج تلاش‌های ایرانیان برای پشت‌سر گذاشتن دوره‌ای طولانی از زوال و فروپاشی که در سال‌های جنگ اول به وضعیت فوق‌العاده خطرناکی منجر شده بود و آنگاه فراهم‌آوردن فرصت و از آن مهمتر، شکل‌گرفتن ابزاری برای رسیدگی به بسیاری از مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در ادوار پیش به دلیل مداخلات فزاینده قدرت‌های خارجی، نه فرصت رسیدگی به آنها پیش آمده بود و نه به‌دلیل تشتت فراگیر میان نیروهای سیاسی، همبستگی لازم برای پیشبرد و اعمال این خواسته‌ها وجود داشت.

«کشف ایران» را می‌توان تلاشی برای تحلیل جوانبی چند از تحولات فکری و سیاسی این دوره تعریف کرد. در این کتاب مضامین مختلفی درباره ناسیونالیسم ایرانی به بحث گذاشته شده است؛ ازجمله تعاریف جدیدی از ملیت و هویت ایرانی با تاکید بر بحث زبان فارسی یا ویژگی‌های عرفانی ایرانیان در مقام مولفه‌هایی از هویت پیش‌گفته. رسیدگی به هریک از لحاظ شناخت دوره مورد بحث، می‌توانند مفید واقع شوند ولی در این بررسی کوتاه فقط به بحث زبان فارسی به‌گونه‌ای‌که ارانی بدان اشاره کرد، پرداخته خواهد شد. 

ارانی توده‌ای

537 copy

تقی ارانی از چهره‌های فعال در کل این دوره بود ولی در کتاب «کشف ایران» بیشتر به دو دوره اول و آخر تحرکات او پرداخته شده که جنبه آشکار و علنی داشت، نه دوره میانی که در چارچوب تحرکات کمونیستی آن دوره به‌صورتی کم‌وبیش مخفیانه جریان یافت. دوره نخست سال‌های اول دهه ۱۳۰۰ در برلن سپری شد و در چارچوب فعالیت‌های تعدادی از روشنفکران و فعالان سیاسی برجامانده از نهضت مهاجرت و نسل جوان‌تری از ایرانیان که برای تحصیل به اروپا آمده بودند. اولین نوشته‌های ارانی در نشریات این جمع منتشر شده است.

دوره دوم پس از ۱۰ سال درحالی‌که در این میان ارانی از لحاظ فکری رو به اندیشه‌های کمونیستی آورده بود، در نیمه اول دهه ۱۳۱۰، در فضای مطبوعاتی کوتاه ولی پر‌تحرک سپری شد که در خلال آن، مجله «دنیا» و بخشی از آرای جدید ارانی در زمینه‌های مختلف امکان انتشار یافت. با دستگیری ارانی و گروهی از افراد مرتبط با او در زمستان ۱۳۱۵ ( گروه ۵۳ نفر) سپس محاکمه و درگذشت او در زندان، سرگذشت ارانی نیز به پایان آمد. با نقش شاخصی که تعداد زیادی از افراد این گروه در تاسیس حزب توده ایران ایفا کردند، سرگذشت ارانی نیز جایگاه ویژه‌ای در افسانه آفرینش حزب توده یافت و کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره او منتشر شد.

ارانی مستقل از حزب توده

از مرحله‌ای به‌بعد، یعنی دوره افول و بی‌اعتباری فزاینده حزب توده، رسیدگی مجدد به این سرگذشت به موضوع پژوهش‌های طیف دیگری از افراد چپ‌گرا تبدیل شد که بر سر آن بودند تا با تصویر سیمایی متفاوت از ارانی در مقام یک چهره چپ مستقل، او را از چنگ توده‌ای‌گری رها کنند. شاید انتشار مجدد خاطرات انور خامه‌ای، یکی از منتقدین و منشعبین از حزب توده، را در اوایل دهه ۱۳۶۰ بتوان از اولین گام‌های برداشته‌شده در این مسیر دانست و آنگاه از باقر مومنی یاد کرد که گفته می‌شود، انتشار کتاب مهم «پرونده ۵۳ نفر: مجموعه‌ای از بازجویی‌ها و دیگر مستندات این ماجرا» با نام مستعار حسین فرزانه را در سال ۱۳۷۲، مدیون او هستیم.

