کاش برجام مثل ۵۹۸ بشود
گفتوگو با عباس ملکی معاون وقت وزارت امورخارجه درباره روند اجرایی قطعنامه پایان جنگ
گفتوگو با عباس ملکی معاون وقت وزارت امورخارجه درباره روند اجرایی قطعنامه پایان جنگ
روزهای هفته دفاع مقدس یادآور هشت سال دفاع ایرانیان مقابل رژیم صدام حسین است که با پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران به پایان رسید و مضمون این قطعنامه پایانی حقوقی و بینالمللی بر ادعاهای ارضی عراق علیه ایران و سندی برای احقاق حقوق ایران شد. اما ایران تا چه میزان توانست از مواد این قطعنامه برای محکومیت عراق و بازپسگیری غرامت جنگ هشتساله استفاده کند؟ عباس ملکی معاون وقت وزارت امورخارجه از سال 68 تا 76 به درستی اشاره میکند که بازگشت عراق به مرزهای بینالمللی و تبادل اسرا و سایر مفاد قطعنامه با سرسختی رژیم صدام، دیر و کند اجرا شد و مقصر شناخته شدن عراق در آغاز جنگ نیز در پیچیدگیهای بینالمللی دیر به نتیجه رسید، اما باید اذعان کرد ایران در مطالبه غرامت این جنگ پرهزینه موفق عمل نکرده است. پرونده غرامت ایران باز است و همچنان میتواند مطرح و پیگیری شود.
آقای دکتر! هفته دفاع مقدس و ایام آغاز حمله عراق به ایران را پشت سر گذاشتیم. پس از گذشت 34 سال از پایان جنگ تحمیلی و برای بهرهگیری در آینده میپرسم ایران تا چه میزان از ابزارهای بینالمللی از جمله سازمان ملل برای اجتناب از جنگ یا اتمام آن استفاده کرد؟
ایران زمانی وارد جنگ با عراق شد که اصلاً انتظارش را نداشت. با وجود آنکه تعدادی از تعرضات مرزی و بهعلاوه اختلافات سیاسی برخاسته از وقوع انقلاب اسلامی با حزب بعث بین دو کشور خود را نشان میداد، اما در حدی نبود که منجر به یک جنگ طولانی شود. در آن زمان ایران با کشورهای دیگر هم کموبیش مشکلات سیاسی دیگری داشت ، اما شکل و ژئوپلیتیک عراق به رهبران این کشور حکم میکرد که هر وقت توانستند مسأله تنگنا و گرفتگی گلوی این کشور در دسترسی به آبهای آزاد را حل کنند. تا زمان امپراتوری عثمانی که مشکلی نبود، چون عثمانی شبهجزیره عربستان را هم داشت ولی از زمان استقلال عراق در سال 1920 چند بار عراقیها این کار را کردند. دولت عراق، یکبار در دوره عبدالکریم قاسم به کویت حمله کرد و جزایر وربه و بوبیان را تصرف کرد که بعد از کودتا علیه عبدالکریم قاسم و سرکارآمدن عبدالسلام عارف و برادرش عقبنشینی کردند.
یکبار هم بعد از انقلاب ایران، تلاش کردند این ضعف خود را با حمله به ایران برطرف کنند. اینبار نهتنها مسأله گرفتگی و محدودیت دسترسی عراق به آبهای آزاد کم نشده بود، بلکه مطابق معاهده حسن همجواری و تعیین مرزها بین عراق و ایران در معاهده 1975، رودخانه اروند یک رودخانه مرزی شناختهشده و حقوق ایران در دسترسی به آبهای این رودخانه به رسمیت شناخته شده بود. به زبان ساده نیمی از آبهای این رودخانه و دسترسی ایران برای کشتیرانی در آن محقق شده بود. بنابراین قابل انتظار بود که صدام حسین برای دسترسی بیشتر به خلیجفارس به ایران حمله بکند و بار آخر هم که دوباره عراق در سال 1990 به کویت حمله کرد و علاوه بر اشغال کویت نیروهای عراقی به خاک عربستان سعودی نیز وارد شدند.
زمانی که در 29 شهریور 1359 عراق به فرودگاههای ایران حمله کرد و در مسیرهای جادهای، خودروهای زرهی خود را وارد خاک ایران کرده و با حملات موشکی و توپخانهای شهرها و روستاهای ایران را زیر آتش گرفت، ما وضعیت ویژهای در جهان داشتیم. ما از آبان 1358 که بیش از 300 روز گروگانهای آمریکایی را در تهران نگهداشته بودیم و شورای امنیت براساس کنوانسیونهای وین و ژنو چندین قطعنامه تصویب کرد، حمله به سفارتخانهها و نمایندگیهای سیاسی را محکوم کرد و از ایران خواست که دیپلماتها را آزاد کند. ایران به هیچکدام از آن قطعنامهها توجهی نکرد و به تدریج از ابتدای پیروزی انقلاب در نمایندگی ایران نزد سازمان ملل متحد کادر دیپلماتیک در نیویورک ضعیف شد. تا زمانی که در پاییز سال 1360 آقای دکتر ولایتی، وزیر امور خارجه شد و معلوم شد که یکی از مهمترین مراکز کار دیپلماتیک در جهان، همکاری با کل مجموعه ملل متحد و سازمانهای وابسته و ارکان آن از جمله شورای امنیت است.
موضع شورای امنیت سازمان ملل در مقابل حمله عراق به ایران چه بود؟
وقتی که ایران مقاومت کرد، اولین قطعنامه یعنی 497 در 6 مهر 1359 صادر شد که میگفت: «از ایران و عراق میخواهد تا فیالفور از استفادهی بیشتر از زور دست بردارند و اختلافات خود را با روشهای صلحآمیز طبق اصول عدالت و قوانین بینالمللی حل کنند». این در حالی بود که عراق بخشهای قابلتوجهی از خاک ایران را اشغال کرده بود. همینطور که جلو میرفتیم قطعنامههای شورای امنیت دال بر این بود که ایران و عراق آتشبس کنند و بعد مذاکره کنند درحالیکه اراضی ایران در تصرف عراق بود.
وقتی عراق در سردشت و حلبچه از سلاح شیمیایی استفاده کرد، شورای امنیت قطعنامه ۵۸۲ را صادر کرد، نمایندههای سازمان ملل آمدند و رسماً تأیید کردند عراق از سلاح شیمیایی استفاده کرده، ولی قطعنامهای که در شورای امنیت صادر شد میگوید از عراق و ایران میخواهیم که از این کار دست بکشند.
در جنگ نفتکشها هم عراق کشتیهای ایران را میزد، درحالیکه کشتی عراقیای نبود که ایران به آن حمله کند، چون محدودیتی که عراق در دسترسی به خلیجفارس داشت موجب شد تا همان روزهای اول دسترسی به خلیج فارس را کامل از دست بدهد. یکی از کشتیهای کشورهای عربی خلیجفارس، مورد اصابت موشک قرار گرفت. شورای امنیت قطعنامه ۵۴۰ را صادر کرد و رسماً میگوید از ایران میخواهیم که به کشتیها حمله نکند. شورای امنیت تا این اندازه در کارش تبعیض قائل میشد.
ایران چه تلاشی برای فعال کردن شورای امنیت به نفع مواضع خود انجام داد؟
اگر واقعاً بخواهیم امتیاز شروع به استفاده از ظرفیت سازمان ملل و شورای امنیت را به کسی بدهیم، باید به نقش آقای دکتر ولایتی اشاره کنیم. ابتدا دکتر رجاییخراسانی را به عنوان نماینده معرفی کردیم و ما در آن مدت کم به تدریج با کارکردهای سازمان ملل آشنا شدیم. من سالها در بخش نیروی انسانی وزارت خارجه کار کردم. وزارت خارجه نیروهای قبل از انقلاب خودش را تا آنجا که میتوانست حفظ کرد. این یکی از افتخارات وزارت خارجه بود. ولی در سطح سفارت و مقامات، طبیعی بود از کسانی که به نظام نزدیک هستند استفاده کنیم. در کنار سفیر کارشناسهای خوبی هم به نمایندگیمان در نیویورک اعزام شدند و اینها شروع به صحبت کردن با دبیرخانه ملل متحد کردند. در گذشته وقتی کورت والدهایم، دبیر سازمان ملل برای واسطهگری آزادی گروگانهای سفارت آمریکا به ایران آمد با گوجهفرنگی مورد استقبال قرار گرفت. اما به تدریج و با تغییر دبیرکل، وزیر امور خارجه هر سال در مجمع عمومی سازمان ملل شرکت و با خاویر پرز دکوئیار ملاقات میکرد. کارشناسها و دیپلماتهای ما با افرادی که در دبیرخانه بودند در تماس مداوم بودند و اینها به تدریج باعث شد تهیهکنندگان و کارشناسان دبیرخانه که قطعنامه 598 را تهیه میکردند، محصولشان یعنی قطعنامه 598 منصفانهتر از بقیه باشد؛ هم منصفانهتر و هم جامعتر. سه نفر در دبیرخانه آقای دکوئیار در این کار نقش داشتند؛ یکی یان الیاسون، سفیر سابق سوئد در سازمان ملل که سالها معاون سیاسی دبیرکل بود. جیانی پیکو، که خاطراتش را هم نوشته و بنون سوان ، این سه نفر در دبیرخانه با دیپلماتهای ایرانی گفتوگو و دیدگاههای ایران را اخذ کردند و این گفتوگوها در مضمون قطعنامه 598 تاثیر داشت.
در این گفتوگوها اعضای دبیرخانه سازمان ملل به ما نمیگفتند که منافع دیگری هم در صحبت کردن با ایران داریم، ولی بعدها معلوم شد یکی از محرکهای آنها، گروگانهای آمریکایی بود که در لبنان بودند. اینکه آمریکاییها بالاخره قبول کردند نظرات ایران را بدانند و مسأله ایران مطرح بشود، همین مسأله بود. آن موقع به ما نگفتند و ما نمیدانستیم و ما فقط میدیدیم اینها راغباند با ما صحبت کنند. دیپلماتهایی که در دبیرخانه بودند، بارها به ایران آمدند و رفتند و بالاخره خروجی این گفتوگوها در تیرماه سال 66، قطعنامه 598 شد.
مضمون قطعنامه 598 چه تفاوتی با قطعنامههای پیشین داشت؟
قطعنامه 598 از طرفین میخواهد به یک آتشبس فوری اقدام کرده و تمام نیروها را بیدرنگ به مرزهای بینالمللی دو کشور بازگردانند. بر این فرآیند، گروهی از ناظران سازمان ملل متحد از نزدیک نظارت کنند. همچنین اسرای جنگی آزاد شوند. از دیگر کشورها خواسته بود که حداکثر خویشتنداری را به عمل آورده و اقدامات لازم برای افزایش امنیت و ثبات در منطقه انجام پذیرد. اما این قطعنامه دو وظیفه مهم بر گردن دبیرکل سازمان ملل متحد قرار داد: ابتدا اینکه دبیرکل مساله تفویض کار تحقیق و مسئولیت مخاصمه به هیاتی بیطرف را بررسی کرده و در حداقل ممکن به شورا گزارش دهد. دوم اینکه هیاتی از کارشناسان را برای پژوهش در باب نوسازی دو کشور معین کرده و به شورا گزارش دهد. این برای ایران خیلی لذتبخش بود، چون ما به صورت قطعی میدانستیم که به دنبال جنگ نبودیم. عراق بود که حمله کرد و اوست که مسئول است و بند 8 قطعنامه 598 از دبیرکل میخواهد که ترتیباتی برای امنیت در منطقه را که از آن منطقه خلیج فارس مستفاد میشود پیشنهاد کند که به نظر من این بند هم دخالت آمریکاییها را نشان میدهد. چون آمریکاییها بعد از اینکه چند موشک به برخی از نفتکشها و کشتیهای کشورهای جنوب خلیجفارس برخورد کرد، به نفتکشها و سکوهای نفتی ایران حمله کردند و آن قضیه تأسفبار حمله به هواپیمای مسافربری ایران هم اتفاق افتاد. منتها آمریکاییها میدانستند که بدون تأمین نظرات ایران این منطقه به این زودی امن نخواهد شد. چون مینهای خیلی زیادی در خلیجفارس پخش و مسائل دیگری در منطقه حادث شده بود که از سطح عراق بالاتر بود. عراق در امنیت خلیجفارس نقشی نداشت، این ایران بود که بر تنگه هرمز تسلط داشت و نقش اصلی را در امنیت خلیجفارس ایفا میکرد.
در موضوع حمله به هواپیمای مسافربری ایران، جرج بوش معاون ریگان در جلسه شورای امنیت شرکت کرد و ایران را مسئول ناامنی در خلیجفارس معرفی کرد. تاچر هم در نامهای همین ادعا را مطرح کرد. یعنی به شکلی میتوان گفت آمریکایی ها قصد داشتند ایران را وادار به پذیرش قطعنامه 598 بکنند. 12 تیرماه 1367 آمریکاییها به هواپیمای ایرانی حمله کردند و 25 تیرماه، ما قطعنامه را پذیرفتیم.
آن جلسهای که آقای دکتر ولایتی شرکت کردند، من پشتسرشان نشسته بودم. آقای بوش معاون رئیسجمهور آمریکا بود. بوش گفت مسأله از عراق و ایران گذشته و به امنیت جهانی و منطقهای که حدود 17 میلیون بشکه نفت از آنجا صادر میشود رسیده و ما نمیتوانیم با این مساله کنار بیاییم و با بیثباتی در خلیجفارس مبارزه میکنیم. بعد که جلسه تمام شد بوش آمد با آقای دکتر ولایتی و با همه ما دست داد و گفت همه اینها را گفتم ولی من به شما میگویم که ما آمادهایم با شما صحبت کنیم. ما آمادهایم حرف شما را بشنویم و آمادهایم که تمام غرامت حمله ایرباس را بدهیم. بهخوبی روشن است که مواضع رسمی مسئولیت را به عهده نمیگیرد، ولی در گفتوگوی غیررسمی گفت ما حاضریم تمام غرامت را بدهیم و با شما مذاکره کنیم و بیایید از فرصت استفاده کنید. میدانید که نمیشود یک کشوری مسئولیت حمله را قبول نکند و در عین حال تمام غرامتها را بدهد. یک هیأتی تشکیل شد و به همه کسانی که قربانی بودند، غرامت دادند. اگر شما نبودید، چرا پول دادید؟ یعنی کاملاً روشن بود که آمریکاییها از مسأله عراق گذشتند و به مسأله مهمتری رسیدند و آن هم امنیت منطقه و بهخصوص جریان انتقال انرژی در این منطقه بود.
اتفاقاً این همان چیزی است که صدام متوجه شد. صدام متوجه شد که آمریکاییها برای امنیت خلیجفارس حاضرند حتی از مسائل قبلیشان با ایران بگذرند و بنابراین فکر میکرد اگر او به کویت حمله کند، آمریکاییها هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند، اما خُب اشتباه کرد، آمریکا آمد و دخالت کرد.
چرا پذیرش قطعنامه 598 یک سال طول کشید؟ در حالی که میفرمایید ایران در آماده شدن آن نقش هم داشت.
شاید اینها را الان بشود گفت. وزارت خارجه همهکاره کشور نبود. وزارت خارجه بخشی از نظام حکمرانی کشور بود. وزارتخارجه باید در همه کشورها دستورات تصمیمگیران اصلی را دنبال میکرد. تصمیمگیری اصلی آن موقع بیشتر در سران سهقوه و شورای عالی دفاع انجام میشد. تا آن لحظه آنها نظرشان این بود که چون امام میگویند باید جنگ را ادامه بدهیم، پس ادامه میدهیم. در خاطرات مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی میبینید آقای هاشمی بعد از قضیه هواپیمای مسافربری میگویند ما دوباره به این نتیجه رسیدیم که وضعیت منطقه را یکبار دیگر مرور کنیم. آقای هاشمی میگویند من متوجه شدم دیگر دشمن روبهروی ما در این جنگ، عراق نیست، آمریکاست. بنابراین کاری که صدام حسین کرده بود، حالا عمداً یا تصادفاً این شد که ما در برابر آمریکا و بقیه دنیا قرار گرفتیم، در یک دورهای برای اینکه نفتکشها از کویت و عربستان بیرون بیایند، پرچم اتحاد شوروی و انگلستان و آلمان را میزدند، ایران دو کار میتوانست بکند، یا اینها را هدف قرار بدهد یا اینکه کاری نکند. در هر صورت ادامه جنگ به معنای برنده شدن آمریکا در منطقه بود.
وزارت خارجه زحمتش را کشید ولی تصمیمگیرنده افراد دیگری بودند. تغییراتی در صحنه نظامی رخ داد. باز در خاطرات آقای هاشمی نوشته شده که نیروهای نظامی ما معتقد بودند ما با یک حمله برقآسا، یک پیروزی خیلی قطعی خواهیم داشت و پس از آن می توانیم با دست پر اتمام جنگ را بپذیریم. آن سیاست همیشه وزارت خارجه را دنبال خودش میکشید که خودتان را آماده کنید تا اگر ما یک جای مهمی از عراق را گرفتیم، شما با دست پر میتوانید مذاکره کنید. این اتفاق هم نیفتاد، بلکه برعکس، هواپیمای مسافربری هدف قرار گرفته شد و بالاخره تصمیم بر این گرفته شد که جنگ خاتمه پیدا کند.
تا این مرحله شاید وزارت خارجه نقش اصلی را نداشت، اما پس از پذیرش قطعنامه برای اجرایی شدن آن و تعیین متجاوز و وصول غرامت از عراق، چه اقداماتی توسط وزارت امور خارجه صورت گرفت؟ و چرا موضوع وصول غرامت به درستی پیگیری نشد؟
ما ماهها و شاید بگویم سالها مذاکره میکردیم و عراقیها زیر بار نمیرفتند. عراق یک کشور تمامیتخواه با سیستم سلسلهمراتبی بود که یک آدمی در رأس آن بود که فکر میکرد جنگ با آبرویش بستگی دارد و اگر عراق شکست بخورد یا هر طور دیگری بشود، سرنگون میشود. خیلی مذاکرات سخت بود. بالاخره بحثهای زیادی شد. در همین اثنا جلسه بین برزان تکریتی و آقای سیروس ناصری در ژنو برگزار و مشخص شد که صدام حسین از چند ماه قبل از اوت1990 به فکر حمله به کویت بود. بنابراین میخواست با ایران کار را تمام کند که آن نامه آخرش را برای آقای هاشمی نوشت و خواستههای ایران را بدون ذکر نام اما مشخصا در زمینه تثبیت مرزها و قراردادهای گذشته پذیرفت. در این دوره ما یکییکی بندهای قطعنامه 598 را اجرا کردیم . یعنی آتشبس و سپس عقبنشینی به مرزهای بینالمللی که با همه تلاشی که ایران کرد، باز عراق با سرسختی به مرزهای دو کشور در قبل از جنگ بازگشت. تبادل اسرا و استقرار نیروهای ناظر صلح سازمان ملل متحد، کانادایی، استرالیایی، بنگلادشی بودند که آمدند در مرزها مستقر شدند و بعد آزادسازی کشتیرانی در اروندرود انجام شد. ایران از همان ابتدا درخواست خودش را برای تشکیل هیات بیطرف تحقیق در باب مسئولیت مخاصمه و اعزام هیاتی از کارشناسان به دو کشور ارائه داد . اما دوکوئیار همیشه تشکیل هیات اول را عقب میانداخت. دلیلش هم این بود که او میگفت عراق زیربار نمیرود و من میترسم مذاکرات بههم بخورد. دکوئیار میگفت من دنبال این هستم که این مذاکرات ادامه پیدا کند. واقعیت این است که شورای امنیت و دبیرکل در طول هشت سال جنگ هیچگاه از عراق به عنوان آغارگر جنگ و متجاوز نام نبرد و مسئولیت آن را به رسمیت نشناخت. اما زمانی دستور تشکیل این هیات را داد که عراق به کویت حمله کرد. هیأت تشکیل شد و گزارشاش را در سال 1991 ارائه داد و این آخرین گزارشی است که دکوئیار قبل از اینکه کارش تمام بشود، ارائه داد و اعلام کرد که هیات متشکل از چند نفر حقوقدان برجسته بیطرف بینالمللی تشکیل شد و گزارش این هیات میگوید گرچه قبل از شروع جنگ زدوخوردها و شلیک گلولهها از دو طرف عراق و ایران بوده، یافته اساسی دبیرکل دایر بر اینکه توسل عراق به زور در برابر ایران در 1980 شایسته همان تقبیح حقوقی است که در مورد تجاوز عراق به کویت ابراز شده است، بسیار حائز اهمیت است. آقای هاشمی از همان روزهای پایان جنگ در مورد غرامت ایران اعدادی را گفتند. از اینجا به بعد یعنی از سال 1992 وضعیت عراق به هم ریخت. اول انتفاضه شیعیان بود که به شدت سرکوب شد. بعد جنگ دوم خلیج فارس بود که صدام حسین را زیر فشار قرار دادند. منطقه پروازممنوع و مسائل دیگر تا سقوط صدام در سال 2003. ما از همان موقع دنبال گرفتن غرامت بودیم، اما از چه کسی و چگونه؟ هر چیزی هم که دستمان آمد در آن دوره گرفتیم. مثلاً در حمله آمریکا به عراق، اگر عراق هواپیماهایی داشت، به عنوان خسارت گرفتیم.
در مقابل خسارتهای ما از جنگ قابل توجه بود؟
نسبت به کل هزینههای جنگ قابل توجه نبود. این قضیه، یک قضیه خیلی پیچیده است.
کویت موفق شد غرامتش را وصول کند. ایران چرا نتوانست یا چرا دنبال نکرد؟
زمانی که معلوم شد که عراق آغازگر جنگ است، ما باید دنبال یک مکانیسم در درون سازمان ملل متحد میبودیم. مثل کویت که از طریق قطعنامههای شورای امنیت مکانیسم سازمان ملل برایش انجام شد. یعنی شورای امنیت تصویب کرد که در برابر هزینههایی که به کویت وارد شده، عراق باید غرامتش را از طریق فروش نفت بدهد. اما این مصوبه برای ایران در شورای امنیت هیچوقت صادر نشد. انقدر وضعیت عراق بد بود که آنطرف کسی پاسخگو نبود. دوم اینکه موضوع غرامت ایران هیچوقت به صورت رسمی در شورای امنیت در دستور کار قرار نگرفت. ایران درخواست کرد اما هیچوقت در دستور قرار نگرفت. ایران اتفاقاً یکی از کشورهایی بود که کار کویت را دنبال میکرد، چون دادن غرامت به کویت باز به ما هم برمیگشت، چون ما چندتا از حوزههای نفتی کویت را خاموش کرده بودیم و هزینههایش روی دستمان مانده بود و از طریق غرامتهای سازمان ملل هزینههایش را گرفتیم. از سال 1991 به بعد ما باید غرامتمان را میگرفتیم اما از 1991 به بعد این موضوع هیچوقت در دستور کار شورای امنیت نیامد.
چرا نتوانستیم در شورای امنیت این موضوع را مطرح و پیگیری کنیم؟
واقعیتش این است که انگلستان در روند اجرایی شورای امنیت خیلی نقش دارد . به نوعی میشود گفت که انگلستان هماهنگکننده اعضای دائم شورای امنیت است و ما در این سالها رابطهمان با انگلستان خیلی خوب نبوده و با آمریکا هم از سال 1995 به بعد تحریممان شروع شد و قبلش هم مشکلات دیگری داشتیم. در سالهایی که داریم صحبت میکنیم در یک دورهای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان به ادعای پیکو در آن نظریه هیأت تعیین متجاوز نقش داشت. یعنی آن هم به نوعی گروگان این کار گرفته شده بود تا بالاخره آنها آزاد شدند تا هیات نظر خودش را اعلام کرد. به نظر میرسد اثر پروانهای که میگویند همه جا هست. غرامت تا آنجایی که من اطلاع دارم، هیچ زمان در شورای امنیت نرفت و برای رفتن به شورای امنیت، ما باید با پنج عضو دائم بیشتر مذاکره میکردیم و حتی معامله و مصالحه میکردیم، درحالیکه تقریباً با همه اینها مشکل داشتیم. در مورد روسیه از دوره بعد از یلتسین توانستیم یک دیالوگ برقرار کنیم و چینیها هم عموماً در مسائل سیاسی خیلی دخالت نمیکنند. هنوز هم چین به صورت واضح از نظر آمریکا و اروپا در مورد اوکراین حمایت نمیکند و میشود گفت با روسیه است، ولی سرمایهگذاریهایی که در جاده ابریشم از قزاقستان و روسیه داشت همه را متوقف کرده است. یعنی چین در عین حالی که یک کشور مستقل است و دارای نظریات سیاسی خودش است، اما قواعد بازی اقتصادی از جمله بورس والاستریت و بانک جهانی و... را مو به مو رعایت میکند. در مورد تحریمهای ایران هم رعایت میکند. بنابراین آن زمان، چین آن بازیگر عمده در شورای امنیت نبود، حالا هم به نظرم همینطور است.
پس از سقوط صدام، چرا ایران وصول غرامت از عراق را پیگیری نکرد؟ آیا به لحاظ حقوقی هنوز هم میتوان موضوع را پیگیری کرد؟ به هر حال میتوان این بدهی را از طریق برخی حوزههای نفتی مرزی بین ایران و عراق و با استخراج نفت وصول کرد.
اینکه امکان وصول غرامت از نظر حقوقی در شورای امنیت وجود دارد یا نه و اینکه آیا ایران آن را پیگیری کرده یا نه را باید از کارشناسان بخش بینالمللی وزارت خارجه سوال کرد. الان هم به عنوان یک موضوع خوب است که ما این را دنبال کنیم. عراقیها ندهند یا نداشته باشند بدهند هم، باز مطرح کردناش بهتر است. عراق یک مقدار بدهی به روسیه و شوروی سابق دارد که از طریق قراردادهای نفتی و استفاده از نفت تولیدشده توسط شرکتهای روسی پرداخت میکند. البته میدانید خود دولت عراق هیچوقت زیر بار اینکه عراق به ایران حمله کرد نمیرود ، یعنی زیر بار اینکه صدامحسین مسئول جنگ است، نرفته است. میگوید جنگی شروع شده، هیچکدامشان تا حالا نگفتهاند، جز آقای حکیم، حتی دولتمردان شیعه هم نگفتهاند.
در سال های اخیر پذیرش قطعنامه 598 و پرونده برجام از سوی موافقان و مخالفان بسیار مقایسه شده است. گروهی این مساله را به عنوان دو موفقیت و گروهی هر دو را به عنوان شکستی که به نظام تحمیل شد، معرفی میکنند. نظر شما چیست؟
به نظر من قطعنامه 598 یک موفقیت بود و ما نمیدانیم واقعاً اگر این را نمیپذیرفتیم و مذاکرات را انجام نمیدادیم چه میشد. ولی میشود حدس زد که وضعیت بهتری نداشتیم، چون بلافاصله بعد از پذیرش در دولت آقای هاشمی شروع به سازندگی کردیم. ساختن آن چیزهایی که عراق در این مدت از ما گرفته بود و تخریب کرده بود، آغاز شد. ایران از لحاظ رشد تولید ناخالص داخلی ارتقا پیدا کرد. این را هم بگویم چون خیلی سؤال میشود که بعد از آزادی خرمشهر قرار بود که غرامتهای ما را بدهند و ما دست بکشیم. من در تمام دورهای که جنگ بود، در وزارت خارجه بودم و هیچ رهبر و مقام یک کشور عربی یا حتی یک روزنامه عربی وجود ندارد که بعد از آزادی خرمشهر به ایران پیشنهاد داده باشد که ما غرامت و خسارات شما را میدهیم. هیچکس این کار را نکرد و اتفاقاً برعکس، آنها از ما غرامت میخواستند که شما چرا به یک کشور عربی حمله کردید. چرا جنگ را تمام نمیکنید و تعداد زیادی اعلامیه مشترک بین عراق و عربستان، عراق و کویت، عراق و امارات وجود دارد که گفتند ایران باید خسارت و غرامت بدهد. این یک ادعایی است که در آوردند.
قطعنامه 598 یک موفقیت است و من امیدوارم که ای کاش برجام مثل 598 بشود. یعنی مذاکره بشود و سر مذاکره بایستند. یکی از مزیتهایی که ایران در مذاکرات سازمان ملل در جنگ داشت این بود که دکتر ولایتی اختیار کامل داشت . وقتی که دکوئیار یک چیزی را میگفت، آقای ولایتی میگفتند بله من موافقم یا مخالفم. طارق عزیز میگفت من این را باید به بغداد منتقل کنم. درحالیکه آقای ولایتی راحت میگفت، بله، چون امام و رئیسجمهور و نخستوزیر همه به ایشان اختیار داده بودند. الان یکی از موانعی که در مذاکرات هست همین مورد است که موضوع را ببرند تهران ببینند و برگردانند و این مدت طولانی منافع ما را از بین میبرد. حالا اینجا کاری به اقتصاد و وضع معیشت مردم و اینها ندارم، چون همه این گفته شده است. خود من به عنوان یک مدرس دانشگاه نمیتوانم یک کتاب یا مجله از خارج بخرم و خیلی از دسترسیها را ندارم. چرا من نمیتوانم از آخرین دستاوردهای علمی دنیا استفاده کنم؟ ما داریم ضرر میکنیم. البته این را میفهمم در جایی که ایران باید مقاومت کند آمریکاییها فشار میآورند و باید کار ما با آژانس انرژی اتمی به نتیجه برسد ، اما بالاخره این هم زمانی دارد. اگر این مذاکرات به یک نتیجهای رسیده بود، این مسائل داخلی شاید پیش نمیآمد و خیلی وضع دولت فرق میکرد. اگر افایتیاف تمام شود، خیلی فرق میکند. بالاخره بخشی از اینهایی که در خیابان هستند، شغل ندارند. شما اگر شغل ایجاد کنید خیلی وضعتان فرق میکند. مثل بقیه جاهای دنیا بالاخره باید ایجاد کار شود و اشتغال.