سیاست دریایی آمریکا در قبال چین
اگر اینطور به نظر میرسد که دنیا در حال تغییر است، دلیلش این است که واقعاً دنیا در حال تغییر است. پیکربندی مجدد اقتصاد جهانی، افول جمعیتی و بازآرایی ژئوپلیتیک، اساساً خرد سیاسی متعارف را تغییر داده است.
جورج فریدمن استراتژیست
اگر اینطور به نظر میرسد که دنیا در حال تغییر است، دلیلش این است که واقعاً دنیا در حال تغییر است. پیکربندی مجدد اقتصاد جهانی، افول جمعیتی و بازآرایی ژئوپلیتیک، اساساً خرد سیاسی متعارف را تغییر داده است. شاید این تغییر در هیچ کجا به اندازه ایالات متحده قابل توجه نباشد. ایالات متحده آمریکا نیز مانند همه کشورها، قابل تغییر است. اما برخلاف بسیاری دیگر، تغییرات در آمریکا پیامدهای جهانی دارند. وضعیت آمریکا حاکی از گسست در روند طبیعی یک کشور است. آمریکا بارها دنیا را غافلگیر کرده است و دوباره دارد این کار را میکند.
اگرچه تنشهای دریایی ایالات متحده و چین بههیچوجه تحول جدیدی نیست، اما توجه به آن برای درک رفتار آمریکا در صحنه جهانی حیاتی است. دلیلش این است که ایالات متحده یکی از کشورهایی است که به خوبی محافظت میشود. در وسط آمریکای شمالی خشکی وسیعی قرار دارد و به همین دلیل، نمیتوان به راحتی از زمین به آن حمله کرد. مسیر شمالی به ایالات متحده از کانادا و مسیر جنوبی از مکزیک است. هیچکدام از این کشورها قدرت اجتماعی یا نظامی برای حمله به ایالات متحده را ندارند.
بزرگترین تهدیدها برای آمریکا همیشه از سمت دریاها بوده است. مداخله ایالات متحده در هر دو جنگ جهانی برای جلوگیری اقدام آلمان در ساخت ناوگانی بود که میتوانست قدرت دریایی ایالات متحده را تهدید کند. در طول جنگ جهانی دوم، درگیریهای دریایی اهمیت درگیریهای زمینی را کمرنگ کرد. حمله به اروپا و انزوای ژاپن هر دو اقدام دریایی بود.
جغرافیای چین به طور چشمگیری متفاوت است. ساحل شرقی آن، بزرگ است اما با زنجیرهای جزیرهای محصور شده است. این زنجیرهها، که شامل دولتهای مستقل و همچنین سرزمینهای مورد مناقشه میشوند، هم نعمت هستند و هم لعنت؛ آنها میتوانند مانع تجارت دریایی که اقتصاد چین بر آن تکیه دارد شوند اما در عین حال میتوانند، در صورت آمادگی و قدرت کافی، نیروهای دریایی ایالات متحده را متوقف کنند و حتی نقطه کنترل دریاهای بین چین و ایالات متحده باشند.
منافع اساسی واشنگتن جلوگیری از وقوع این اتفاق است، بنابراین توانایی استقرار ناوگان برای مسدود کردن دسترسی چین به دریا را توسعه داده است. تاکنون، این اقدام محدود، منافع ایالات متحده را برآورده کرده است. نیروی دریایی چین به طور کلی برای به چالش کشیدن ایالات متحده آماده نیست و متحدان ایالات متحده، بهویژه استرالیا، موقعیت خود را در دریای چین جنوبی تقویت میکنند.
با این حال، همانطور که در هر دو جنگ جهانی رخ داد، توانایی حفظ اقیانوس آرام بسیار مهم است. تلاش ژاپن برای به کارگیری همین استراتژی بود که منجر به بمباران پرل هاربر شد. پکن طبیعتاً از سوی قدرت دریایی ایالات متحده احساس خطر میکند، زیرا ایالات متحده این توانایی را دارد که عبور و مرور کشتیهای چینی را منع کند و از آنجایی که اقتصاد چین از صادرات تغذیه میشود، خنثیکردن تهدید ممنوعیت عبور و مرور کشتیها، شاید تنها عامل در سیاست استراتژیک چین باشد. پکن مجبور است با وادار کردن نیروی دریایی ایالات متحده به عقبنشینی در اقیانوس آرام، تهدید را کاهش دهد.
تاکنون این تهدیدها به درگیری فیزیکی منجر نشده است. چین در به چالش کشیدن نیروی دریایی ایالات متحده محتاط بوده است، و نیروی دریایی ایالات متحده هم در به چالش کشیدن چین محتاط است. مطمئناً، تمرکز صرفاً بر جنگ دریایی، موجب غفلت از تهدیدات مربوط به بمبهای هستهای و سایر سلاحهای کشتار جمعی میشود. اما تهدید هستهای با اصل نابودی تضمین شده متقابل محدود شده است و تهدیدهای دیگر ناشی از فناوری پیشرفته هنوز در مقیاسی نیستند که یک قدرت قارهای را به خطر بیاندازند.
بنابراین در این زمان، موازنه قدرت در اقیانوس آرام بین نیروهای دریایی ایالات متحده و چین، کلید هژمونی آمریکا و اتحادی است که از آن حمایت میکند. در صورت وقوع جنگ، تهدیدات شدیدتر و تکنولوژیکتر در درجه دوم تهدید دریایی متعارفی است که ایالات متحده برای چین و چین برای ایالات متحده ایجاد میکند.
اگرچه دومین دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، رسماً دو روز از آن آغاز شده اما به نظر میرسد که او میخواهد انعطاف را در سیاست خارجی خود حفظ کند، که منطقی است. اما در برخی مواقع، او متوجه خواهد شد که تهدیدهای مستقیمی وجود دارند که به پاسخهای سفت و سختتری نیاز دارد. روابط ایالات متحده و چین اغلب حول محور مسائل حاشیهای میچرخد زیرا هیچیک از طرفین برای دعوا پیشقدم نمیشوند. سیاست ایالات متحده باید بر حفظ این بالانس متمرکز شود.