همچنین بررسی جامعی که مومنی به‌نام «دنیای ارانی» در سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. در چارچوبی محدودتر و معیوب‌تر، در سال ۱۳۸۵، کتاب «تاریخ فرقه جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی» به قلم ناخدا حمید احمدی، سپس در سال ۱۳۸۷، کتاب مهم «تقی ارانی در آیینه تاریخ» خسرو شاکری منتشر شد.

دو ایراد کتاب «کشف ایران»

«کشف ایران» میرسپاسی را نیز با آنکه در آن به تحرکات و پیوندهای سیاسی ارانی در آن دوره میانی پرداخته نمی‌شود و بیشتر بر پاره‌ای از آرای او در حوزه فرهنگ و جامعه تمرکز دارد، می‌توان بر چارچوب مشابهی مبتنی دانست و تلاشی قلمداد کرد برای ترسیم سیمایی از او در مقام متفکر چپ مستقل. مقایسه بین آن دو دوره متفاوت از فعالیت‌های فکری ارانی، مبنای اصلی رویکرد «کشف ایران» را تشکیل می‌دهد. چنین مقایسه‌ای اما با دو مشکل اساسی روبه‌روست.

اول اینکه، دوره اول، دوره‌ای که در خلال آن ارانی پاره‌ای از نوشته‌های اولیه‌اش را در نشریاتی چون «ایرانشهر» و «فرنگستان» منتشر کرد، دوره کم‌وبیش شناخته‌شده‌ای است و ارائه تصویری از جایگاه ارانی در  این چارچوب میسر است، ولی دوره بعدی که با انتشار مجله «دنیا» مقارن است، دوره‌ای کمتر شناخته‌شده است و ارائه تصویری از جایگاه ارانی در آن دشوار است. مشکل دوم، به فضای بسته حاکم بر دوره بعدی مربوط می‌شود و زبان گنگ و مبهمی که امثال ارانی ‌باید برای ابرازعقاید خود بدان متوسل شوند. ارانی با تحرکات کمونیستی سال‌های بین دو جنگ، پیوند نزدیکی داشت و چون آرای مرتبط با این تحرکات به‌صورت مخفیانه منتشر می‌شد، در ابراز آنها نیازی به ایما و اشاره، کتمان و تقیه نبود، ولی زبان مجله «دنیا» چنین نیست، چنین نیز نمی‌توانست باشد.

از‌این‌رو استنتاج نتایجی چون جهان‌وطن‌گرایی رادیکال، ناسیونالیسم مدنی و دیگر تعابیر خوشبینانه مشابه از چنین نوشته‌های ناروشنی، کار بسیار دشواری است و فقط می‌تواند بر نوعی گمان مبتنی شود. تلاش پژوهشگرانی چون شاکری برای ترسیم چهره‌ای به‌اصطلاح مستقل از ارانی، به‌صرف آنکه افراد به‌اصطلاح غیر‌مستقلی چون عبدالصمد کامبخش با ارانی دشمنی داشتند نیز درنهایت از دایره حدس فراتر نرفت.

برای پرداختن به مضامینی ازاین‌دست، به حداقلی از داده‌ها نیاز است که در این مورد به‌خصوص که با فعالیت در یک شرایط دشوار سیاسی روبه‌رو هستیم و بر جای نگذاشتن رد و نشانه‌ای از باورهای مشکوک از نظر مقامات حاکم الزامی است، به‌هیچ‌وجه به چنین داده‌هایی دسترسی نیست. بااین‌حال اگر دایره تفسیر را مطابق با دانسته‌های موجود، محدودتر بگیریم و استنتاج‌های خارق‌العاده‌ای را انتظار نداشته باشیم، از آرای ارانی در این دوره نیز می‌توان تصویر قابل‌قبولی به‌دست آورد.

