تکرار هاشمی؟/ درباره مسعود پزشکیان و مسئولیتی تاریخی که بر دوش دارد
در چهلوپنجمین سالگرد شروع جنگ و ۳۷ سال پس از تلاش هاشمی برای ختم آن، برخی انتظار دارند مسعود پزشکیان با بهره از اعتماد رهبری به خود، همین نقش را برای ختم مناقشه هستهای برعهده گیرد. توصیهای که به مذاق تندروها خوش ننشسته و آن را به خوشرقصی برای ترامپ تعبیر کردند و چه میتوان گفت جز حاشا و کلا.

جنگ هشت ساله ایران و عراق (1367- 1359) بهرغم تشابهات اصلی با دیگر جنگهای دنیا در موارد متعددی متفاوت و متمایز است.
جدای وجه غالب ایدئولوژیک و حماسی، یکی از بارزترین تفاوتها به سبب آن است که بهرغم گذشت 37 سال از پایان آن در 27 تیرماه 1367، همچنان روز آغاز جنگ گرامی داشته میشود درحالیکه رسم غالب چنین است که چنانچه جنگی با پیروزی یا صلح به پایان رسیده باشد، آن روز را جشن بگیرند. چون جنگ ایران و عراق در پی 94 ماه با آتشبس و نه پیروزی علنی یکی از طرفین به اتمام رسید و رهبر فقید انقلاب تعبیر «نوشیدن جام زهر» را در قبول آن بهرغم سالها شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» یا «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» بهکار بردند، طبعاً امکان برگزاری جشن و سرور در 27 تیرماه هرسال منتفی شده.
اگرچه مشخص شده آن تصمیم تا چهحد درست بوده کمااینکه درنهایت صدام بهسبب خبط و خطا در عرصهای دیگر حذف شد. مناسبت دیگر، سالروز بازپسگیری بندر خرمشهر است که هرچند گرامی داشته میشود اما چون جنگ بعد از آن ادامه یافت، بهعنوان نقطه پایان تلقی نمیشود، سهل است همهساله این بحث درمیگیرد که چرا در آن مقطع تمام نشد و ششسال دیگر ادامه یافت؟
آتشبس رسمی البته یکماه بعد و در مردادماه 67 صورت پذیرفته و ازسویدیگر چون مجاهدین خلق (منافقین) دست به عملیات زدند و طرفی نبستند، فرمانده کل سابق سپاه و یکبار هم رئیس کنونی مجلس پیشنهاد دادند همانروز بهعنوان پایان پیروزمندانه جنگ گرامی داشته شود؛ ایدهای که دیگران به آن توجه نکردند و عملیاتی نشد و همچنان در سالگرد آغاز جنگ و درواقع شروع تجاوز دشمن از آن گفته میشود و رسانههای رسمی چندان به وجوه دیگر نمیپردازند.
آرایش جنگ هشتساله را میتوان به 1-5-2 توصیف کرد بهاینمعنی که دو سال اول از آغاز تجاوز تا بازپسگیری خرمشهر، پذیرش صلح قابل قبول نبود. بههمینخاطر میانجیها گاه در اندازه و آوازه یاسر عرفات یا هیئتی مرکب از محمد ضیاءالحق و موبوتو سهسه کو، رهبران وقت پاکستان و کنگو به تهران میآمدند و دست خالی میرفتند.
پنجسال دوم بازه زمانی، بازپسگیری خرمشهر و ورود ایران به خاک عراق برای تنبیه متجاوز تا صدور قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل در تیرماه 1366 است. در این پنج سال هرچند از تریبونهای رسمی شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر داده میشد، اما مهندس بازرگان و همفکران با تاسیس «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران» خواستار پایان جنگ بودند و دیدگاههای خود را در اطلاعیههای متعدد نشر میدادند.
