مسلحان زیر ضرب/تقابلها با حشدالشعبی و حزبالله از کجا میآید و به کجا میرود
در ماهها و سالهای اخیر، دو جریان خبری در پسزمینه همه فرازوفرودهای مکرر منطقه ادامه داشتهاند، جریانهایی که گاهی به صدر اخبار میآیند اما هیچوقت از صحنه خبری خارج نمیشوند. یکی داستان عراقیها با حشدالشعبی و دیگری ماجرای لبنانیها با حزبالله.

در ماهها و سالهای اخیر، دو جریان خبری در پسزمینه همه فرازوفرودهای مکرر منطقه ادامه داشتهاند، جریانهایی که گاهی به صدر اخبار میآیند اما هیچوقت از صحنه خبری خارج نمیشوند. یکی داستان عراقیها با حشدالشعبی و دیگری ماجرای لبنانیها با حزبالله. برخی شباهتهای این دو دعوا، واضحاند: در هر دو، گروهی دارای تسلیحات که با ایران ارتباط دارند، در شبهتقابلی با دیگران و دولت، یا لااقل بخشی از دولت قرار گرفتهاند که در آن، طرف مقابل از میزان قدرت و امکاناتی که این گروهها به خود اختصاص دادهاند، ناراضیاند و دنبال راهی میگردند که قدرت مستقل آنها در مقابل حکومت مرکزی، لااقل کم شود. شباهتهای دیگری نیز بین این دو ماجرا وجود دارند که شاید آن چنان بدیهی و واضح نباشند.
مهمترین تفاوت بین این دو داستان البته در ماههای اخیر ایجاد شده است: یکی از این دو، فعلاً زیر فشار بیشتری است و با خواسته کلیتری مواجه است. اخیراً هم در لبنان و هم در عراق، روندی رسمی برای تصمیمگیری درباره آنها طی شده است. در اولی ماجرا گامی به جلو برداشته که البته ناقص است و در دومی، فعلاً ماجرا مسکوت مانده. این نوشته، بررسی این دو داستان، شباهتها و تفاوتها و چشماندازشان است. پیش از بررسی اینها اما بد نیست، به بستر مشترک شکلگیری این دو اشاره شود: ساختاری که در آن قومیت به جای سیاست نقشآفرین است.
رقابت اقوام و ادیان به جای سیاستها
عراق و لبنان هر دو بناست جمهوری باشند و با دموکراسی اداره شوند، اما روندی که در عمل در آنها پیاده میشود، ویژگیهای غریب خود را دارد. در هر دو کشور، سه دستهبندی جمعیتی وجود دارند و میتوان ادعا کرد، برای بخش قابلتوجهی از اعضای این سه دسته، هویت گروهی یا هموزن هویت ملی است یا حتی سنگینتر: در لبنان، شیعیان، سنیها و مارونیهای مسیحی و در عراق، باز شیعیان و سنیها هستند و کردها. در هر دو کشور، موضعگیریها، دستهبندیها، جدالهای قدرت، شکلگیری احزاب و دستهها، بالاوپایینرفتن جایگاه اهالی سیاست و قدرت و بهطور کلی هویت چهرهها، بیش و پیش از اینکه به موضوعات معمول سیاسی بسته باشد، به همین دستهبندیهای جمعیتی مربوط است.
اتفاق غریب این است که در هر دو کشور، این دستهبندیها در بالاترین حد به رسمیت شناخته شدهاند: ساختار سیاسی عملاً بین این گروهها تقسیم شده و بین سمتهای ارشد کشور، هر کدام به یکی تفویض شده است. بخشی از ماجرا به همین دلیل است که ساختار حکمرانی فعلی در هر دو کشور، پدیدههایی تازه با ریشههای ضعیف هستند و در مقابل، دستهبندیهای جمعیتی، واقعیتهای کهناند با ریشههای عمیق.
قدرت، در این رقابتها البته به سازوبرگ نظامی هم ترجمه شده است. در لبنان تا مدتها، هر سه دسته، نیروها و تسلیحات خود را داشتند و اساساً، ساختار فعلی عملاً مولود آتشبسی پس از جنگ خونین داخلی در فاصله سالهای ۷۵ تا ۹۰ بود. خلاصه داستان این شد که طبق معاهده طائف، گروههای شبهنظامی منحل و خلع سلاح شدند، به جز حزبالله لبنان. امروزه البته در لبنان، دست گروههای دیگر از ابزارهای قوه قهریه خالی نیست اما هیچ کدام از لحاظ تجهیزات و تسلیحات، نزدیک به حزبالله هم نیستند.
سمت دیگر داستان در عراق، ماجرا شکل متفاوتی دارد. کردها اساساً در اقلیم خود، حکومتکی برای خود دارند و امکانات نظامی و انتظامی مربوط به آن را نیز. این تازه بدون درنظرگرفتن گروههای کردی فرامرزی است که میتوانند در این قلمرو رفتوآمد داشته باشند. کردها البته یکدست و یکدسته نیستند و در میان خودشان، گروهبندیهایی دارند. شیعیان، همین گروههای حشدالشعبی را دارند که البته آنها هم در واقع یک گروه نیستند، بلکه حاصل ترکیب و تجمیع گروههای ریزودرشتی هستند که در ابتدا جداگانه شکل گرفته بودند. سنیها در عراق، از این نظر کمی دست پایین را دارند و تنها بخشهایی از آنها، در گروههایی مثل داعش و القاعده، امکانات نظامی را در دسترس میبینند.
با توجه به تمرکز گروههای کردی بر قلمروهای مورد نظر خودشان، میتوان ادعا کرد در صحنه کلی عراق، باز حشدالشعبی، بیشترین قدرت مسلح را خارج از دولت دارد و البته، نه به اندازه آنچه حزبالله در لبنان داشته است. این دستهبندیها البته فضا را برای نقشآفرینیهای بیرونی نیز مهیا کرده است و از این نظر، وضعیت لبنان وخیمتر است. ارتباطات هم تا حد زیادی به اشتراکات فرامرزی در هویت جمعیتی برمیگردد. شیعیان در هر دو کشور، در تعامل با ایران هستند و از این نظر البته موضوع درباره حزبالله بهمراتب جدیتر است. سنیها با قدرتهای عرب و سنی منطقه، به پیشگامی عربستان سعودی تعامل دارند و مارونیهای مسیحی نیز هم بهسبب دینی و هم به سوابق ریشههای قومی، با فرانسه و بهتبع آن با غرب رابطه بهتری دارند.
همین جا ارزشش را دارد که اشاره شود، یکی از عوامل اساسی وجود همه این داستانها، مثل خیلی مسائل دیگر در این منطقه، به روند تشکیل این کشورها و مرزبندیها بینشان برمیگردد و توافقنامه معروف سایکس-پیکو که در خلال جنگ جهانی اول امضا شد، بین بریتانیا و فرانسه، با امضای سر مارک سایکس و فرانسوا ژرژ پیکو، با رضایت روسیه و برای تقسیم امپراتوری شکستخورده عثمانی. این دو قدرت پس از شکستی که به امپراتوری اسلامی تحمیل کردند، قلمرو آن را بین خود تقسیم و مرزهایی در آن کشیدند؛ اما این مرزها چندان متکی به واقعیتهای هویت ملی و جمعیتی در منطقه نبود و بر همین اساس، چالش هویت ملی در قبال هویت قومی، در بیشتر بازماندههای عثمانی مسئله آفریده، بستر را برای دستهبندیها و تقابلها و چنان که مشهود است، همچنان دردسر ماندگاری برای این سرزمینها در خاورمیانه است.
تفاوتهای حشدالشعبی و حزبالله
حزبالله لبنان، در واقع به شکل جامع و مانع تمام شیعیان لبنان را نمایندگی نمیکند و رقبایی در میان این گروه جمعیتی نیز دارد. از طرف دیگر، حزبالله صرفاً یک گروه نظامی یا شبهنظامی نیست، بلکه یک جریان است که شاخه سیاسی خود را نیز دارد و به مجلس و دولت، نماینده و وزیر میفرستد. قدمت حزبالله هم به چهاردهه پیش باز میگردد. این نقشآفرینی سیاسی و ساختار تشکیلش باعث شده هویت سیاسی و ایدئولوژیک یکدستی در آن وجود داشته باشد.
در سمت دیگر، حشدالشعبی، تنها شبهنظامیان نزدیک به شیعیان را توصیف میکند و نه یک جریان سیاسی. در دنیای سیاست، احزاب و گروههای شیعی با ترکیب دیگری نقشآفرینی دارند و حشدالشعبی سهم مستقیمی از صحنه سیاست ندارد؛ بهعلاوه، حشدالشعبی پدیده جوانتری است و سالهای عمر آن تازه دورقمی شده است.
