سینمای مستقل منتظر کسی نمیماند/گفتوگو با مجید برزگر فیلمساز و تهیهکننده فیلم «علت مرگ نامعلوم» که جایزه بهترین فیلم و کارگردانی جشن منتقدان را دریافت کرد
ساختن فیلم مستقل در هر نقطه جهان، دشواریهای خاص خود را دارد و در ایران، این مسیر پرچالشتر و پُرپیچوخمتر است.

ساختن فیلم مستقل در هر نقطه جهان، دشواریهای خاص خود را دارد و در ایران، این مسیر پرچالشتر و پُرپیچوخمتر است. در سالهای اخیر، سیاستها و گرایشهای کلان فرهنگی بیشتر معطوف به فیلمهای کمدی و عامهپسند بوده است، اما این فیلمهای مستقل هستند که با کیفیت، جسارت و خلاقیت خود، اعتبار اصلی سینما را شکل دادهاند.
بسیاری از فیلمسازان مستقل با محدودیتهای مالی، سانسور و فقدان حمایتهای ساختاری روبهرو بودهاند، بااینحال همواره در تلاشاند تا صدایی متفاوت و مستقل در سینما داشته باشند؛ صداییکه نهتنها با جریانهای غالب سینما، بلکه با تحولات اجتماعی و فرهنگی نیز در تعامل است. یکی از نمونههای برجسته این تلاشها، فیلم «علت مرگ نامعلوم»، ساخته علی زرنگار و تهیهکنندگی مجید برزگر است که باوجود توقیف طولانیمدت و محدودیتهای اکران، درنهایت در جشن پانزدهمین انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران، جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را دریافت کرد.
این جایزه را شاید بتوان پیام مهمی برای سینمای مستقل ایران بهحساب آورد؛ نکتهایکه مجید برزگر در گفتوگو با «هممیهن» نیز به آن اشاره میکند. نخستین پیام این است که هنوز فیلمهایی با نگاه مستقل و متفاوت میتوانند دیده شوند، حتی در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی.
فیلم «علت مرگ نامعلوم»، سالها توقیف بوده یا اکران نشده بود، بااینحال در جشن منتقدان به آن توجه شد و جایزه بهترین فیلم و کارگردانی را دریافت کرد. کسب این جایزه، چه پیامهایی برای یک فیلمساز مستقل دارد؟
فکر میکنم برای سینمای مستقل، جایزهگرفتن از یک آکادمی بزرگ مثل آکادمی انجمن منتقدین و نویسندگان سینمایی کشور با تعداد بالای رأیدهندگان، یک اتفاق خوشایند است. طبیعتاً دیدهشدن از طرف یک نهاد صنفی مستقل و بدون گرایش و وابستگی، ولو اینکه برخی از اعضای آن هم بهصورت شخصی دارای جهتگیری باشند، دلپذیر است. البته این را هم میدانم که جوایز همیشه نسبیاند.
بسیاری از فیلمها شایستگی دریافت جایزه را داشتهاند. ولی بههرحال، یک فیلم یا یک اسم باید اعلام شود و این شایستگی دیگر آثار و افراد را زیرسوال نمیبرد. اعضای انجمن منتقدین و نویسندگان سینمایی بهشکل حرفهای فیلمهای زیادی را در طول سال تماشا میکنند و مدام در حال داوری و مقایسه هستند و این میتواند برای فیلمهای برگزیده، نکته اصلی باشد و جایزه را برایشان جایزهای متفاوت کند.
آیا چنین اعتباربخشیای در رقمخوردن آیندهای بهتر و درخشانتر برای فیلمسازان مستقل و جریان سینمای مستقل ایران، تاثیر دارد؟
مشخصاً درباره امسال و فیلم «علت مرگ نامعلوم» شاید نتوان چنین ارزیابیای داشت. جشن منتقدین و نویسندگان سینمایی سهسال بهدلیل شرایط اجتماعی و سیاسی کشور در پی حوادث ۱۴۰۱ برگزار نشده بود. در این سهسال، انبوهی از فیلمها، حدود ۲۷۰ فیلم، بررسی شده است. برای ما این جالب و خوشحالکننده است که برگزیده سهسال سینمای ایران توسط منتقدین شدیم، اما واقعیت این است که فیلم ما اکران شد، حتی اکران آنلاین آن هم به پایان رسیده و تقریباً تمام فرصتهای چهار سال گذشتهاش را خرج کرده است.
