دکترین تکوجهی
مقامهای جمهوری اسلامی ایران بهصورت پیوسته از تحولی قریبالوقوع در نظام جهانی خبر میدهند و در اظهارات خود نوید پایان نظم جهانی مبتنی بر سلطه آمریکا و ایجاد یک نظم جدید را میدهند. سیدابراهیم رئیسی، رئیسجمهور اسلامی ایران در یکی از سخنرانیهای خود شاخصههای نظم جدید جهانی را «ایستادگی در مقابل یکجانبهگرایی، تحقق استقلال ملتها، اجرای عدالت در جوامع بشری، منزوی ساختن تحریم و جنگ، احترام به ملتها، چندجانبهگرایی، انحصارزدایی، گسترش همکاریهای رسانهای و تغییر سازوکارهای موجود در شورای امنیت سازمان ملل» عنوان میکند. اگر پیشبینی ظهور نظام جدید جهانی درست باشد، ایران برای ورود به این دوره جدید چه تمهیداتی اندیشیدهاست؟ آیا دکترین سیاست حکومت جمهوری اسلامی بر مبنای این تحول تدوین شدهاست؟ دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی چه ویژگیهایی دارد؟
دکترین سیاست خارجی به بیانیهای عام در مورد مجموعهای از تفکرات و راهکارهای کلی در مورد مواجهه با مسائل عمده سیاست خارجی یک کشور اطلاق میشود. دکترین سیاست خارجی معمولاً یکسری قواعد کلی در مورد نحوه عملکرد کشور در مواجهه با مسائل جهانی است که استراتژیها و سیاستگذاریهای سیاست خارجی بر مبنای این قواعد کلی تنظیم میشوند. در بسیاری از کشورهای جهان، دکترینهای سیاست خارجی با نام رهبران سیاسی که این دکترین را پایهگذاری کردهاند، شناختهمیشود. برای مثال یکی از مشهورترین دکترینهای سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا که همچنان پس از دو سده یکی از قواعد اصلی رفتار آمریکا در منطقه قاره آمریکا شناخته میشود، توسط پنجمین رئیسجمهور این کشور، جیمز مونرو مطرح شدهاست. براساس دکترین مونرو، نیمکره غربی کره زمین، منطقه نفوذ ایالات متحده آمریکا محسوب میشود و اقدام هر قدرت خارجی در این منطقه، تهدید علیه منافع آمریکا تلقی میشود. در دوران جنگ سرد، دکترین برژنف، یکی از اصلیترین قواعد سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی محسوب میشد. براساس این دکترین، تهدید علیه هر یک از دولتهای سوسیالیستی بلوک شرق، تهدیدی علیه همه کشورهای بلوک شرق محسوب میشد. در همان دوران ریچارد نیکسون، در ایالات متحده آمریکا برای پایان دادن به جنگ ویتنام، دکترینی جدید را عرضه کرد. براساس دکترین نیکسون، دیگر ضرورتی نداشت که آمریکا مستقیماً برای حمایت از متحدانش در مقابل بلوک شرق وارد عملیات نظامی شود، بلکه هر یک از متحدان بلوک غرب به تنهایی مسئول حفظ امنیت و حاکمیت ملی خود بودند و آمریکا تنها با چتر اتمی از متحدانش حمایت میکرد.
در طول ۴۵ سال گذشته، ایدههای زیادی در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح شدهاست که هر یک از آنها میتوانست لقب دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی به خود بگیرد. برای مثال شعار «نه شرقی، نه غربی» یا «دفاع از مظلومان جهان» و «استکبارستیزی» هر یک بهنوعی قاعده اصولی راهنمای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بودند اما این قواعد کلی به دلیل ابهام و فقدان دقت در تعاریف در طول چهار دهه دستخوش تفاسیری شدهاند که گاهی آنها را از معنا تهی کردهاست. در چارچوب شعار «نه شرقی، نه غربی» هرچند جمهوری اسلامی ایران هرگز در دوران جنگ سرد به یکی از بلوکهای شرق و غرب نپیوست، اما حضور جمهوری اسلامی در نظام دوقطبی مربوط به دوران پایانی جنگ سرد میشد که قدرت اتحاد جماهیر شوروی به شکل چشمگیری کاهش پیدا کردهبود و این ابرقدرت در آستانه فروپاشی قرار داشت.
در طول دوران پس از جنگ سرد و دورانی که به دوران نظام تکقطبی مشهور شدهاست، دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به شکل فزایندهای ماهیت تکوجهی به خود گرفت. تمامی اصول و قواعد تعریفشده در سیاست خارجی کشور، از جمله مسائلی مانند دفاع از مظلوم، مقابله با نظام سلطه، مقاومت و استکبارستیزی به «مقابله با آمریکا» تقلیل یافتهاست. در بسیاری از بزنگاهها، جمهوری اسلامی زمانی خود را موظف به دفاع از مظلوم میداند که ظالم، آمریکا باشد. استکبارستیزی فقط زمانی معنا پیدا میکند که مستکبر، آمریکا باشد. در سالهای اخیر چندجانبهگرایی و پیوستن به نهادهای چندجانبه هم در قالب تلاش برای شکست دادن اقتدار آمریکا و پایان دادن به سلطه دلار آمریکا بر مبادلات مالی و تجاری در پیش گرفتهشدهاست. در منطقه هم مقاومت به معنای بیرون انداختن آمریکا از منطقه خاورمیانه تعبیر میشود. حتی تعریف نظم جدید جهانی هم پایان دادن به نظام جهانی تحت سلطه آمریکا است. در چنین شرایطی به نظر میرسد که دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی فقط در مواجهه با آمریکا تعریف میشود و بیش از آنکه تامین منافع ملی و افزایش قدرت کشور را در نظر بگیرد، شکست آمریکا را مدنظر قرار میدهد.
محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین جمهوری اسلامی ایران، در مصاحبهای با پایگاه خبری «پیامما آنلاین» گفت: «اولویت ما در روابط با عراق و افغانستان، مبارزه با آمریکاست، نه بهدست آوردن منافع خودمان. من حرفی ندارم که مبارزه با آمریکا و مبارزه با سلطه میتواند بخشی از منافع ملی ما باشد و کشور را به منافع آرمانی برساند اما منافع آرمانی نباید بر سایر منافع حاکم شود.»
به نظر میرسد در صورتی که ایران میخواهد نقش مؤثری در نظام جدید جهانی داشتهباشد، باید بازنگری جدی در دکترین سیاست خارجی خود مبتنی بر شاخصههایی که از نظام آینده انتظار میرود و همچنین تعریف مشخص و بدون ابهام از منافع و حوزه نفوذ خود تدوین کند. دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی همچنان گرفتار مواجهه با ایالات متحده آمریکا است و برای اینکه بتواند خود را برای آینده آماده کند، باید بتواند از این بند خلاص شود. ممکن است که دوستی و همکاری با ایالات متحده آمریکا جایی در دکترین بعدی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نداشتهباشد، اما در این صورت هم تهران نباید همه اقدامهای خارجی خود را معطل واکنش به رویکردهای آمریکا و تلاش برای شکست دادن آمریکا کند. تهران باید این توان را داشتهباشد که بتواند رویکردی را تعریف کند که براساس آن موفقیت ایران اولویت داشتهباشد و نه شکست طرفهای دیگر.