در اینمدت هم برخی چهرههای بینالمللی مانند اولاف پالمه، نخستوزیر سوئد و خاویر پرز دکوئهیار، دبیر کل وقت سازمان ملل نیز برای صلح کوشیدند و هرچند به نتیجه موردنظر نرسیدند و شاید ترور اولی بههمینخاطر بود، اما قبول قطعنامه 598 را میتوان به دبیر کل نسبت داد. بااینهمه پایان جنگ ایران و عراق بیشازآنکه ناشی از تلاشهای بینالمللی باشد، در فعالیت درونساختاری هاشمی رفسنجانی ریشه داشت و البته از نقش دیگر فعالان سیاسی نیز نباید غافل شد.
دکتر یزدی در آخرین دیدار خود با امام خمینی در اسفندماه 64، اگرچه به حاج احمد خمینی قول داده بود بحث ادامه جنگ را پیش نخواهد کشید، اما از فرصت و سابقه اعتماد امام استفاده کرد و پایان جنگ با سقوط صدام را ناممکن دانسته و یادآور شده بود که صدام یک شخص نیست و در رهبران حزب بعث، تکثیر شده است.
رهبر فقید انقلاب که شرط گذاشته بود مایل نیست درباره جنگ گفتوگو شود، اتاق را ترک کرد و دکتر یزدی هم طبعاً خارج شد. او که طی تمام 118 روز اقامت آیتالله در نوفل لوشاتو، هر صبح دوشادوش رهبر انقلاب مسیری را میپیمود، هفتسال بعد دست خالی به خانه بازگشت. از آنپس سراغ آیتالله منتظری رفتند و مهندس بازرگان هم از نسبت خانوادگی نزدیک خود با آیتالله مرعشینجفی بهره برد.
در یکسال پایانی اما آنکه در عالیترین سطح حاکمیت پیگیر پایان جنگ بود، کسی نبود جز اکبر هاشمیرفسنجانی، نماینده امام در شورای عالی دفاع و رفیق شفیق رئیسجمهور وقت که اواخر جنگ بهعنوان جانشین فرمانده کلقوا منصوب شده بود و اگرچه از خطبههای او همآوایی با مخالفان جنگ برنمیآمد، اما در جستوجوی راهی بود تا بتواند امام را برای پایان جنگ قانع و مجاب کند و البته میدانست پای آبرو و اعتبار رهبر انقلاب در میان است.
بههمینخاطر فداکارانه پیشنهاد کرد مسئولیت بر دوش او بیفتد و حتی بعد از آن با او برخورد کنند و صحبت از محاکمه و اعدام را هم در میان آورد. برخی این مدعا را مردود دانسته و براساس ختم جنگ میدانند، اما چون در مستند «قدس ایران» که درباره زندگی همسر امام (بانو خدیجه ثقفی) است، با صدای خود او این جمله گفته میشود، انکار آن مانند گذشته سهل و آسان نیست.
نقش ممتاز هاشمی در جنگ، البته از سال 60 شروع میشود و دو سال بعد هم مستقیماً از امام حکم دیگری میگیرد و در اواخر جنگ به جانشینی فرماندهی کل نیروهای مسلح میرسد و برای پایان آن میکوشد. هرچند در کنفرانس مطبوعاتی به تلاشهای خود اشاره نمیکند، بلکه دو بار از «آیتالله العظمی منتظری» – با همین لفظ- یاد میکند که جدای قائممقامی رهبری، بر رزمندگان اصفهانی و نجفآبادی نفوذ داشتند و این اشارات برای آن بود تا آنان احساس سرخوردگی نکنند.
در شروع جنگ آیتالله خامنهای و دکتر چمران، بهعنوان نمایندگان امام در شورایعالی دفاع مطرح بودند و بیشتر ایام هفته را در جبههها سپری میکردند. دو اتفاق اما موجب شد، آیتالله خامنهای نتواند مانند سال اول در جبههها حضور مستمر داشته باشد؛ یکی ترور نافرجام ششم تیرماه 1360 و دیگری ریاستجمهوری و منع امام برای حضور مانند قبل؛ چراکه اگر برای رئیسجمهوری ایران اتفاقی میافتاد، دشمن از آن بهرهبرداری تبلیغاتی میکرد.
رئیسجمهوری بهصورت خودکار رئیس شورایعالی دفاع هم بود و بههمینخاطر هاشمیرفسنجانی بهعنوان نماینده امام در شورایعالی دفاع منصوب و سخنگوی آن هم شد. اتفاق قابلتأملتر اما حکم امام به هاشمی در سال 1362 است: «جناب حجتالاسلام آقای هاشمیرفسنجانی ایدهالله تعالی. جنابعالی را به سمت فرماندهی دنباله عملیات والفجر نصب کردم. توفیق و پیروزی قوای اسلام را بر کفر از خداوند تعالی خواستارم. 30 بهمنماه 1362. روحالله الموسوی الخمینی.»
از آن پس عملاً مواضع اصلی ایران در جنگ یا از زبان آیتالله خامنهای رئیسجمهوری (رئیسشورای عالی دفاع) بیان میشد یا هاشمیرفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی (نماینده امام و سخنگوی شورای عالی دفاع) و بیشتر در خطبههای نماز جمعه تهران.
همین تازگی در جستاری بهبهانه احیای شورای دفاع در «هممیهن» بخشی از توضیحات خود آقای هاشمی را در گفتوگوی تفصیلی - دفتر اول مجموعه تاریخ شفاهی عصر انقلاب و جنگ - نقل کردم: «امام شورایی تشکیل دادند که ترکیبی بود از مقامات ذیربط و نظامیان. بعداً من سخنگوی شورایعالی دفاع هم شدم اما در آن مقطع مسئولیت اجرایی در جنگ نداشتم. در این مقطع بنیصدر جانشین فرماندهی کل نیروهای مسلح بود و اطلاعات را گزینششده به ما میرساند. تا اینکه قبل از عملیات خیبر، فرمانده جنگ شدم.... موقعی که در شورایعالی دفاع بودیم من نفر اول جنگ نبودم. آنموقع شاید نفر اول آقای بنیصدر بود. فرمانده کل قوا بود. رئیسجمهور هم بود ولی بعداً و وقتی فرماندهی جنگ را امام به من محول کردند، طبعاً دیگر در میدان من نفر اول بودم؛ لااقل اسمی. یعنی از سال سوم جنگ.»
بهتصریح خود هاشمیرفسنجانی، او از سال سوم فرمانده جنگ شده درحالیکه حکم امام در انتصاب به جانشینی فرماندهی کل قوا در سال آخر صادر شده بود. بهتصریح حسن روحانی، بعد از موشکباران تهران در عید 67 و بهدنبال سلسلهعملیات عراقیها، هاشمیرفسنجانی برای پایان جنگ مصمم میشود اما نشانی از آن را در خطبههای نماز جمعه یا مواضع او در مصاحبهها نمیبینیم، بلکه راهی دیگر را میپیماید.
از محسن رضایی میخواهد نیازهای خود برای پیروزی در جنگ را فهرست کند. فرمانده وقت سپاه هم لیست بلندبالایی از تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز تهیه میکند، حتی بهنظر میرسد کمی هم اغراق میکند تا از این فرصت بهره کافی برده باشد. از نخستوزیر – میرحسین موسوی- هم میخواهد وضعیت اقتصادی و نحوه اداره کشور را شرح دهد و او روشن میکند که چگونه نیمی از درآمد کشور صرف جنگ میشود و با نیمدیگر، کشور را اداره میکنند.
اینکه بهرغم کاهش فاحش درآمد نفت و هزینههای جنگ، کشور دچار قحطی نشد و زندگی و اقتصاد جریان داشت، از دلایل رضایت امام از مهندس موسوی بود. کار بهجایی رسید که در تابستان 1365 قیمت خانه از تابستان 1363 ارزانتر شد! اتفاقی که در 50 سال اخیر بیسابقه بوده است.
نرخ رشد اقتصادی البته مطلوب نبود و از توسعه بهمعنی فنی کلمه هم خبری نبود اما همان درآمد کم نفتی با دقت توزیع میشد.