ایستگاه اختتامیه این فیلم، پانزدهمین جشن انجمن منتقدین و نویسندگان بود و شاید چندان دستاورد ملموسی ـ در جذب و دعوت مخاطب ـ نداشت، اما بههرحال برای ثبت در شناسنامه فیلم و ثبت در تاریخ سینما، برای ما اهمیت دارد. قطعاً این را هم میدانم که بعد از انتشار اخبار این جوایز، مخاطبانی که فیلم را ندیدهاند پیگیر تماشای فیلم خواهند شد.
اینکه هم در زمان اکران و هم توسط منتقدان، نقدهای مثبت و بازتابهای بسیار خوبی دریافت کردیم و اینکه در یک گروه داوری بزرگ، فیلم توانست جوایز اصلی این جشن مهم را بهدست بیاورد، حتماً انگیزه و انرژی ما را تقویت میکند تا از مدلی که برای ساخت فیلم انتخاب کردهایم، پشیمان نشویم. این مدل فیلمسازی به هیچ سفارشی؛ اعم از بازار، تماشاگر یا هر شکل دیگری از درخواست، باج نمیدهد. این مدل فیلمسازی براساس آموزهها، جهانبینی و تواناییهای سینمایی ما ساخته میشود و بر دانایی متمرکز است. بنابراین وقتی چنین تاییدهایی میگیریم، متوجه میشویم شاید مسیر را به خطا نرفتهایم و در ادامه نیز گامهای محکمتری برای آیندهای روشنتر برداریم.
آقای برزگر، شما چندینسال با فیلمسازان مستقل همراهی کردهاید، ازجمله آقای زرنگار که فیلمشان جوایز زیادی کسب کرده است. آیا باتوجه به مسیری که در سینما پیمودهاید سرمایهگذاری و ساخت آثار مستقل با همین رویکرد را ادامه میدهید؟
بله. من در کارنامه خودم چهار فیلم بلند ساختهام و بیش از10 فیلم بلند و بیش از 50 فیلم کوتاه را تهیهکنندگی کردهام که اغلبشان نیز موفق بودهاند. مستندهایم نیز همینطور بودهاند. در خلال اینسالها چند تصمیم مهم گرفتم؛ هیچگاه تهیهکننده حرفهای نبودم، اما به یکدلیل خاص نزدیک دودهه است که این کار را انجام میدهم. وقتی میخواستم فیلم اولم را بسازم، بیش از 10 سال درگیر آن بودم. سال ۱۳۷۸ اولینبار پروانه ساخت را گرفتم و بعد، آن پروانه توسط فارابی لغو شد. فیلم اولم را در سال ۱۳۸۶ ساختم؛ یعنی حدود 10 سال بعد.
تمام این سالها پیگیر بودم که یک دفتر فیلمسازی یا یک تهیهکننده برای ساخت فیلمام به من اعتماد کند. همه دفاتر فیلمسازی میگفتند: «بله، میتوانید فیلم بسازید، اما پیشنهاد ما این است که این قصهای که ما میگوییم یا این عوامل، در آن باشند». برای فیلم اولم، آقای منوچهر شاهسواری اعتماد کرد و تهیهکنندهام شد ـ که همیشه از او سپاسگزارم ـ و بعد هم فیلم «پرویز» را ساختم.
حتی پیشازآن، فکر میکردم که باید بر شکلی از استقلال در تولید تمرکز کنم، یعنی فرمی از فیلمسازی که وابسته به جریان پول و تهیهکننده جریان اصلی نباشد. آنها نگران مسائل مالی، بازگشت سرمایه و شاید اعتبار خودشان بودند، ولی فکر کردم که باید در جای دیگری بایستم. بنابراین بدون اینکه علاقهای اصلی به تهیهکنندگی داشته باشم، خودم تهیهکننده شدم. هدفم این بود که برای کسانی که دوروبرم بودند، مسیر طولانی فیلمسازی را کوتاه کنم.