یکدستی مورد اشاره در حزبالله هم به همین مناسبت در حشدالشعبی چندان رصد نمیشود. از آن سو، اگر حزبالله نمایندگانی در ساختار حاکمیت دارد، حشدالشعبی در همان دوران تازهتأسیساش، به عنوان بخشی از ساختار نظامی عراق رسمیت یافته است که این خود البته داستان مفصلی است و عاقبتش، دعوای امروز. در لبنان اما حزبالله تا حد زیادی مستقل از ساختار حاکمیت موجودیت خود را دارد و آنجا هم همین حالا آن را در معرض فشار قرار داده است.
فلسفه تشکیل این دو نیز روایتهای متفاوتی دارد. حزبالله با فلسفه تقابل با یک نیروی خارجی شکل گرفت، مشخصاً اسرائیل که در زمان تشکیل حزبالله بخشی از قلمرو لبنان را اشغال کرده بود. تأسیس و بنای آن نیز با اقدام ایران رخ داد. در این زمینه حزبالله موفقیتهای مهمی نیز به دست آورد و مشخصاً، اسرائیل را از جنوب لبنان عقب راند. همین موفقیتها از جمله عوامل ارتقای قدرت و محبوبیت حزبالله در لبنان نیز بود.
ادامه حضور اسرائیل در همسایگی لبنان نیز عامل مهمی در روند عملکرد این گروه بوده است. حشدالشعبی اما در مواجهه با داعش در خاک عراق شکل گرفت. داعش، اگرچه گروهی چندملیتی بود در چندین کشور در حال جنگ و تصرف، اما مواجهه حشدالشعبی نه در صحنه بینالمللی که در عراق با دشمنی داخلی بود. این گروه نیز مثل همه طرفهای نبرد با داعش، در نهایت سهمی از موفقیت در عقبراندن این گروه تروریستی داشت؛ اما برخلاف حزبالله که امتیاز بیرونراندن اسرائیل از قلمرو کشور را داشت، حشدالشعبی عامل اصلی و تنهای مقابله با داعش به شمار نرفت و نمیرود، چه آنکه در واقعیت هم خیلیها از داخل و خارج عراق با داعش جنگیدند.
وضعیت کنونی
با این پسزمینه و سوابق، این دو گروه امروز روزهای چندان خوشایندی را نمیگذرانند و در هر دو کشور بر سر میزان قدرت و امکانات این دو گروه دعواست. در حالت عادی، طبعاً گروههای دیگر به کاهش نفوذ و قدرت این دو گروه بیمیل نبودند، مخصوصاً درباره حزبالله در لبنان. هر دو، در ترکیبی که با عنوان محور مقاومت شناخته میشد، نقشآفرینی داشتند و از عضویت در این ترکیب و دست حمایت ایران بالای سر آن، سود میبردند. حالا این محور عملاً دچار مشکل شده و به موازات آن، دست حمایتی ایران نیز تضعیف شده است؛ حالا فشارها علیه آنها نیز بیشتر شده است و باز در این مورد هم فشارها بر حزبالله سنگینتر است.
داستان خلع سلاح حزبالله
موضوع در لبنان البته جدید نیست. سالها برخی در این کشور با این حقیقت مسئله دارند که یک گروه خارج از ساختار حکومت، مسلح است. بخش دیگری از مشکل طبعاً به ایران هم برمیگردد، به این ترتیب که برخی از در مخالفت با سیاستهای ایران در منطقه، با حزبالله مخالفاند و برخی دیگر اساساً وجود چنین امکانی را برای ایران و حزبالله نامطلوب میبینند.
در عمل، در بخش مهمی از تاریخ حزبالله، سلاح این گروه به کار مقابله با دشمن خارجی آمده و در دورانهای طولانی هم قدرت سیاسی و محبوبیت حزبالله در کنار حمایتهای بیرونی، باعث شده این مقابله برای جریانهای دیگر بهصرفه نباشد. در یکی دو سال اخیر اما چند اتفاق بازی را تغییر داده است. یکی چنان که ذکر شد، آسیبی است که ایران به عنوان حامی مهم حزبالله در منطقه متحمل شده است.
مسئله دیگر، پیامد آخرین درگیری حزبالله است. از ۸ اکتبر ۲۰۲۳، بعد از حمله حماس به اسرائیل، حزبالله وارد جنگ با اسرائیل شد اما یک پیامد این درگیری، حملات سنگین اسرائیل به لبنان و آسیبهای گستردهای بود که وارد شد. در نتیجه، جریانهای دیگر، حتی آنهایی که در آغاز نبرد از حزبالله حمایت کرده بودند، لب به انتقاد گشودند. مسئله دیگر، ضرباتی است که حزبالله خود متحمل شد و در حملات و ترورهای اسرائیل، تعداد قابلتوجهی از نیروها چندین نفر از سران خود را از دست داد.