از اعداد و ارقام گزارش اقتصادی نخستوزیر برنمیآمد که بتوان نیازهای مفصل و مشروح محسن رضایی را تأمین کنند و نوبت به گزارش سوم رسید که امضای سیدمحمد خاتمی، معاون فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا پای آن بود. هنر هاشمی، ترسیم تصویر واقعی جنگ نزد امام بود؛ مبتنی بر نیازها و تسلیحاتی که نسبتی با امکانات و مقدورات نداشت.
در تیرماه 67، امام سه گزارش را دربرابر داشت: یکی آرمانگرایانه و فهرستی که تأمین آنها نیاز به دهها میلیارد دلاری داشت که موجود نبود و عملیاتی که انجامشان به میلیونها داوطلبی نیاز داشت که مطابق گزارش سوم شوق سالهای نخست جنگ را نداشتند. گزارش دوم هم حاوی عدد و رقم بود. انقلابیون بیگانه با اعداد و ارقام حالا دیگر اهل عدد و رقم شده بودند.
مسعود روغنیزنجانی در سازمان برنامه و محسن نوربخش در بانک مرکزی، نقش بارزی در توجهدادن به اعداد و ارقام داشتند. مقامات کمکم با اعداد و ارقام آشنا میشدند و با آن آشتی میکردند چندانکه تنها دو ماه بعد از اتمام جنگ و در شهریورماه 1367 هاشمیرفسنجانی عدد دقیق شهیدان جنگ تا آنزمان و قبل از یافتن پیکرهای مفقودین را 230 هزار نفر اعلام کرد.
باری، هاشمی با سه گزارش و توضیح خود و استناد به نظر آیتالله منتظری و قبول مسئولیت و هزینه نکردن از اعتبار امام، توانست رهبر فقید انقلاب را برای قبول پایان جنگ قانع کند و وقتی دید مسئولیت کامل آن را امام برعهده گرفته، بیشتر دانست ربعقرن خدمت او به امام خمینی، خطا نبوده و قدر دیده است.
حالا در چهلوپنجمین سالگرد شروع جنگ و 37 سال پس از تلاش هاشمی برای ختم آن، برخی انتظار دارند مسعود پزشکیان با بهره از اعتماد رهبری به خود، همین نقش را برای ختم مناقشه هستهای برعهده گیرد. توصیهای که به مذاق تندروها خوش ننشسته و آن را به خوشرقصی برای ترامپ تعبیر کردند و چه میتوان گفت جز حاشا و کلا.
دغدغه هاشمی در وهله اول، خروج از بنبستی بود که کشور بهخاطر جنگ به آن گرفتار شده بود و البته جانهایی که قربانی میشد و باقی همه فرع بود. اکنون نیز اگرچه همه میدانند رابطه پزشکیان و رهبری از جنس امام و هاشمی نیست و هاشمی خود نقش تأسیسی داشت، ولی به هر رو در قبال هر پدیده، مدام باید ارزیابی کرد و سنجید که میارزد یا نه.
هاشمی استمرار جنگ در پی هشتسال را در یک کفه ترازو گذاشت و در کفه دیگر، پایان آن را با سه گزارش و دومی چربید. کاری که از پزشکیان انتظار میرود، ملاقات ناگهانی و بیبرنامه با ترامپ نیست چراکه شاید رفتاری تحقیرآمیز نشان دهد یا نپذیرد یا بر اسنپبک اثر نگذارد یا تندروهای داخلی را تحریک کند.
این است که پرونده مناقشه هستهای را در ترازو قرار دهد، چراکه این باور در جامعه قوت گرفته که هرقدر هم بیَرزد بهای آن گزاف شده و بیم آن میرود که از پنجم مهرماه که ازقضا با بازگشت رئیسجمهور از نیویورک همزمان شده کلانتر شود. به این ترازو بنگرد و اقدام متناسب با آن را انجام دهد؛ هرچه باشد...