بههرحال بهشیوههایی هم دست پیدا کردیم که بتوانیم استقلالمان را حفظ کنیم، چگونه پول خود را تأمین کنیم، چگونه تولید را ارزان و بهینه انجام دهیم، چگونه از انرژی موجود استفاده کنیم و در زمانبندی و برنامهریزی با دقت کار کنیم و تولید را شروع کنیم. تا امروز، فیلمهایی مانند «پریدن از ارتفاع کم»، «وادراما» و «نشت» را ساختهایم که اولین نمایش آنها در برلین بوده است.
فیلمهای دیگری مانند «ممیرو»، «دشمنان»، «مامان» و... هم ساختهایم که امیدواریم بهزودی اکران شود. واقعیت این است که هیچ تهیهکنندهای حاضر نبود این فیلمها را تولید کند. بنابراین بهتدریج تبدیل شدم به یک تهیهکننده، نه از سر علاقه بلکه از سر ضرورت؛ چراکه کسی حاضر نبود چنین فیلمهایی را کار کند. اما اصل ماجرا برای من همیشه فیلمنامه بود و خود بچهها. نگاه و انگیزهشان. شوقشان برای خودِ سینما، نه هیجان ورود به حرفه سینما.
فکر میکنم شرایط حتی در مقایسه با زمانی که فیلم «علت مرگ نامعلوم» را در زمستان ۱۳۹۹ ساختیم، تغییر کرده است. اول از همه، شرایط اقتصادی تأثیر زیادی بر همه زمینهها و حوزهها گذاشته است. چه فیلمساز باشید چه نه، هزینههای زندگی بهطرز حیرتانگیزی بالا رفته است؛ از یکنان یا یککیلو گوشت گرفته تا وسایل دکور و مصادیق یک زندگی عادی و مواردی که به فیلمسازی هم ربطی ندارند، گران شده است.
افزون بر اینها، دستمزدها و هزینههای دیگر در سینما نیز اضافه شده و اساساً سینما در مرتبهای دیگر از تورم قرار گرفته است. اگر شرایط اجازه دهد، یا درواقع اگر دست من برای کار فعالیت آزادانه و بدون توضیحاضافه باز باشد، حتماً ادامه خواهم داد. تقریباً همه فیلمهایی که ساختهام، انتخاب درستی بوده و کارنامه نشان میدهد که فیلمهای موفقی ـ به هر تعریفی ـ از آب درآمدهاند؛ چه آنهایی که خودم کارگردانی کردهام و چه آنهایی که تهیه کردهام. این یعنی احتمالاً شناختی از مدل خاصی از فیلمسازی دارم. اگر این فرصت فراهم باشد، این مسیر را میتوانم ادامه دهم.
ممنوعیتها و سانسورها مانع از این شد که کار کنم. از سال ۱۴۰۱ بهاینطرف بهدلایلی اصلاً فرصت و اجازه کار نداشتم و سالهای گذشته نیز فقط به تدریس گذشت. این در حالی است که انرژی ایندوران و این سنوسال میتوانست منجر به تولید یکی، دو فیلم دیگر شود.
بهنظر شما باتوجه به وضعیت اقتصاد سینما، دشوار بودن تأمین بودجه و مواردی ازایندست، سینمای مستقل ایران میتواند به بقای خود ادامه دهد و بهعنوان یک جریان مستقل در برابر سینمای تجاری قد علم کند؟ آیا تغییرات ساختاری در مدیریت فرهنگی برای حمایت از این نوع سینما، لازم است؟
بهنظر من، شرایط بسیار سختتر از گذشته شده، اما مسیر رو به جلو و روشن است. من در اطراف خودم میبینم که اشتیاق برای ساخت فیلم وجود دارد و همچنان فیلمهای مستقل، خارج از چارچوبهای رسمی ساخته میشوند. همین امر یک فرصت و امتیاز است.