مهمتر از همه، شخص سیدحسن نصرالله که سه دهه رهبری حزبالله را به دست داشت. اتفاق بزرگ دیگری که باز به خارج از لبنان مربوط بود، سقوط دولت بشار اسد بود که زنجیره اتصال نیروهای «محور مقاومت» را پاره کرد و این نیز ضربه دیگری به حزبالله شد. در چنین فضایی، فشار ایالات متحده بر لبنان جهت اجراییشدن ایده خلع سلاح هم مزید بر علت شده است. همه اینها یعنی دولت لبنان، هم به خواست خود، هم در نتیجه فشار برخی جریانهای داخلی و هم فشار آمریکا، بر این موضوع اصرار میورزد.
ماجرای تعیین تکلیف حشدالشعبی
ماجرای حشدالشعبی پیچیدهتر است. این نیروها همین حالا رسماً بخشی از نیروهای نظامی عراق به حساب میآیند و در نتیجه نمیتوان مانند حزبالله با آنها مواجه شد. آنچه مخالفان حشدالشعبی میخواهند، اغلب یا تحت عنوان «اصلاح» مطرح میشود، یا «انحلال»، یعنی یا تغییر در ساختار و اختیارات حشدالشعبی، یا اعلام پایان موجودیت چنین نهادی و حلشدن کاملش در ارتش عراق. یک ویژگی مهم عراق البته هم در وجود حشدالشعبی و هم در تلاشها علیه آن مؤثر است: عراق، تا حد زیادی صحنه مقابله بازیگران دیگر است، بازیگرانی که دولت مرکزی توان مقابله تمامعیار و کنارزدن هیچ کدام را ندارد و البته به دلایل مختلف به خیلی از این بازیگران نیاز هم دارد. بغداد نه میتواند کاملاً در مقابل تهران بایستد، نه واشنگتن، نه حتی ریاض و دیگران. حشدالشعبی در چنین فضایی شکل گرفته. در همین فضا حضور گسترده نیروهای آمریکایی در عراق رخ میدهد.
در همین فضا این احتمال و نگرانی وجود دارد که نیروهای دارای ارتباط با ایران، با نیروهای دارای ارتباط با آمریکا در عراق درگیر شوند یا اینکه هر کدامشان بتوانند پایگاهی برای تنظیم و اجرای حملات در نبردهای دیگر با خارج از عراق باشند و باز در نتیجه، واکنش طرف مقابل هم دامن عراق را بگیرد. بخش دیگر از ماجرا هم البته به این برمیگردد که حشدالشعبی، گرچه نیروی رسمی به حساب میآید، آنچنان در زنجیره فرماندهی رسمی عراق تعریف نشده و اختیارات خودش را هم دارد.
بنبست، تهدید و تعویق
واقعیت اما اینجاست که علیرغم همه فشارها در روزهای اخیر، فعلاً بهنظر میرسد تغییر واقعی و مؤثر، در هیچ کدام از این دو پرونده در آینده نزدیک متصور نیست.
در لبنان، مسئله خلع سلاح حزبالله در آخرین جلسه دولت با واکنش منفی گسترده جریانهای شیعی تصویب شد، اما در همین مصوبه، هیچ جدول زمانی برای اجراییشدن این طرح اعلام نشده و ارتش هم بلافاصله به محدودیتهای توانایی خودش اشاره کرده است. واقعیت این است که خلع سلاح یک گروه مسلح در هر ساختاری، با یکی از دو روش ممکن است: یا گروه مسلح در مذاکرهای بپذیرد سلاح را کنار بگذارد که معمولاً هم در قبال دریافت امتیازاتی چنین میکند، یا طرف خواستار خلع سلاح، با استفاده از قوه قاهره، طرح مقابل را به خلع سلاح مجبور میکند یا اصلاً خود سلاح آن گروه را از او میگیرد.
در لبنان فعلاً تصویری از مذاکره و وضعیت مرضیالطرفین برای خلع سلاح حزبالله وجود ندارد. از طرف دیگر، به نظر نمیرسد ارتش لبنان توان این را داشته باشد که به این سادگی با اجبار سلاح را از حزبالله بگیرد. این یعنی در این مرحله فعلاً این مسیر به این شکل طی نخواهد شد. در عین حال، چنین شرایطی به لحاظ سیاسی حزبالله را تحت فشار قرار داده است و این در کنار فشارهای حاصل از تحولات ایران و سوریه و ضربات سنگینی که حزبالله از اسرائیل متحمل شده، حزبالله فعلاً تنها به بقا ادامه خواهد داد و نه پس خواهد رفت و نه پیش.
درباره حشدالشعبی هم وضعیت فعلاً نشانهای از تغییر ندارد. آخرین طرحی که برای تغییر وضعیت حشدالشعبی تنظیم شد، بنا بود رسمیت بیشتر و ساختاردهی جدیتری برای حشدالشعبی بچیند تا به تعبیر طراحان، وضعیت مشخصتر و شفافتری ایجاد شود، اما همین طرح از نگاه مخالفان، قدرت و امکانات حشدالشعبی را بیشتر هم میکرد. آمریکا چنان با قاطعیت و تهدید با این طرح مخالفت کرد که در نهایت پارلمان عراق اساساً به بررسی طرح دست نزد.
ایده مخالفان داخلی طرح و نیز آمریکا این بود که چنین طرحی ضمن تغییر موقعیت حشدالشعبی در عراق، آن را تثبیت هم میکند و عملاً راه را برای هر گونه تغییر در آینده، چه از جنس بازتنظیم باشد و چه انحلال، میبندد. نزدیکی انتخابات عراق به این معناست که فعلاً همه صبر خواهند کرد تا ببینند در دوران بعدی، دست حامیان بالاتر میرود یا مخالفان تا مشخص شود در آن فضا چه میشود کرد. این هم یعنی فعلاً تغییر جدی در وضعیت حشدالشعبی مسکوت میماند. در عین حال اما این گروه هم تحت تأثیر همان عوامل منطقهای که درباره حزبالله برشمردیم، هست.
اما برخلاف حشدالشعبی که موضوع فعلاً تا اطلاع ثانوی به تعویق خواهد افتاد، داستان حزبالله ممکن است منجر به اتفاقات دیگری نیز بشود. معلوم نیست چه سناریویی شدنی باشد. اگر دولت لبنان تصمیم بگیرد خلع سلاح را با اجبار اجرایی کند، حزبالله نخواهد پذیرفت و این به معنای جنگ داخلی دوباره خواهد بود. اگر در مقابل عدم موافقت حزبالله، اقدامی نکنند، فشارهای بیشتری در این زمینه متحمل خواهند شد.
در عین حال در همین وضعیت نیز با فشار سیاسی همزمان گروههای شیعی نیز مواجهاند که خواستار دست کشیدن دولت از این ایده هستند. در واقع، اگر در عراق، دو طرف میتوانند فعلاً با همین وضعیت سر کنند، در لبنان همه طرفهای بازی بر سر چندراهیهای نامطلوبی هستند که شاید هیچ کدام را نپسندند. در این میان، علاوه بر تهدید فشارهای آمریکا، تهدید حضور و نقشآفرینی اسرائیل در مرزهای جنوبی نیز بازی را پیچیدهتر میکند.
هم حزبالله میتواند با اشاره به حضور اسرائیل به اهمیت نقشآفرینی خود اصرار کند و هم احتمالاً مخالفان حزبالله، وجود این نهاد را از عوامل وجود این تهدید خواهند خواند. در میانه تمامی این بحثها نیز مصوبه دولت لبنان روی میز است و در نتیجه از حالا به بعد، در هر صحنهای، حزبالله با این چالش و مخالفت مواجه خواهد بود که برخلاف تصمیم صریح دولت اسلحه در دست دارد. به همه اینها این احتمال را هم اضافه کنید که ایران تصمیمات متفاوتی بگیرد، در فلسطین تحولات دیگری رخ دهد، سوریه صحنه دردسری تازه شود یا حتی روند کار داخلی اسرائیل دستخوش تغییراتی شود. هر کدام از اینها بازی را در لبنان عوض خواهد کرد.
به طور خلاصه، در عراق و لبنان، دو دولت با توان سیاسی، دیپلماتیک و حتی تسلیحاتی نهچندان بالا بر سر کار هستند. بحث و جدلی که حالا بر سر این موضوع در این دو کشور رخ داده است و ناتوانی در حلوفصلش، بار دیگر این حقیقت را عیان و پیامدهایش را مشخص میکند.