| کد مطلب: ۱۶۱۷۸
هویت‌های سیاسی متخاصم

رحمن قهرمان‌پور، تحلیل‌گر مسائل بین‌الملل

هویت‌های سیاسی متخاصم

ریشه‌های خصومت ایران و اسرائیل را می‌توان در مفهوم سیاست هویت جست‌وجو کرد. هم در اسرائیل و هم در ایران سیاست خارجی به‌شدت متأثر از هویت است.

جمهوری اسلامی مسئله اسرائیل را در قالب گفتمان اسلام‌گرایی خودش تعریف می‌کند. در طرف مقابل هم در اسرائیل، گفتمان صهیونیسم و نیروهای ناسیونالیست که خودشان را صاحب اصلی گفتمان صهیونیسم می‌دانند، از منظر مفهوم «بقای قوم یهود» به مسئله جمهوری اسلامی ایران نگاه می‌کنند و ایران را به‌عنوان تهدید اصلی موجودیت قوم یهود تلقی می‌کنند.

تاسیس اسرائیل بر مبنای این ایده بود که اگر یهودیان، سرزمینی برای خودشان نداشته‌باشند، تضمینی برای بقای آنها وجود ندارد. الان هم زاویه دید حاکمان اسرائیل نسبت به جمهوری اسلامی ایران مشابه همان دیدگاهی است که به مصر تحت حاکمیت جمال عبدالناصر در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ داشتند. برای نیروهای راستگرا و ناسیونالیست در اسرائیل همچنان مسئله بقا یک مسئله حیاتی و جدی است که می‌خواهند از طریق سیاست هویت قدرت خودشان را حفظ کنند.

امروز شاخصه اصلی این نیروها حزب لیکود است، اما در دیگر گروه‌های سیاسی و مذهبی از جمله حریدی‌ها، حزب شاس و حزب قدرت یهود هم از نقطه‌نظر مذهبی و رسالت قوم یهود، همین دیدگاه هویتی را به جمهوری اسلامی دارند. البته نیروهای سکولاری که در اسرائیل هستند، الزاماً چنین دیدگاهی را دنبال نمی‌کنند. به همین دلیل سطح خصومت ایران و اسرائیل به این بستگی دارد که کدام نیروی سیاسی و کدام سیاست هویت در اسرائیل مسلط شود.

در ایران خیلی تبلیغ می‌شود که نیروهای سیاسی در اسرائیل، بدون تفکیک و تمایز همگی صهیونیست هستند. این حرف تا حدی صحیح است، اما دقیق نیست. در اسرائیل احزاب چپ و سکولار وجود دارند که هرچند کلیات صهیونیستم را قبول دارند، اما به اندازه احزاب راست‌گرا افراطی نیستند.

در جمهوری اسلامی ایران هم اصول سیاست خارجی‌اش را براساس اصول و مبانی اسلام‌گرایی تعیین می‌کند. از دهه ۱۹۶۰ و قبل از انقلاب اسلامی در ایران، مسئله فلسطین دغدغه نخبگان و افکار عمومی بود و به این موضوع اهمیت می‌داد. مسئله فلسطین از ابتدای تاسیس اسرائیل، برای نیروهای چپ‌گرا و نیروهای اسلام‌گرا در دنیا اهمیت داشت.

در دوره‌ای نیروهای ناسیونال سوسیالیست در جهان عرب و رهبرانی مانند جمال عبدالناصر و حافظ اسد در مصر و سوریه، می‌خواستند رهبری مسئله فلسطین را برعهده بگیرند و خودشان را در خط مقدم مقابله با اسرائیل نشان دهند. یک دوره معمر قذافی در همین راستا تلاش کرد و صدام هم در پی همین موضوع بود. در نیمه دوم قرن بیستم گفتمان مشترک عربی عمدتاً بر محور مسئله فلسطین شکل می‌گرفت. میزان نزدیکی دولت‌های عربی به یکدیگر و سطح مردمی بودن دولت‌ها تا همین دو دهه پیش معمولاً با موضع‌گیری آنها نسبت به مسئله فلسطین رابطه مستقیم داشت.

بعد از اینکه جمهوری اسلامی در دهه ۱۹۸۰ تاسیس شد، رویکرد تازه‌ای نسبت به مسئله فلسطین از طرف تهران مطرح شد که در نهایت به مفهوم محور مقاومت رسید. جمهوری اسلامی نه ناسیونال‌سوسیالیسم ناصر را به عنوان راه‌حل مسئله فلسطین می‌پذیرفت و نه مارکسیسم چپگراها را، بلکه معتقد بود تنها از طریق مقاومت اسلامی می‌توان مسئله فلسطین را حل کرد. در چارچوب مفهوم مقاومت اسلامی غیر یا دگرِ هویتی می‌شد اسرائیل و در مرحله دوم آمریکا که حامی اصلی اسرائیل است.

به گمان من چون اسرائیل یک مفهوم جدید است و ریشه تاریخی ندارد، نمی‌توان عامل تاریخی برای این خصومت برشمرد. ممکن است که بین عرب‌ها و یهودیان خصومت‌های تاریخی وجود داشته‌باشد، اما مسئله فلسطین و دولت اسرائیل، بعد از سال ۱۹۴۸ و یوم‌النکبة پدید آمد.

اینکه یک مسئله در روابط بین‌الملل ناشی از سیاست هویت است، باعث نمی‌شود که شرایط هیچگاه دچار تحول نشود. مسئله هویت و سیاستِ هویت یک مسئله پویا و در حال تغییر است. مثلاً سال ۱۳۸۲ قانونی در ایران وجود داشت که صحبت از مذاکره با آمریکا را جرم‌انگاری می‌کرد، اما می‌بینیم که با گذر زمان این موضوع تبدیل به عرف می‌شود.

شاید اگر کسی ۲۰ سال قبل سیاست جمهوری اسلامی را نسبت به اسرائیل نقد می‌کرد، هزینه سنگین سیاسی برای او داشت، اما امروزه نقد کردن سیاست ایران در قبال اسرائیل ساده‌تر شده‌است و افرادی هستند که درون ایران سیاست تهران را در قبال اسرائیل مورد انتقاد قرار می‌دهند. در نتیجه سیاست هویت یک امر پویا و متأثر از محیط پیرامونی است، بنابراین سیاست هویت هم نوسان دارد و قرار نیست ابدی و دائمی باشد. بستگی به وزنی که نیروهای سیاسی حاکم چه در ایران و چه در اسرائیل به مسئله هویت می‌دهند در میزان خصومت میان ایران و اسرائیل فراز و فرود ایجاد می‌شود.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار