| کد مطلب: ۳۰۰۰۴

ضعیف‌نمایی و ضعیف‌سازی/ پروژه تندروهای بیرونی علیه ایران چه نسبتی با واقعیت دارد؟

ایران به‌دلیل ناتوانی در پیشبرد سیاست متوازن در توسعه، آسیب‌پذیر و ضعیف شده است و غرب با فشار و تحمیل محاصره اقتصادی نقشی محوری در به‌وجود آوردن این شرایط داشته است؛ اما این به‌معنای داشتن توانایی برای آسیب به حیات و تمامیت ارضی ایران نیست.

ضعیف‌نمایی و ضعیف‌سازی/ پروژه تندروهای بیرونی علیه ایران چه نسبتی با واقعیت دارد؟

دو گزاره مهم رسانه‌ای و تبلیغاتی مسلط در آمریکا، اسرائیل و اروپا درباره ایران که می‌تواند مبنا و اساس دیپلماسی و سیاست آتی غرب با ایران باشد، عبارتند از:

1- با سقوط بشار اسد و آسیبی که به حزب‌الله لبنان وارد آمده است، جبهه مقاومت که اساس راهبرد دفاعی جمهوری اسلامی است، فرو پاشیده است.

2- محاصره و فشار اقتصادی و تنگناهای مالی، ایران را دچار مشکلات جدی کرده است. در نتیجه، نیروهای تندرو غربی و اسرائیلی می‌پندارند اکنون فرصت مناسب و تاریخی برای وارد آوردن ضربه نهایی به ایران ضعیف‌شده و فرو ریختن ارکان حکومت است. این دو گزاره را می‌توان چارچوب اصلی سیاست غرب نسبت به ایران در شروع دوره چهارساله ترامپ دانست. پرسشی که اکنون مطرح است، این است که آیا این دو گزاره واقعی است و غرب به آن باور دارد؟ پرسش دوم که مهمتر از پرسش اول است، این است که آیا آمریکا و اروپا لزوماً بر اساس این دو گزاره عمل خواهند کرد؟ برای پاسخ به این دو سوال، باید کمی تأمل کرد و سراغ برخی مؤلفه‌های اصلی تشکیل‌دهنده این دو گزاره رفت.

اول: آیا سقوط اسد، تضعیف حزب‌الله و آسیبی که به حماس و... واردشده است، به‌معنای نابودی مقاومت است؟ پروپاگاندای رسانه‌ای به این سمت است. درحالی‌که مقاومتی که به مرور زمان در منطقه شکل گرفته است، ریشه‌اش جای دیگری است که نقش جمهوری اسلامی در آن خیلی برجسته نیست. تنها نقطه برجسته نقش ایران در سه دهه گذشته تلاش برای ساماندهی و پشتیبانی از آن بوده است. لذا از نظر تاریخی و تحلیلی آسیب‌هایی که به حزب‌الله، حماس و... وارد آمده است، در درازمدت موجب تحول کمی‌وکیفی این محور مقاومت می‌شود. تاریخ تحولات هفتادساله نشان می‌دهد که شیوه سرکوب، تجاوز و تسلط نظامی، غرب و اسرائیل را از این مخمصه نجات نخواهد داد؛ لذا گرچه جبهه مقاومت با ضربات اخیر نظامی تضعیف شده، اما نابود نشده است و دوباره در اشکال جدید امکان بازسازی خواهد داشت.

نکته دوم این است که برخلاف پروپاگاندای رسانه‌ای نقش ایران در جبهه مقاومت یک نقش سیال است و لذا می‌تواند تغییر یابد؛ بدون اینکه آسیبی به روند آتی آن وارد شود.

نکته سوم این است که آیا ایران به‌رغم فشارها و مشکلات اقتصادی و آسیب جدی که به موقعیت آن در جبهه مقاومت وارد شده است، آنقدر ضعیف شده است که با ضربه نظامی دچار فروپاشی شود؟ کاملاً محرز است که این چنین تحلیلی از اساس غیرواقع‌بینانه است و بعید به‌نظر می‌رسد که تصمیم‌گیری در آمریکا و اروپا بر اساس چنین پایه‌های سست و نادرستی باشد. باید در نظر داشت که پروپاگاندای تبلیغاتی و سیاسی تنها چارچوب عمل سیاسی-نظامی غرب نیست؛ بلکه این شیوه معمولاً و اصولاً مبنای اصلی دیپلماسی در موقعیت برتر است. آمریکا برای تغییر رویه حکمرانی در ایران به‌طور همزمان از همه ابزارها سود می‌برد و به‌خوبی می‌داند که ایران نه عراق است، نه افغانستان است و نه سوریه

جدا از اینکه توانایی‌های ایران در تمامی عرصه‌ها متفاوت است، موقعیت ژئوپلیتیک، نقش تاثیرگذار تاریخی، فرهنگی و تمدنی ایران به آمریکا و اروپا اجازه چنین ریسکی را نمی‌دهد. آمریکا و اسرائیل هرگز توانایی حمله نظامی به ایران را ندارند. این به‌معنای فقدان توانایی فناورانه نظامی نیست؛ بلکه موضوع محاسبه هزینه و نتیجه است که فاقد افق روشن و مطمئنی است. ایران به‌دلیل ناتوانی در پیشبرد سیاست متوازن در توسعه، آسیب‌پذیر و ضعیف شده است و غرب با فشار و تحمیل محاصره اقتصادی نقشی محوری در به‌وجود آوردن این شرایط داشته است؛ اما این به‌معنای داشتن توانایی برای آسیب به حیات و تمامیت ارضی ایران نیست.

مردم ایران بر اساس تجربه تاریخی، در زمانی که تمامیت‌ارضی آنها مورد تهدید عملی قرار گیرد، بدون در نظر گرفتن نوع و شکل و محتوی حکومت یکپارچه در کنار هم قرار می‌گیرند. تمام براندازان اسمی و رسمی که آمریکا بخواهد روی آنها حساب کند، پشتوانه‌ای در جامعه ایران ندارند. لذا کاملاً روشن است که غرب با پروپاگاندای رسانه‌ای درصدد شکل دادن به یک دیپلماسی است و برای موفقیت در این رخداد، امید زیادی به اثرگذاری این تبلیغات وسیع دارد که البته، تاحدودی موفقیت‌آمیز بوده است و بخشی از موفقیت آنها، مدیون نااهلان و نادانان تندرو در ایران است که آگاهانه یا ناآگاهانه چند ضربه اساسی به ارکان ایران در چند ماه گذشته وارد کرده‌اند:

1- جلوگیری از اثرگذاری دولت پزشکیان در ساماندهی مشکلات و تحقق شعارهای اصلی او که چارچوبی برای عبور از بحران و ایجاد همبستگی ملی است.

2- بزرگنمایی ضعف و ناتوانی حکومت و دولت در حل مشکلات.

3- ضربه به ارکان دیپلماسی دولت که مهمترین رکنی است که می‌تواند در آینده مبنای معارضه و چالش اصلی میان ایران و اتحاد آمریکا، اروپا و اسرائیل باشد. ساده‌نگری خواهد بود اگر تصور کنیم تمرکز روی تضعیف محمدجواد ظریف به‌عنوان یک دیپلمات حرفه‌ای و باتجربه جهانی، تنها یک تسویه‌حساب شخصی یا مبتنی بر موضوعاتی چون تابعیت خارجی فرزندان او و... است.

4- مجادله‌هایی که پیرامون قانون حجاب شکل گرفت هم جزئی از همین نوع است که پیامد آن، می‌توانست ایجاد نارضایتی در مردم، رودررو قرار گرفتن نهادهای سیاسی، قانونی و اجتماعی و کاستن از قدرت و توان دولت باشد که خوشبختانه با درایت و خرد سطوح عالی حکومت، فعلاً از آن جلوگیری شده است.

این خطوط اگر به‌خوبی و در یک مجموعه تبیین شود، به‌راحتی می‌توان دریافت که همزمان برای درهم شکستن خطوط مقاومت در منطقه؛ در داخل نیز تهاجم شروع شده و نیازی نیست منتظر حمله نظامی باشیم‌ نااهلان و نادانان (و اگر بدبین باشیم عناصر نفوذی)، شکستن حصارها و خاکریزها را به‌راحتی انجام می‌دهند و ثمره و نتیجه آن هزینه گزافی است که دیپلماسی کشور باید آن را بپردازد.

دیدگاه

ویژه تیتر یک
آخرین اخبار