آنچه در اینجا مهم است، به مدیران فرهنگی برمیگردد؛ نه سرمایهگذاران بخش خصوصی. در طول فعالیت 30 سالهام، هیچوقت انتظار نداشتم یکسرمایهگذار شخصی فیلمام را سرمایهگذاری کند، مگر از سر علاقه و اشتیاق شخصی. خودم هم چنین انتظاری نداشتهام که سرمایهگذاری به من سرمایه بدهد تا فیلمی مستقل و هنری بسازم که ممکن است توقیف شود، شکست بخورد یا اصلاً اکران نشود. آنها حق دارند نگران سرمایهشان باشند. اصل ایراد و انتقاد، به مدیریت فرهنگی است.
در سه، چهار سال گذشته، بهویژه در دولت قبل، مدیریت فرهنگی آشکارا سمت بازار و تماشاگر عام ایستاد و ذوق و سلیقه عمومی را نهتنها پرورش نداد، بلکه تنزل داد. مدیریت فرهنگی تمام همّ و غم خود را بر فروش بلیت گذاشت و دستاوردسازی کرد. برای همین پولهای کلان بهسمت فیلمهای تجاری کمدی سرازیر شد. درحالیکه هیچیک از اینها وظیفه مدیریت فرهنگی نیست. مدیریت فرهنگی که بودجهاش از جیب مردم و بیتالمال است، وظیفه داشت فقطوفقط از سینمای فرهنگی حمایت کند و درگیر پروژههای دیگر نشود.
شوراها، اتاقهای سیاستگذاری و نهادهای تخصصی میتوانند سینمای فرهنگی را تشخیص دهند. ما فرصتهای مهمی از دست دادیم؛ اینکه آقای تقوایی فیلم نسازد، یا سالها از حضور آقای بیضایی، کیارستمی و دیگر بزرگان استفاده نشود، یک خسارت فرهنگی است. اینها گنجینههای معنوی کشور بودند و میتوانستند آثارشان به گنجینه تاریخی ما اضافه شود. اما مدیران فرهنگی تشخیص ندادند و فرصت را از دست دادند. بعدها از ما میپرسند که چطور نتوانستید چهرههای کاربلد و دغدغهمند را شناسایی کنید و به آنها فرصت و زمینه لازم را بدهید که برای ارتقای فرهنگ کشور، کار تولید کنند؟
امروزه در تاریخ سینمای ایران، چیزهایی که بهیاد میآوریم، مگر غیر از آثاری مانند؛ «شب قوزی»، «خشت و آینه»، «آرامش در حضور دیگران»، «یک اتفاق ساده»، «دونده»، «خانه دوست کجاست» و... است؟ در برابر هزاران فیلم تولیدشده، فهرست فیلمهای ماندگار بهزحمت به50 یا100 اثر میرسد.
این نشان میدهد که مدیریت فرهنگی، درک درستی از وظیفه خود نداشت. اگر بودجهای که در همه این سالها خرج شد بهشکلی دیگر صرف میشد، نتایج متفاوت بود. این بحث امروز حتی دیگر موضوعیت ندارد. چون کسی حاضر نیست این پول را بگیرد و کار کند؛ چراکه زمانه تغییر کرده و فیلمسازان ترجیح میدهند فیلم غیررسمی خود را بسازند، حتی اگر مستقل از حمایت رسمی باشد. درواقع سینمای مستقل، مسیر خود را پیدا کرده و جلوتر از سیاستگذاریهای رسمی حرکت میکند. مدیران فرهنگی هرچقدر هم بدوند، نمیتوانند به آن برسند.
آقای برزگر، درباره سلیقه عمومی و ترجیحات مخاطب ایرانی نسبت به سینمای هنری و مستقل، ارزیابی شما چیست؟ طبیعتاً مخاطبان هم بارها نشان دادهاند با سینمای مبتذل یا کمدیهای سطحی، کنار نمیآیند و درنهایت سراغ فیلمهای ارزشمندی که حرفی برای گفتن دارند، میروند. یعنی مخاطبان بیشتر از مدیران فرهنگی به سینمای مستقل توجه دارند؟
همینطور است. ما همزمان با اکران فیلمهایی مثل «فسیل» و «70 سی» که حدود ۸۰۰ سالن داشتند، سهم ما ۳۰ یا ۴۰ سالن بیشتر نبود. این بیعدالتی محض است. البته انتظار نداشتم و آنقدر واقعبین هستم که نمیتوانیم ۸۰۰ سالن داشته باشیم و ظرفیت فیلمام را هم میدانم چقدر بود؛ حتی 100سالن هم لازم نبود. اما حرفم این است که حق ما ۳۰ سالن هم نبود.
میخواهم عرض کنم که طبقه متوسط ایران، از دهه 50 به اینطرف، یعنی کسانی که تحصیلکردهاند، کتاب خواندهاند، دانشگاه رفتهاند و امروز خودشان پدر و مادر شدهاند یا جوان و دانشجو هستند، همه این نسلها در این سالها فیلم دیدهاند و اخبار فرهنگی را در رسانهها و فضایمجازی دنبال کردهاند. اینها چه فیلمهایی تماشا میکنند؟ تردیدی نیست که اینها سینما نمیروند و اگر هم بخواهند، به کمدی خارجی یا انیمیشن خوب یا عاشقانه خوب دسترسی دارند. اما اگر از سینمای ایران فیلم میخواهند، انتخابشان فیلمهای خاص، تجربههای خاص و نگاههای مستقل است. اینها همان مخاطبان بالقوه سینمای هنری و مستقل ایران هستند.
تماشاگران زیادی فیلم «ماهی و گربه»، «پرویز»، «علت مرگ نامعلوم»، «احتمال باران اسیدی»، «خواب تلخ» و... را دیدهاند. شما ببینید آمار غیررسمی اما نزدیک به واقعیت تعداد تماشاگران «کیک محبوب من» را. اینها نشان میدهد که مخاطب بهتعبیر شما، برای سینمای هنری وجود دارد. مخاطب اتفاقاً مشتاق است که بداند فیلمی متفاوت در سینمای ایران ساخته شده و این بهنظرم بزرگترین امیدواری برای بقای سینمای مستقل است. مثلاً پرفروشترین فیلمها با بلیتهای ۸۰ هزارتومانی، رکوردهایی میشکنند که بهاحتمال زیاد مخاطبان آنها به یک یا دو میلیوننفر میرسد.
در کشوری با جمعیت ۹۰ میلیوننفر، این تعداد تماشاگر، دستاورد بزرگی بهحساب نمیآید. گروهی هم هستند که اصلاً فیلم نمیبینند یا به سینما نمیروند. چرا؟ چون نمیخواهند. و گروه دیگری هم هستند که کمدیهارا نوعی توهین به خود میدانند؛ البته توهین نه بهمعنای بد، بلکه به این معنا که مدل و سلیقه آنها نیست. میگویند که ترجیح نمیدهیم این کمدیها را ببینیم یا ترکیب خاصی از بازیگران یا چنین قصههایی را دنبال کنیم. بهنظرم این گروه از تماشاگران، چیزهای دیگری لازم دارند. در کشوری که پراکندگی سالنهای سینما زیاد است و سالن کم و دسترسی ساده به سینما برای همه فراهم نیست، فرصت تماشای فیلم هم محدود میشود.
عرض من این است که مخاطب بزرگی وجود دارد که حتماً مایل است فیلمهای متفاوت را ببیند؛ حتی اگر آن را نپسندد. مخاطب میخواهد ببیند، تلاش فیلمساز را بسنجد ولو اینکه بگوید: «نه، درنیامده بود، نشده بود.» همین هم ارزش دارد. یعنی میل به دیدن اینمدل فیلمها وجود دارد. مخاطب در سینمای ایران هست. همانطور که شما، من و بسیاری از خوانندگان روزنامه شما در طولهفته آثار خوب را میبینیم، معتقدم که اثر خوب، دیده میشود. بحث من این است که فیلمهای مستقل و هنری در دسترس نیستند و همین باعث میشود بخش بزرگی از مخاطب بالقوه از سینمای ایران محروم شود.
آقای برزگر، شما تجربه همراهی با نسل جدید فیلمسازان مستند را دارید. نسلهای جدید چه ویژگیهایی دارند و چه نقشی در تحول فرهنگ سینمایی ایران میتوانند ایفا کنند؟
برای نسل جدید، آموزش دیگر مثل گذشته نیست. 40-30 سال پیش، در دانشکدههای سینما، دسترسی به منابع، فیلمها یا مقالات بسیار محدود بود. اما حالا کافی است دانشجو با چند کلیک، بهترین فیلمها و مسترکلاسها را ببیند. این ویژگی باعثشده فیلمهایشان از حیث تکنیک تقریباً بینقص باشند؛ نه در تدوین ایراد دارند، نه در تصویر و صدا. مسئله اصلی در رقابت امروز، قصهگفتن و انتخاب لحن و زبان اجرایی است. البته معتقدم، هرچه این نسل میسازد لزوماً درخشان نیست. از دل این موج، شاید فیلمهای ماندگار کمی بیرون بیاید، اما بههرحال این موج فروکش میکند و رسوب آن، نسلی محکمتر و حرفهایتر خواهد بود.
امتیاز دیگرشان این است که تمام یک استودیو و لابراتوار فیلمسازی حالا در یک دوربین کوچک یا حتی موبایل خلاصه میشود. یک لپتاپ کافی است برای تولید یک فیلم. این فرصت بزرگی است. دسترسی به الگوهای متفاوت و امکان دیدن و بازبینی مکرر آثار مهم جهانی، باعث کسب تجربه و ارتقای کیفیت آثار میشود. علاوه بر این، فیلمسازان جدید دیگر اعتقادی به مجوزگرفتن ندارند.
اصلاً به ذهنشان هم خطور نمیکند که ممکن است قصهای ممنوع باشد، دیالوگی مشکل داشته باشد، پوششی ایراد بگیرد یا لوکیشنی مجاز نباشد. این آزادی، خواسته یا ناخواسته، فرصت بزرگی است. البته تعداد زیادی از آنها هم تاوانش را میدهند؛ چه با گرفتاریهای حقوقی و چه با شکستهایی که در مسیر تجربه متحمل میشوند. تماشا کردن آثار فیلمسازان بزرگ و مواجهه با تجربههای جدید، به نسل جدید نشان داده که میتوانند چیزی فراتر از تکنیک بسازند و همین میتواند به ظهور یک سینمای تازه در ایران منجر شود.
با وجود این ظرفیتها و استعداد در نسل جدید، و همراهی و حمایت امثال شما، آینده سینمای ایران به کدامسو خواهد رفت؟
تردیدی ندارم که اوضاع سینمای ایران بهتر خواهد شد. امروز دیگر فیلمهای متوسط وجود ندارند؛ یا بسیار ارزان ساخته میشوند یا بسیار گران. یک فیلم با بودجه کم با یک تا دو میلیارد تومان و فیلمهای معمولی با ۲۵ میلیارد تومان ساخته میشوند و در مقابل، فیلمهایی داریم با بودجههای ۸۰ تا ۱۰۰ میلیاردی. این اختلاف بهقدری زیاد است که مقایسه را تقریباً ناممکن میکند. اما معتقدم، از دل این سوختن و خاکسترشدن، ققنوس تازهای متولد خواهد شد.
این دستور نانوشته سینمای ایران است. یعنی نسلی که نمیتواند بودجه بگیرد، پولی ندارد و مستقل کار میکند، در حال شکلدادن به سینمای نوین ایران است. آنها میکوشند با آثار کوچک، اما متفکرانه، هم در جشنوارهها و هم نزد مردم پیشنهادهای تازهای ارائه دهند. بنابراین آینده سینمای ایران روشن است. نسل جدید با بازخوانی ۴۰ سال گذشته، با دقت و احتیاط جلو میرود و شاید کمتر دیدهشود، اما بیتردید بعدها از این دوران بهعنوان یکبرهه مهم تاریخی یاد خواهد شد.