بهبود سیاست خارجی یا توزیع سکه طلا؟
کدام مهمتر است؟
گرین اسپن را بدون شک همه رئیسان کل بانکهای مرکزی میشناسند؛ مردی که به مرد بحرانها مشهور شده بود. او تنها رئیس فدرال رزروی است که حدود 20 سال بر این نهاد مهم آمریکا و جهان ریاست کرد و همه رئیسانجمهور آمریکا اعم از جمهوریخواهان و دموکراتها نهتنها از او راضی بودند بلکه دست او را برای اداره اقتصاد آمریکا باز گذاشته بودند زیرا به تصمیمهای او مطمئن شده بودند. اما همین آقای گرین اسپن در همان اوان ریاست خود تصمیمی گرفت که اقتصاد آمریکا را با بحران مواجه کرد و همان تصمیم، تصمیم اول و آخرش بود و دیگر تا آخر دوره او تکرار نشد. ماجرا چه بود؟
ماجرا از این قرار بود که حدود دو ماه پس از آنکه گرین اسپن به ریاستفدرالرزرو توسط رونالد ریگان منصوب شد، نشست کمیته بازار آزاد فدرالرزرو با توجه به دادههای خوب اقتصادی کشور، نرخ بهره را از 5/5 درصد به 6 درصد میرساند. این افزایش که در جهت تقویت دلار آمریکا صورت گرفته بود، بدون در نظر گرفتن دیگر فاکتورهای اقتصادی کشور مثل بدهی دولت آمریکا و تراز تجاری و نیز شرایط اقتصادی کشورهای دیگر بود و همین امر سبب شد که در 19 اکتبر سال 1987، «دوشنبه سیاه» شکل بگیرد که خسارت آن بر اقتصاد آمریکا و جهان بالغ بر یکهزار و 700 میلیارد دلار بود.
گرین اسپن در کتاب خاطرات خود به نام «عصر پرآشوب» این تصمیم را از بدترین تصمیمهای خود در دوران ریاست فدرالرزرو میداند و پس از آن تصمیم میگیرد که دیگر از این نوع تصمیمها نگیرد. لااقل به خودش اجازه دو بار فکر کردن را بدهد. بر همین اساس در زمان حمله 11 سپتامبر 2001 که اقتصاد آمریکا به مرحله سکته رسیده بود، کنگره آمریکا یک هفته بعد از این اتفاق از کارشناسان اقتصادی و از جمله لری لیندسی، مشاور اقتصادی کاخ سفید برای رفع این بحران دعوت میکند. در این جلسه لیندسی پیشنهاد بسته کمکی 100 میلیارد دلاری را میدهد، وقتی کنگره از گرین اسپن نظر میخواهد، او توصیه میکند یک مدتی صبر کنیم، بعد تصمیم بگیریم. کنگره موافقت میکند؛ در همین مدت صبر، با برنامههایی که فدرالرزرو میریزد اقتصاد آمریکا جان دوباره میگیرد و دیگر نیاز به بسته کمکی 100 میلیارد دلاری نبود. گرین اسپن دراین باره با اشاره به همان بحران دوشنبه سیاه 1987 مینویسد که او یاد گرفته بود بهجای آنکه خودش را در نقش رهبر ببیند بهتر است برنامهها را به نحو احسن به اجرا دربیاورد.
با این مقدمه طولانی برویم سر برنامه توزیع سکه طلا که قرار است بانک مرکزی برای کاهش قیمت سکه و طلا به اجرا درآورد. واقعیت این است که هم خود کارشناسان بانک مرکزی میدانند و هم کارشناسان اقتصادی و هم مردم که این سیاستها نزدیک به 40 سال است در ایران اجرا میشود و همچنان در بر همان پاشنه میچرخد. یعنی یک مدت کوتاهی قیمت سکه و طلا کاهش مییابد و پس از آن دوباره افزایش خود را طی میکند. زیرا این سیاست از ریشه حل نمیشود، بلکه در ظاهر به حل آن ماجرا میپردازند. متاسفانه در این مدت 40 ساله در اکثر دوران رئیسان کل بانک مرکزی ایران، سیاست توزیع سکه برای کاهش قیمت به اجرا درآمده است اما آنچه که از دست رفت، طلاهای بانک مرکزی بود. در این مدت یک رئیس کل مانند گرین اسپن نداشتیم تا از تصمیم غلط گذشته خود و اسلاف خود عبرت بگیرد و برنامه جایگزین بهتری را به اجرا دربیاورد. آقای فرزین خودش میداند که ماجرای افزایش قیمت سکه و طلا نه در عرضه کم طلا و سکه بلکه در کاهش قدرت خرید مردم نهفته است. این کاهش قدرت خرید با افزایش قیمت دلار شدت میگیرد و علیالقاعده سمت تقاضای طلا و ارز و سکه را قدرت میبخشد. باید فکری به حال این ماجرا کرد. باید برنامهای را اجرا کرد که ارزش پول ملی افزایش یابد. حال این برنامه میخواهد بهبود سیاست خارجی باشد یا افزایش توان اقتصادی کشور. آقای فرزین بهتر است به این سوال پاسخ دهد که کدام بخش در این معادله برای بهبود افزایش ارزش پول ملی مهمتر است؟ بهبود سیاست خارجی یا توزیع سکه طلا؟