تیک آف مسافران/درباره عکسی از بلند شدن مسافران بعد از فرود هواپیما
مسئله اصلیام با دوستانی که در تصویر میبینید این است که مگر همین چند دقیقه پیش صدای آن خانم محترم را که اول نوشته عرض کردم نشنیدید. اصلا آن خانم را بیخیال حقیقتا پیش خودتان چه فکری میکنید که هنوز چرخهای طیاره به زمین نرسیده شما تیک آف میکنید و از صندلیتان بلند میشوید؟
«مسافران گرامی... لطفاً تا زمان توقف کامل هواپیما و خاموش شدن علامت کمربند ایمنی بر روی صندلیهای خود نشسته و از باز کردن کمربند و محفظههای بالای سر ... خودداری فرمایید. از همراهی شما با هواپیمایی... سپاسگزاریم و سفری خوش برای شما آرزو میکنیم.»
خوانندگان محترم سلام؛ نمیدانم صدایم را میشنوید یا نه. ظاهرا چند روزی است که سایت روزنامه مسدود است و حتی محتوای روزنامه در شبکههای اجتماعی هم منتشر نمیشود. اگر از حال ما خواسته باشید اندک شرری و نفسی هست هنوز. ملالی اگر باشد بابت این فصلی است که ناخواسته میان ما افتاده است.
جانم برایتان بگوید الان که دارم این چند خط را برایتان مینویسم چند دقیقه است که از تبریز به تهران رسیدم. دو روز مهمان شهر اولینها بودم. دلیلی که لقب اولینها را به تبریز میدهند پیشگامی در عرصههای فرهنگی، اجتماعی، صنعتی و سیاسی و ... است. ظاهرا در طول تاریخ، تبریز زیبا مرکز نوآوری و تحولات مهمی بوده و نقش بزرگی در مدرنسازی ایران داشته است.
اولین مدرسه نوین ایران، اولین چاپخانه ایران، اولین روزنامه محلی، اولین شهرداری، اولین خط تلفن شهری، اولین کارخانه نساجی، اولین خیابان آسفالت، اولین تئاتر و ... نشان از شهری میدهد که به همین سادگیها نمیشود از کنارش گذشت. تبریز از آن شهرهایی است که میشود در آن غرق شد. میشود با مردمان بهتر از آب روانش معاشرت کرد و ساعتها و بلکه روزها و شبها دل داد و قلوه گرفت. میشود در بازارش چرخ زد و زیر یکی از سراها نشست و چای فرد اعلا نوش جان کرد.
میتوانم درباره خوبیهای تبریز حالا حالاها حرف بزنم اما نه جایش را دارم نه حقیقتا دل و دماغش. اما اگر قرار باشد به عنوان مهمانی که داغ داغ از این شهر برگشته است حرف بزنم باید بگویم تبریز همه چیز تمام در هر چیزی اول باشد در خوردنی و خوراکی آخر ماجراست. این آخر بودن اتفاقا اینجا یعنی تا ته ته ماجرای خوردنی و خوراک و مزه را طوری رفته که بعید است حتی رشت قشنگ هم به او برسد.
من آدم تک خوری نیستم یعنی راستش تنهایی کباب غاز هم از گلویم پایین نمیرود پس نمیخواهم کاری کنم که بزاقتان ترشح کند و زبانم لال دلتان آب شود. بنابراین از خوشمزهگیهای تبریز هم میگذرم و شما را به دیدن صحنهای دعوت میکنم که هیچ رقمه دل کسی را آب نمیکند. تصویری که میبینید جمعی از هموطنان سرشلوغی هستند که ظاهرا زندگیشان در گرو دقیقهها و بلکه ثانیههاست.
مسئله اصلیام با دوستانی که در تصویر میبینید این است که مگر همین چند دقیقه پیش صدای آن خانم محترم را که اول نوشته عرض کردم نشنیدید. اصلا آن خانم را بیخیال حقیقتا پیش خودتان چه فکری میکنید که هنوز چرخهای طیاره به زمین نرسیده شما تیک آف میکنید و از صندلیتان بلند میشوید؟
هرطور که فکر کنید بلند شدن از صندلی قبل از ایستادن کامل هواپیما اگر قرار باشد در خروج تاثیری داشته باشد سر جمع دو دقیقه نمیشود. اصلا فرض کنید که موفق شوید اولین نفر از هواپیما پیاده شوید و پایتان به زمین سفت بخورد. آقایان، خانمها این آخر ماجرا نیست! مرحله بعد باید اولین نفر سوار اتوبوس شوید و منتظر بمانید تا باقی مسافرها هم سوار شوند. باز هر جور صلاح میدانید از ما گفتن بود.