یکی از نکات قابل‌توجه در چنین رویکردی، توجه به فضای فرهنگی سال‌های نخست دهه ۱۳۱۰ است؛ فضایی حاکی از حس پشت‌سر گذاشته‌شدن زدوخوردهای سیاسی پیشین، تثبیت نسبی جایگاه نظام حاکم و فراهم‌آمدن فرصتی برای پرداختن به کارهای فرهنگی. این شاید مشابه احساسی باشد که از اواخر دهه ۱۳۶۰ و بعد از خاتمه جنگ و کاسته‌شدن از تنش‌های سیاسی پیش آمد. شکل‌گیری اعتمادبه‌نفسی جدید که به‌ثمر نشستن رشته تلاش‌هایی چون بزرگداشت فردوسی، تصمیم نه‌چندان ضروری تغییر «پرشیا» به «ایران» یا بالاگرفتن بحث اصلاح زبان فارسی و شکوفایی نسبی مطبوعاتی را می‌توان از نشانه‌های آن دانست.

مشکله تغییر زبان فارسی

در فصل‌های دوم و سوم کتاب «کشف ایران» در رسیدگی به دوره اول فعالیت‌های فکری ارانی در برلن، از یک ارانی ملی‌گرا سخن در میان است و نقش شاخص او در مباحث این دوره، به‌دلیل دو مقاله که در همین ایام بر ضد پان‌ترکیسم منتشر کرد. به‌دلیل دانسته‌های بیشتر از ابعاد این بحث ازجمله آرای دیگر مخالفان ایرانی پان‌ترکیسم و حتی آرای پان‌ترکیست‌هایی همچون روشنی بیگ، در این فصول از چارچوب کلی این بحث تصویر در خور توجهی به دست می‌آید ولی هنگامی که نوبت به بررسی مرحله بعدی ـ سال‌های نخست دهه ۱۳۱۰ ـ می‌رسد، به‌دلیل بی‌توجهی به دیگر ابعاد بحثی که در همین ایام در ایران جریان داشت، تصویری که ارائه می‌شود، تصویر جامعی نیست.

مقاله «تغییر زبان فارسی» ارانی که در خردادماه ۱۳۱۴ در شماره‌های آخر «دنیا» منتشر شد و در «کشف ایران» در مقام اثبات دگرگونی ماهوی ارانی و رویگردانی کامل او از دیدگاه‌های دوره اول مورد ارجاع بسیار است، اصولاً در واکنش به مجموعه‌ای از مباحث مختلف شکل گرفت که در آن ایام شکوفایی نسبی که عرض کردم، موضوع بحث بودند ولی در کتاب «کشف ایران» بدا‌ن‌ها اشاره نشده است.

در توضیح بیشتر به چند نمونه اشاره می‌کنم. انتقاد ارانی در این مقاله از جوانب شوونیستی بحث اصلاح زبان به‌خصوص جایی که به تقلید این شوونیست‌ها (برادران فاشیست خود) اشاره دارد، انتقاد از رشته مباحثی است که رضا صفی‌نیا از بهمن‌ماه ۱۳۱۱ تا بهار ۱۳۳۳ در مجله «ایران باستان» آغاز کرد؛ مجله‌ای که لااقل از لحاظ شکل و شمایل ظاهری، جنبه فاشیستی یا به‌عبارت دقیق‌تر، نازیستی داشت و انتشار آرای صفی‌نیا در آن به سرریز انبوهی از نوشته‌های مخاطبان نوجوان نشریه به فارسی سره منجر شد که به‌راستی سخیف و زننده بود. البته رضا صفی‌نیا، کارمند وزارت خارجه فاشیست نبود و در مراحل بعد و با افول ایران باستان، عین همین مباحث را در مورد اصلاح زبان فارسی در «شفق سرخ» و آنگاه «اطلاعات» ادامه داد.

بخش دیگری از مقاله «تغییر زبان فارسی» را می‌توان واکنش به ذبیح بهروز، از دیگر چهره‌های موثر در مباحث این دوره تعریف کرد؛ جایی که «از احتیاج به علوم و صنایع اروپایی» یاد می‌کند و نیاز ما به لغات و اصطلاحات علمی و فنی یا ضرورت «صرفه‌جویی وقت در آموختن و به‌کار بردن خط و زبان». ارانی با نقل این مطالب بر همان نکاتی تاکید می‌کند که ذبیح بهروز در کتابچه «زبان ایران فارسی یا عربی»، چاپ ۱۳۱۳ مطرح کرده است.

بااین‌حال در جای دیگر از مقاله، ارانی در باب وضع اصطلاحات علمی برخلاف بهروز که اعتقاد داشت باید در این زمینه براساس شیوه‌های موردنظرش، کلمه‌های ساده و جدید ساخت، ارانی بر این باور بود که «زبان علمی دنیا درحقیقت یکی است و لغات علمی که در تمام زبان‌ها به‌کار می‌رود در همه‌جا مشترک و تمام، ریشه لاتینی و یونانی دارد» و باید از همان‌ها استفاده کرد.

مقاله «تغییر زبان فارسی» و نوع نگاه ارانی به این بحث به‌رغم تقید او به رعایت جوانب ماتریالیستی بحث که در بخش‌هایی باعث ثقیل‌شدن لحن مقاله نیز شده است، صرف‌نظر از بحث تغییر خط که خود مقوله دیگری است، درمجموع و در مقایسه با آرای شاذی که در آن دوره در باب اصلاح زبان فارسی مطرح شدند، بیانگر یک نگاه معقول و سنجیده است.

آن را بیشتر می‌توان همسو با آراء چهره‌های محافظه‌کاری چون فروغی و تقی‌زاده دانست که بر حزم و احتیاط تاکید داشتند تا اجتهاد و نوآوری. البته ارانی سال ۱۳۱۲، ارانی 10سال پیش نبود. خود او در مقاله «تغییر زبان فارسی» در اشاره به عقاید دوره اول، چنین یاد می‌کند: «از حسب تقاضای سن و محدوده معلومات بر محیط» و پشت‌سر گذاشتن آن دوره را نشان می‌دهد. این توضیح در پاره‌ای از بررسی‌های بعدی ازجمله در کتاب «کشف ایران»، مبین یک دگرگونی عمده انتقاد از خود یا تصفیه‌حساب با دوران جوانی‌اش تعبیر می‌شود.

حال آنکه در این بخش از مقاله «تغییر زبان فارسی»، ارانی به نهضت سره‌نویسی امثال میرزا رضاخان بگشلو و محمدعلی بهجت‌دزفولی اشاره دارد و در ادامه ملاحظه فوق‌الذکر با اشاره به مقالاتش در «ایران» و «فرهنگستان»، خاطرنشان می‌کند که تابع این نهضت بودم و با دوستان خود به فارسی ویژه مکاتبه می‌کردم که به یادگار افکار ایام جوانی خود، نگاه داشتم. چنین مطلبی به هیچ‌وجه از یک دگرگونی عمده و انتقاد از خود اساسی حکایت ندارد. 

تداوم دیدگاه ارانی

برای تاکید بر پایبندی نسبی ارانی به دیدگاه پیشین‌اش در حوزه اصلاح زبان فارسی و به‌عنوان دلیل دیگری در ضرورت اجتناب از نتیجه‌گیری‌های رادیکال، به نکته دیگری هم می‌توان اشاره کرد. ارانی در سال ۱۳۰۲ در مقاله «تدقیقات لسانی»، پیشنهادهای خود را در این زمینه چنین خلاصه کرد. درباره لغات معمولی باید تا آنجا که ممکن است لغات فارسی را جمع‌آوری کرد، به کار برد، آنچه برایش دسترسی به لغات فارسی نداریم و از داشتن آنها ناگزیریم، لغات عربی قبول کرده ولی عده آنها را معین و محدود کنیم.

درباره لغات علمی باید اصطلاحات بین‌المللی را قبول کرد؛ چون ما مجبور هستیم علوم جدیده را از اروپایی اتخاذ کنیم و اصطلاحات معموله در این علوم، نه در زبان فارسی و نه در زبان عربی موجود نیست. خلاصه آنچه لغت داریم، به‌کار انداخته و آنچه نداریم، از زبان‌های دیگر گرفته و به کاربرد فارسی درآوریم. آنچه ارانی ۱۲ سال بعد در مقاله «تغییر زبان زبان فارسی» نوشت، لااقل در این حوزه با آنچه پیش‌تر گفته بود، تفاوت چندانی ندارد.

اولاً ارانی اعتقادی به مداخله نهادهای بیرونی در این امر نداشت. بر این باور بود که؛ «خط سیر خود زبان فارسی راه را هموار می‌کرد. لغات علمی و اصطلاحات علمی اروپایی، وارد زبان فارسی خواهد شد. لغات عربی معمولی و صرف در زبان فارسی، باقی خواهند ماند. لغات ناهنجار و غیرمستعمل عربی از زبان یک‌مشت کهنه‌پرست، همچنین لغات غیرضروری فرهنگی از زبان یک‌مشت فکلی از بین خواهد رفت و بالاخره در صورت احتیاج به وضع لغات جدید در زندگی روزانه به‌جای لغات غلیظ، لغات ساده فارسی معمول خواهد شد. فقط باید جدیت کنیم تا این تکامل دستخوش شوونیسم نشود.» این همان حرفی است که ۱۲ سال پیش زده بود.

ایده ایران در بین دو جنگ جهانی به پرسش بدل شد

علی میرسپاسی copy

علی میرسپاسی استاد جامعه‌شناسی و نویسنده کتاب کشف ایران

دوره بین دو جنگ جهانی اول و دوم، دوره ویژه‌ای است. متاسفانه بسیاری از مورخان ایرانی چون عباس امانت، یرواند آبراهامیان، همایون کاتوزیان و... نیز بدان چندان نپرداخته‌اند و به‌طور کلی در تاریخ‌نگاری ایرانی بدان به شکلی بسیار حاشیه‌ای اشاره رفته است. بخشی از این سال‌ها ذیل دوره بعد از مشروطه و بخشی ذیل دوران رضاشاه قرار گرفته‌اند. به همین دلیل این کتاب را نوشتم تا نشان بدهم این دوره دوره خاصی است و به دلایلی اهمیت زیادی دارد.

این دوره نه ادامه عصر مشروطه است و نه پیش‌درآمدی بر دوره رضاشاه. کار اصلی من البته تاریخ اندیشه است و من از این منظر می‌توانم بگویم در این دوره برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران، ایده ایران به شکل جدی در سطح ملی مورد پرسش قرار گرفت. در این دوران با تهاجم دول خارجی و مصائبی چون قحطی و... ایران دچار فروپاشی سیاسی می‌شود اما به هر روی برای نخستین بار این بحث نیز پیش کشیده شد که ایده ایران چیست؟ 

می‌دانیم که بعضی ایده ایران را ایده‌ای جعلی می‌دانستند و از همین زاویه طرح این پرسش اهمیتی اساسی می‌یابد. در همین زمینه و در پاسخ به برخی نکات بحث آقای خسروپناه به نظرم متفکران مشروطه چه تندروها و چه میانه‌روها با این پرسش روبه‌رو نبودند؛ چه پیش از مشروطه و چه در مجالس اول و دوم. در مجلس سوم بود که جنگ جهانی اول واقع شد و آن حوادث رخ داد.

در عصر مشروطه مسئله حکومت  قانون، رابطه دولت و جامعه و به رسمیت شناختن ایرانیان به‌عنوان شهروند پرسش‌های اصلی بودند. بنابراین این امر که باید ایده ایران دوباره بازسازی شود در همین دوره بین دو جنگ رخ داد. برای نمونه بنگرید به آن سه نشریه‌ای که در برلن منتشر شدند و  کسانی از سیاستمداران و متفکران ایرانی همچون تقی‌زاده، علامه قزوینی، جمال‌زاده و... در آنها فعالیت کردند. 

در سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۵ در سطح ملی بحثی اساسی درگرفت درباره اینکه ایده ایران به عنوان یک دولت‌ملت چیست و عناصر این ایده کدام هستند. چنین مباحثی در مجالس اول و دوم دیده نمی‌شود. این بحث‌ها بنیاد آن چیزی را فراهم آوردند که من آن را ناسیونالیسم مدنی می‌نامم. منظورم نیز از ناسیونالیسم مدنی هم چیزی است همچون روشنگری ایرانی یا همان تلقی که ریچارد بورر از آن دارد؛ چیزی شبیه جمهوری‌خواهی دموکراتیک.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار