| کد مطلب: ۱۱۹۲۰
پایان صبر استراتژیک؟

پایان صبر استراتژیک؟

مطالبه‌هایی مبنی بر ورود به جنگ، موضوع جدیدی در فضای سیاسی کشور نیست. از تحولاتی چون جنگ عراق علیه کویت، شهادت دیپلمات‌های ایرانی در مزار شریف، جنگ روسیه علیه اوکراین تا آنچه در ۷ اکتبر به وقوع پیوست و جنگی که بیش از ۱۰۰ روز اخیر را رقم زد، همواره بوده‌اند جریاناتی که خواهان مشارکت مستقیم ایران در صحنه‌های نبرد یا آغاز جنگی جدید شده‌اند. البته این نکته نیز از اهمیت بالایی برخوردار است که این جریانات جنگ‌طلب گاهی نیز تلاش کرده‌اند سطوح عالی تصمیم‌گیری در کشور را قانع کنند و براساس آنچه محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران در روزهای نخست جنگ در غزه نسبت به آن هشدار داد، نامه نوشتند و درخواست خود «برای ورود ایران به جنگ» را با «تحلیل‌های آن‌چنانی» نزد عالی‌ترین سطوح تصمیم‌گیری در کشور مطرح کردند. بر همین اساس شاید بتوان به سخنان غلامعلی حدادعادل، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و از نزدیکان به دفتر رهبر انقلاب اشاره کرد، مبنی بر اینکه «به اشخاصی که خواهان ورود ایران به جنگ غزه هستند، باید گفت شاید این، همان چیزی باشد که رژیم صهیونیستی می‌خواهد». شاید خطاب حدادعادل، کاتبان همان نامه بوده باشد.

 

علیه دکترین نظامی کشور

حامیان این تفکر در ۱۵ مهرماه و ساعاتی پس از «عملیات طوفان‌الاقصی» که در جریان آن گردان‌های عزالدین‌القسام شاخه نظامی حماس، حصار مرزی اطراف نوار غزه را ویران کرده و وارد اسرائیل شدند و همزمان با جشنی در میدان فلسطین تهران، درحالی‌که انگشت اتهام برنامه‌ریزی و مدیریت اقدامات حماس به سمت جمهوری‌اسلامی ایران، به‌عنوان مهم‌ترین حامی علنی این گروه فلسطینی نشانه رفته بود؛ از این گمانه استقبال کرده و زمزمه لزوم حضور نظامی ایران و سایر گروه‌های محور مقاومت در کنار حماس را آغاز کردند.  موضع ایران در قبال اتهام غرب و این مطالبه اما در ۱۸ مهرماه به‌صورت شفاف و صریح با بیان این جمله که «این کار، کار خود فلسطینی‌هاست»، در سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح، در دانشگاه افسری امام علی(ع)، بیان شده و مشخص شد که تهران، تمایلی به ورود به تله جنگ، که وزیر امور خارجه پیشین آن را «منتهای آمال اسرائیل» دانسته بود، ندارد.

فاز دوم اقدامات این گروه حامی ورود به جنگ، از ۴ دی‌ماه و بلافاصله پس از شهادت سردار سیدرضی موسوی، یکی از فرماندهان عالی‌رتبه سپاه در سوریه کلید خورد. این گروه این اقدام شرورانه رژیم صهیونیستی را اعلام جنگ به ایران تلقی کرده و خواهان پاسخ مستقیم تهران به تل‌آویو شدند. در همین فضا اما سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه در سخنانی گفت: «شما شهید رضی موسوی را ترور می‌کنید زیرا نتوانستید در میدان جنگ غزه چیزی به دست آورید اما ایران به نقشه‌های شما کشیده نمی‌شود». همین جریان، پس از عملیات تروریستی کرمان در ۱۳ دی‌ماه و در جریان مراسم سالگرد شهادت سردار سلیمانی و درحالی‌که از همان ابتدا شواهدی از تکفیری و داعشی بودن این اقدام حکایت داشت و روز بعد نیز همین گروه، مسئولیت شهادت بیش از صدنفر در ایران را بر عهده گرفت، با اصرار بر نقش مستقیم اسرائیل، استفاده از کلیدواژه «پایان صبر استراتژیک» را آغاز کرده و تلاش کردند تا افکار عمومی جامعه را برای شکل‌گیری مطالبه انتقام به صورت مستقیم از اسرائیل که ممکن بود پای ایران را به جنگ بزرگتری باز کند، تحت تاثیر قرار دهند.

این جریان، همان جریانی است که در برخی رسانه‌ها، از مهمان «تحلیلگر مسائل منطقه» خود می‌پرسند:«صبر استراتژیک یا انفعال قابل پیش‌بینی؟ آستانه تحمل ایران تا کجاست؟» تا پاسخ بشنوند که «آفت صبر راهبردی این است که به‌راحتی می‌تواند مستمسک ماله‌کشی کم‌کاری‌ها، کوتاهی‌ها، قصورها و انفعال شود». یا همان واعظی که چند سال قبل، سخنانش یکی از عوامل تحریک به حمله به سفارت‌های انگلیس و عربستان به حساب می‌آید؛ در جریان جدیدترین اظهاراتش در مسجد یکی از دانشگاه‌های کشور مسئولین را به اقدام خودسرانه تهدید کرده و می‌گوید: «ماجرای هواپیمای اوکراینی تقاص عملیات «فیک» عین‌الاسد بود. مگر خدا از این چیزها می‌گذرد؟ شما زمانی که کاری که باید، نمی‌کنی، خدا هم در کاسه‌ات می‌گذارد! این چکی که می‌زنی تا کجا ضرب دستش می‌رود، چه کسانی این وسط می‌ترسند، کدام اتاق فکرهایی وحشت را تحلیل می‌کنند؟ تو چک را بزن و محکم بزن. یک جوری نوازش نکن که همه بفهمند و هیچ‌کس هم نمی‌فهمد که انتقام سخت بود و همه مسئولین هم می‌گویند نبود. یک جوری بزن که جگر مومن خنک شود؛ جگر مومن خنک نشود، غمباد می‌کند و سرمایه اجتماعی شما و نظام نخواهد بود؛ این‌ها جای ترس دارد. یا اینکه [مومن] بلند می‌شود و یک کار دیگری می‌کند که معلوم نیست آن کار درست باشد. طرف را انداختی گوشه رینگ؛ بچه حزب‌اللهی ما را. نه جواب می‌دهی، نه اقدام به موقع می‌کنی، فقط فریاد. چه کسی فریاد خواست؟».

اخیراً نیز یکی از مجریان تلویزیونی، در جریان برنامه‌ای با عنوان «به افق فلسطین» که ۲۳ دی‌ماه از شبکه افق پخش شد؛ از محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی می‌پرسد: «آیا زمان آن نرسیده که ایران هم سلاح اتمی داشته باشد؟» که البته با این پاسخ مواجه می‌شود که «جمهوری اسلامی ایران راهبرد بازدارندگی فعال دارد و داشتن سلاح کشتارجمعی هرگز در دکترین دفاعی ایران جایگاه نداشته و ندارد. فتوای مقام معظم رهبری هم هست که حرام می‌دانند». فتوا و مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با ساخت سلاح هسته‌ای البته موضوعی نیست که مجری پرحاشیه شبکه افق از آن بی‌اطلاع باشد؛ بنابراین این شائبه ایجاد می‌شود که شاید مطرح کردن مطالبه ساخت سلاح کشتار جمعی به رسانه ملی، جدیدترین فاز از اقدامات شاهین‌های وطنی است.  

راهبردی که معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی در برنامه شبکه افق از آن سخن گفت را امیرمحمدرضا آشتیانی، وزیر دفاع در جریان سخنرانی در جمع وابستگان نظامی خارجی در ایران، این‌چنین تعریف می‌کند که «مهم‌ترین اصل در دکترین دفاعی جمهوری اسلامی ایران، اصل دفاع بازدارنده است. براساس این اصل، جمهوری اسلامی ایران به تمامی اصول انسانی و اخلاقی مورد احترام جهانی پایبند بوده و اقدام نظامی را تنها در مقابل تجاوز، اشغالگری و توسعه‌طلبی مجاز می‌داند. علاوه بر این اصل، آنچه که از تجربه ارزشمند انقلاب اسلامی به‌دست آمد، توجه و تأکید بر امنیت مردم‌پایه است که جزء اصول خدشه‌ناپذیر نظریه دفاعی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران به‌شمار می‌رود.» حسن روحانی، رئیس‌جمهور پیشین نیز در یک سخنرانی در جمع مدیران صنایع هوایی کشور، در این رابطه می‌گوید: «توسعه و تقویت صنایع دفاعی برای این است که جنگ نشود، قدرت و توانمند شدن یک کشور برای این است که دشمن هوس تجاوز نکند و دکترین نظامی ما این است که دنبال بازدارندگی هستیم».

رحمان قهرمانپور، نویسنده و پژوهشگر روابط بین‌الملل در تعریف آنچه با عنوان «صبر استراژیک» در ادبیات سیاسی کشور از آن یاد می‌شود و ارتباط آن با مفاهیم روابط بین‌الملل به «هم‌میهن» گفت: «مفاهیمی همچون صبر استراتژیک، مفاهیمی بیشتر local و محلی و برگرفته از رویکردهای ایدئولوژیک، اعتقادی به سیاست بین‌الملل هستند و در ادبیات سیاست بین‌الملل نیز چندان جایگاهی ندارند. طبیعتاً این مفاهیم ممکن است رگه‌هایی از نگاه‌های فرهنگی، اعتقادی و آخرالزمانی نیز داشته باشند که بر مبنای آن تصور می‌شود تحولی در گوشه‌ای از جهان اتفاق افتاده که در نهایت منجر به واقعه بسیار بزرگی خواهد شد. از این مفاهیم البته با عنوان «الهیات سیاسی» نیز یاد می‌شود و شاخه‌های مختلفی دارد و از آن برای فهم تحولات سیاسی استفاده می‌شود؛ برای مثال ارتدوکس‌های روسیه، یهودیان و برخی گرایش‌های مذهبی هندو‌ها از جمله حامیان این الهیات سیاسی هستند و معتقدند مسیر تحولات، یک مسیر معناداری است که به سمت غایتی حرکت می‌کند و این غایت موجود است؛ گویی که مسیر تحولات تاریخ قرار است به یک نقطه نهایی ختم شود. در فلسفه سیاسی، استاد این دیدگاه هگل است که گفت تاریخ از شرق شروع شده ولی در فرآیند تکاملی خودش در غرب به بلوغ و آگاهی می‌رسد؛ در دیدگاه هگل شرق مظهر استبداد و عقب‌ماندگی است. در همین تفکر است که گویی تاریخ در مسیر خود یک روند تکاملی را طی می‌کند و قرار است به یک تحول بزرگ منتهی شود و بر همین اساس هم حامیان این تفکر از درگیری نظامی دفاع و استقبال می‌کنند با این بیان که در اعتقادات ما قرار است این جنگ به یک تحول مثبتی منتهی شود. این در حالی است که تصمیم‌گیری‌های نظامی، سیاسی و استراتژیک عموماً بر این اساس شکل نمی‌گیرد و تفکرات فوق تنها یک باوری هستند که هنوز راستی‌آزمایی نشده‌اند. شاید حکومت‌های سیاسی بخواهند از این مفاهیم برای کسب مشروعیت استفاده کنند اما خودشان هم واقف هستند که صحت آن‌ها اثبات نشده و بنابراین در تصمیم‌گیری‌های استرتژیک نمی‌توان به آن‌ها استناد کرد».

این تحلیلگر روابط بین‌الملل همچنین در تشریح این موضوع که با توجه به تعاریف مرتبط با «استراتژی بازدارندگی فعال» مفاهیمی همچون حمله پیش‌دستانه جایگاهی در دکترین نظامی ایران ندارد؛ با این حال حامیان دیدگاه آغاز جنگ با اسرائیل، این باور را تبلیغ می‌کنند که پس از نابودی حماس، نوبت به حزب‌الله و ایران خواهد رسید و در نتیجه تهران باید وارد عمل شود. آیا تحولات سیاسی مانند آنچه در ۷ اکتبر به وقوع پیوست می‌تواند تغییری بنیادین در این زمینه به دنبال داشته باشد؟ قهرمانپور می‌گوید: «به این علت که دکترین رسمی ما به‌صورت عمومی منتشر نشده، نمی‌توان با قاطعیت گفت که برای مثال جایگاه مفاهیمی همچون صبر استراتژیک در آن چگونه است. اما برداشت من این است که این مفهوم ارتباطی با دکترین نظامی و دفاعی ایران ندارد و بحث صبر استراتژیک برگرفته از همان دیدگاه‌های آخرالزمانی است که الزاماً در دکترین رسمی ما جایگاهی ندارد. دکترین دفاعی ایران همانگونه که اشاره شد، مبتنی بر دفاع در برابر حملات است و اقدامات پیش‌دستانه در آن وجود ندارد. در همین مقوله دفاع نیز بر توان موشکی تاکید شده است که به دلیل تحریم‌هایی که در حوزه هوایی و دریایی وجود دارد، حوزه موشکی مهمترین و ممکن‌ترین حوزه‌ای بود که کشور در آن حوزه توانسته توان دفاعی خود را افزایش دهد. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، در قیاس با حوزه نیروی هوایی و نیروی دریای، ایران به‌صورت ویژه بر روی افزایش توان موشکی خودش شامل موشک‌های کوتاه‌برد، میان‌برد و دوربرد و نقطه‌زن و حوزه سوخت موشک‌ها سرمایه‌گذاری کرده است. ایران همچنین در حوزه پهپادی، با ساخت انواع پهپادهای انتحاری، تهاجمی و دفاعی تلاش‌اش این است که در راستای دکترین خود، تهدیدها را دفع کند. مسئله دفاع ‌پیش‌دستانه یا دفاع تهاجمی تا امروز در دکترین نظامی ایران جایگاهی نداشته و به نظر می‌رسد هنوز هم جایگاهی ندارد و اینگونه نیست که ایران بگوید در یک نقطه جغرافیایی ممکن است تحولی رخ دهد و در نتیجه تهران اقدام پیش‌دستانه یا حمله پیش‌دستانه در این رابطه صورت دهد. همین‌طور مفهومی که در دولت جورج بوش در ایالات متحده مبنی بر «تعقیب گرم» شکل گرفت و در خصوص گروه‌های ضدآمریکایی در عراق مصداق داشت و خانم رایس گفت دولت آمریکا حق تعقیب گروه‌ها در ورای مرزها را برای خود قائل است نیز در دکترین دفاعی ایران جایگاهی ندارد.» 

 

واقعیت غیرقابل انکار

«انتقام سخت»، کلیدواژه‌ای است که از ۱۳ دی‌ماه ۱۳۹۸ و پس از  ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده وقت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط ایالات متحده، وارد ادبیات سیاسی کشور شد. بار معنایی همین واژه نیز موجب شد تا این باور در افکار عمومی ایجاد شود که ایران درصدد است تا یا جنگی تمام‌عیار را علیه آمریکا رقم زده یا با ترور شخصیتی همطراز با این فرمانده شاخص سپاه، موجب واکنش جدی کاخ سفید شود. چراکه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا تهدید کرده بود که «در صورت اقدام تلافی‌جویانه از جانب ایران، ایالات متحده علیه ۵۲ هدف، اقدام خواهد کرد و شامل مراکز فرهنگی هم خواهد شد». آنچه در ۱۸ دی‌ماه و «عملیات عین‌الاسد» به وقوع پیوست، انتقاد تند برخی از طرفداران ورود به جنگ در تهران را به همراه داشت. اما سردار امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه در ۱۸ آبان‌ماه ۱۴۰۲ در پاسخ به این سوال که چرا ایران بعد از ترور سردار سلیمانی به همه موجودیت آمریکا حمله نکرد و وارد جنگ تمام‌عیار نشد، گفت: «حاج قاسم را زدند. ما بیاییم وارد جنگ شویم؟ شروع کنیم و یک جنگ تمام‌عیار را راه بیاندازیم؟ اینکه مثلاً بیاییم پایگاه‌های آن‌ها را یکی‌یکی بزنیم و آن‌ها هم درگیری را شروع کنند. یک زد و خورد سنگین و یک جنگ، حالا بگویید یک ماهه رخ دهد، آیا این منطقی بود؟ یعنی ما به نتیجه می‌رسیدیم؟ خب، بالاخره درگیر می‌شدیم. یکسری از آن‌ها کشته می‌گرفتیم و آن‌ها هم می‌آمدند و یک۱۰ هزار، ۱۵ هزار نفر -مردم عادی و نظامی- ما را می‌کشتند. کشور هم یک آسیبی می‌دید. بالاخره یک ده، پانزده، بیست سال عقب می‌افتاد. این کار منطق ندارد. بالاخره مسئولین وقتی می‌نشینند دور هم، این نتیجه خوبی نیست برای ما که جنگ راه بیاندازیم». سخنان این فرمانده سپاه هرچند به صراحت به یکی از مهمترین دغدغه‌های حاکمیت پرداخته است و این واقعیت را مورد تاکید قرار می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ ۸ ساله با عراق و پس از آنکه کشور بلافاصله پس از انقلاب، بسیاری از نیروی انسانی و زیرساخت‌های خود را از دست داد، دیگر تمایل ندارد تا شرایط مشابهی را رقم بزند. نکته دیگر در  بیان فرمانده نیروی هوافضای سپاه، موضوع ملاحظات نیروهای مسلح ایران در ورود به جنگی احتمالی با ایالات متحده یا هر کشور دیگری است که پشتیبانی و حمایت واشنگتن را داشته باشد.

عبدالرسول دیوسالار، پژوهشگر مؤسسه تحقیقات خلع سلاح سازمان ملل و تحلیلگر مسائل دفاعی و امنیتی در خصوص این ملاحظات، به هم‌میهن گفت: «اساساً دکترین نظامی ایران بر این اصل استوار است که چگونه تهدیدهای آمریکا و تهدید اسرائیل را حذف کند؛ به این معنا که ایران از ابتدای سال‌های ۱۳۷۰ به بعد یعنی پس از جنگ ایران و عراق تمرکزش بر تقویت نظام بازدارندگی با این هدف بود که دیگر وارد جنگ نشود. من معتقدم این تصمیم استراتژیک یعنی عدم ورود به جنگ‌ها به‌عنوان یک تصمیم کلی در ساختار نظامی جمهوری اسلامی ایران تغییری نکرده است و البته نگرانی‌ها نیز در این حوزه رفع نشده است. به این معنا که در صورت شکل‌گیری یک جنگ میان ایران و آمریکا، این ایران است که بیشترین ضربه را می‌بیند و این دغدغه به‌صورت جدی در ایران وجود دارد که در سخنان آقای حاجی‌زاده به‌صورت شفاف بیان شده است. لذا آن گروهی که صحبت از ورود مستقیم ایران به جنگ می‌کنند، منطق استراتژیک حاکم بر ساختار فکری در جمهوری اسلامی ایران را به درستی درک نکرده‌اند. دلیل اصلی این ساختار فکری نیز همان محدودیت‌ها و ملاحظات نظامی ایران است؛ این محدودیت‌ها چند دسته هستند که یکی از محورهای مهم آن این است که ایران محدودیت‌های منابع مالی و منابع اقتصادی برای ادامه یک جنگ دارد و اقتصاد جنگ یک موضوع کلیدی است و برای هر تصمیمی در خصوص آغاز یا پایان جنگ باید مورد توجه قرار بگیرد. این مسئله‌ای است که در سال‌های پس از جنگ ایران و عراق هم به خوبی درک شد. بزرگترین محدودیت نظامی ایران، محدودیت منابعش و اقتصاد نظامی ایران است و دولت ایران ظرفیت ورود و بقا در یک جنگ طولانی‌مدت و تامین بلندمدت تسلیحاتی برای یک جنگ بزرگ و طولانی را ندارد و این امر را می‌توان یکی از مهمترین دلایل تهران برای عدم تمایل به ورود مستقیم به جنگ دانست. از طرف دیگر به‌صورت فنی نیز در ایران در حوزه‌های دیگر دارای محدودیت است که به‌طور مشخص محدودیت‌های تکنولوژیک ایران در حوزه جنگ‌های مدرن زمینی و هوایی بسیار زیاد است. به این معنا که جدا از اینکه عوارض جغرافیایی و ساختار سرزمینی ایران می‌توانند به کمک کشور بیایند تا بخشی از این ضعف‌های فنی را حل کنند اما نمی‌توان تضمین کرد که ایران بتواند از این ظرفیت برای پیروزی در جنگ بهره بگیرد. به عبارت دیگر این قابلیت زمانی قابل اتکاست که نیروی تهاجمی کشوری بخواهد وارد ایران شود بنابراین این پارامتر برای زمانی که کشور بخواهد در خارج از مرزهای خودش عملیات انجام دهد، صادق نیست. در نتیجه به غیر از توان موشکی و توان پهپادی ایران که میزانی از آن ذخایر باید برای مقابله در برابر تجاوز احتمالی به داخل سرزمین ایران نگاه داشته شود، ظرفیت‌های ایران برای تهاجم ایران به خارج از مرزهای سرزمینی محدود هستند. مفهوم صحبت من این است که حضور معنادار ایران در جنگی مانند غزه، به‌صورت تکنیکی و فنی امکان‌پذیر نیست و تهران ظرفیت بالای انتقال لجستیکی نیروها به آنجا یا استفاده از سایر ابزارهای فنی مانند نیروی هوایی یا نیروی دریایی برای هدف قرار دادن اسرائیل را ندارد. لذا این انتخاب فرماندهان ایران نیست که به چنین جنگی ورود کنند چون می‌دانند ظرفیت لازم وجود ندارد و تنها یک محور از توان دفاعی آن‌ها امکان ضربه معنادار به اسرائیل را دارد و آن صرفاً توان موشکی و پهپادی ایران است و به غیر از آن نیروی هوایی ایران در ایجاد ضربه ناتوان است. بنابراین موضوع محدود بودن نیروی دفاعی ایران به یک عرصه موشکی و پهپادی موجب می‌شود تا آلترناتیوها و انتخاب‌های پیش روی فرماندهان نظامی ایران محدود باشد و این محدودیت موجب می‌شود که آنها به این درک برسند که تصمیم ورود به جنگ می‌تواند تمام ابعاد کشور را درگیر کرده و وضعیت، تبدیل به یک جنگ تمام‌عیار شود. بنابراین تصمیم استراتژیک ایران بر عدم دخالت مستقیم است و این عدم مداخله مستقیم ناشی از این است که نیروی دریایی و هوایی ایران قادر به زدن ضربات دقیق و معنی‌دار نظامی به اسرائیل نیستند و توان موشکی و پهپادی ایران نیز بخشی از ذخایر استراتژیک برای دفاع در مقابل تهاجم احتمالی است و در چنین شرایطی هرگونه تهاجم به خارج از مرزها می‌تواند ریسک بزرگی باشد».   

استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه کاتولیکا، همچنین در خصوص تاثیر تحریم و سایر مؤلفه‌ها در ایجاد تفاوت‌های رخ‌داده در روابط ایران با گروه‌های محور مقاومت در منطقه در سال‌های اخیر نیز گفت: «فکر نمی‌کنم ساختارهای تحریمی چندان تاثیری داشته باشد جز کاهش ظرفیت‌های اقتصادی ایران که می‌تواند ظرفیت حمایت‌های مالی و لجستیکی را کاهش دهد. با این حال آنچه بیشتر بر ساختار تغییر نیروهای مورد حمایت ایران تاثیرگذار بوده، نخست در دوره‌ای بعد از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ رخ داد که پس از ترور سردار سلیمانی، سردار قاآنی بتواند بر مسئله اشراف پیدا کرده و روابط جدیدی را با نیروهای مقاومت شکل دهد. در این دوره تحول شکل گرفت و موضوع دیگر، بافت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورهایی است که گروه‌های محور مقاومت در آن‌ها فعال هستند. برای مثال امروز حزب‌الله برخی ملاحظات سیاسی دارد و این ملاحظات در سال‌های اخیر افزایش پیدا کرده است؛ لذا این ملاحظات سیاسی شاید پیش از این کمتر در روابط تهران با گروه‌های مقاومت وجود داشت. امروز حزب‌الله یک حدی از پاسخگویی را نسبت به مردم لبنان نیز حس می‌کند تا بتواند پایگاه اجتماعی خود را بر مبنای عملکرد داخلی شکل دهد. مسئله سوم نیز شاید مرتبط با تغییر الگوی مدیریتی نیروهای محور مقاومت شکل گرفته باشد و تهران بیشتر به دنبال ایفای نقش هماهنگ‌کننده و تسهیل‌کننده میان نیروها است و حالا برداشت این است که با این شیوه می‌تواند ظرفیت بیشتری ایجاد کند تا جایگزینی برای کمبود نیروهای لجستیکی باشد.»

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار