| کد مطلب: ۳۱۲۷۶

وسوسه سرزمینی/دونالد ترامپ با خرید گرینلند، الحاق کانادا و بازپس‌‏گیری کانال پاناما به‏ دنبال پیش‏گیری از نبرد ژئوپلیتیک جدید دربرابر چین و روسیه است؟

جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای اخیر دونالد ترامپ در نیم‌کره غربی برای بازپس‌گیری کانال پاناما، خرید گرینلند و الحاق کانادا، توجه‌های بسیار و نگرانی‌هایی را درباره برنامه‌های دولت جدید آمریکا به‌همراه داشته است.

وسوسه سرزمینی/دونالد ترامپ با خرید گرینلند، الحاق کانادا و بازپس‌‏گیری کانال پاناما  به‏ دنبال پیش‏گیری از نبرد ژئوپلیتیک جدید دربرابر چین و روسیه است؟

جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای اخیر دونالد ترامپ در نیم‌کره غربی برای بازپس‌گیری کانال پاناما، خرید گرینلند و الحاق کانادا، توجه‌های بسیار و نگرانی‌هایی را درباره برنامه‌های دولت جدید آمریکا به‌همراه داشته است. سه‌شنبه گذشته دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا عامدانه به‌کارگیری از زور نظامی برای تصاحب گرینلند و کانال پاناما را رد نکرد. او گفت که قصدی برای حمله نظامی به کانادا ندارد اما از اعمال فشار اقتصادی دریغ نخواهد کرد تا کانادا به خواسته او تن دهد. در واقع ترامپ در مذاکرات یک‌طرفه خود، دست بالاتر حداکثری را برای خود محفوظ می‌داند. 

در شور و هیجان تفسیرهای اظهارات قاطعانه ترامپ در مورد توسعه‌گری‌های دولت او بحث‌ها بیش از حد بر موضوعاتی متمرکز شده‌اند که اهمیت ثانویه دارند؛ از ارزیابی اینکه ترامپ صرفاً نمایش بازی می‌کند یا می‌خواهد حواس‌ها را پرت کند تا رمزگشایی از تمایل ساکنان این مناطق برای واگذاری کنترل اراضی خود به ایالات متحده تا تخمین هزینه خرید آنها. 

پس از جنگ سرد و از زمانی که آمریکا به‌تدریج برتری خود را در رقابت با شوروی نشان داد، مسیر پیدایش الگویی سرنوشت‌ساز از قدرت‌های بین‌المللی ایجاد شد که مبتنی بر میزان منابع معدنی، گسترش شرکت‌های چندملیتی قدرتمند (مثل کوکاکولا، سیتی‌بانک، آی‌بی‌ام و بوئینگ) و تسلط نهادهای «نظام مدیریت پولی برتون وودز» بود. نهادهایی که شامل صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی است که به اداره اقتصاد جهانی با شرایطی که در کل به نفع غرب و به‌ویژه به نفع واشنگتن بود، کمک کرده‌اند. 

هاوارد فرنچ در فارن‌پالیسی می‌نویسد، واشنگتن بااینکه هرگز اعتراف نکرد به یک کشور امپریالیستی تبدیل شده اما این موضوع تا اواخر دهه‌های قرن بیستم امری واضح و مسلم بود. با ظهور چشمگیر چین در اوایل دهه 90 میلادی، فاصله گرفتن جهان از هژمونی ایالات متحده آغاز شد. به‌گفته فرنچ ظاهراً غرب آمادگی نداشت بپذیرد کشور دیگری می‌تواند تسلط جهانی‌اش را به‌چالش بکشد اما چین که در بیشتر طول تاریخ بزرگترین اقتصاد جهان را داشته ایده‌های دیگری داشت.

این کشور با وجود دستاوردهای فراوان، چالش‌های ساختاری جدی دارد؛ از جمله کاهش نرخ تولد و افزایش جمعیت مسن که بر اثر سیاست‌گذاری‌های اشتباه تشدید شده است. با این حال این کشور تلاش کرده تا در سرمایه‌گذاری در صنایع و فناوری از دیگر کشورها پیشی بگیرد که احتمالاً نقش تعیین‌کننده‌ای در آینده بازی خواهد کرد: ربات‌ها و اتوماسیون، هوش مصنوعی، حمل و نقل کارآمد، صنایع هوافضایی و شاید مهم‌تر از همه انرژی‌های پاک. ترامپ ظاهراً باور دارد که آمریکا می‌تواند چالش چین را با تحمیل خود بر بزرگترین جزیره جهان (گرینلند)، دومین کشور وسیع جهان (کانادا) و یکی از قدیمی‌ترین آبراه‌های جهان (در پاناما) عقب براند. 

از سوی دیگر  جاه‌طلبی‌های روسیه در شمالگان در یک دهه گذشته توجه غرب را به خود جلب کرده است. تمایل روسیه به قطب شمال ریشه‌های عمیق تاریخی دارد که به قرن شانزدهم و تصرف سیبری برمی‌گردد که در جهت تلاش‌های بی‌پایان این کشور برای کسب منابع بیشتر و مسیرهای تجاری امن صورت گرفت. اما تغییر اقلیم و آب شدن یخ‌های قطبی فرصت‌هایی را در این منطقه برای کشتی‌رانی و اکتشاف منابع آن به‌وجود آورده است. 

موقعیت روسیه در شمالگان برای رویارویی کلی این کشور با غرب بسیار مهم است.چندین عامل در چالش‌های قطب شمال و لفاظی‌های تهدیدآمیز تاثیر دارند:‌ آمادگی برای احتمال ادامه جنگ در اروپا، نیاز به تامین قابلیت‌های هسته‌ای و جست‌وجو برای منابع جدید در جهت تقویت دفاع ملی و پروژه‌های داخلی. جاه‌طلبی‌های کشورها برای تبدیل شدن به قدرت برتر جهانی و منافع الیت‌های بوروکراتیک قدرتمند و کسب‌وکارها هم نقش دارند. هنوز معلوم نیست که روسیه می‌تواند در تامین این جاه‌طللبی‌های خود موفق باشد یا نه. نیروهای دریایی و هسته‌ای شمال‌غرب روسیه به‌طور فزاینده‌ای در تیررس تسلیحات دوربرد دقیق کشورهای عضو ناتو قرار دارند.

مشخص نیست که توسعه مسیر دریای شمال یا NSR در امتداد خط ساحلی شمالی روسیه و تبدیل آن به مسیر اصلی کشتی‌رانی بین اروپا و آسیا امکان‌پذیر است یا نه. حتی نمی‌دانیم اجرای پروژه‌های تجاری در مواجهه با هزینه‌های بالا و پیچیدگی‌های لجستیکی عملیات در شرایط آب و هوایی سخت با زیرساخت‌های محدود، افزایش رقابت تجاری، میزان تقاضای نامعلوم برای هیدروکربن‌ها (از آنجایی که جهان به سمت فناوری‌های پاک می‌رود) و احتمال تحریم‌های بیشتر غرب، روسیه می‌تواند به اهداف ژئوپلیتیکی خود برسد یا نه. موضع کرملین در قطب شمال احتمالاً ادامه خواهد داشت زیرا از حمایت ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور، بازیگران ارشد نظامی، دولتی و تجاری برخوردار است.

با این حال توانایی آن برای دستیابی به اهداف گسترده در این منطقه در بهترین حالت زیر سوال است. از اولین باری که ولادیمیر پوتین به ریاست‌جمهوری رسید، شمالگان به مکان مهمی برای سیاست خارجی، نظامی و اقتصادی روسیه تبدیل شد. تمایل کرملین به این منطقه کمی پس از عبور از بحران سال‌های 1990 و در نهایت در اوایل سال‌های 2000  از سر گرفته شد. بهره‌برداری از منابع قطب شمال در روسیه پساشوروی شتاب گرفت. در اوایل دهه 2000 نفت و گاز نقش اساسی را در احیای ثروت اقتصادی کشور بازی کردند که تضمین ثبات داخلی،‌ تقویت ظهور پوتین به‌عنوان رهبر بلامنازع کشور و بازگرداندن روسیه به صحنه جهانی به‌عنوان قدرت بزرگی که برای جبران خسارات خود در اروپا اشتیاق دارد و همچنین بازگشت به جایگاه شایسته خود در نظام بین‌الملل را در پی داشته است.

نقش نفت و گاز در جاه‌طلبی‌های روسیه در قطب شمال در سال 2006 به‌عنوان بخشی از دستور کار کرملین برای ثبت این کشور به‌عنوان یک «ابرقدرت انرژی» و توجیه حضور خود در گروه هشت( G8) برجسته شد. افزایش دمای جهان منابع مورد نیاز روسیه را در دسترس قرار داد که منبع باثباتی از درآمد و همچنین نفوذ کرملین در جغرافیای سیاسی و در بازارهای اروپا و آسیا را تضمین می‌کند.

حتی هزینه‌های بالا و مشکلات فناوری مرتبط با اکتشاف و بازیابی منابع آبی قطب ظاهراً چالش بزرگی برای روسیه به‌شمار نمی‌رفتند. پروژه‌هایی که کمپانی‌های انرژی خارجی نیز با فناوری و سرمایه خود می‌توانستند در آن شرکت کنند و این مشارکت روسیه را به سهام‌داران قدرتمندری تبدیل می‌کرد که می‌تواند بر گزینه‌های سیاسی دولت‌های غربی در قبال روسیه نفوذ داشته باشد.

علاوه بر آن، به‌دلیل افزایش دمای زمین در قطب شمال، توسعه NSR در امتداد خط ساحلی روسیه فرصتی را برای کرملین به‌وجود می‌آورد تا تنوعی را در سیاست انرژی خود ایجاد کند و در نهایت روسیه را به بازارهای آسیا مرتبط کند که در نتیجه آن وابستگی این کشور را به بازارهای مهم انرژی اروپا کاهش می‌دهد. نفت و گاز که 60درصد از درآمدهای صادرات روسیه را تشکیل می‌دهند و درآمد ناشی از این پروژه‌ها برای حفظ چندین اولویت اهمیت پیدا می‌کنند: انسجام بیشتر قدرت پوتین به‌عنوان رهبری که روسیه را از پرتگاه برگردانده و عظمت را به ارمغان آورده، انباشت بودجه برای محافظت در برابر ناملایمات اقتصادی یا سیاسی آینده و بازسازی ارتش که مدت‌هاست به مدرن‌سازی نیاز دارد.  

اهمیت استراتژیک گرم‌شدن قطب شمال

نظریه‌ای هست که می‌گوید قدرت دست کسی است که اقیانوس‌ها را در کنترل خود دارد و حالا در شمالی‌ترین جزیره کره زمین که 56هزار نفر جمعیت دارد، اقیانوس جدیدی متولد شده. در واقع هر جایی که آب‌های آزاد وجود داشته باشند، کشورهایی هم وجود دارند که به‌دنبال کنترل این اقیانوس‌ها می‌گردند. اقیانوس شمالی همیشه منجمد، متروک و برای نیروهای دریایی  کشورهایی که به‌دنبال قدرت و نفوذ بودند، غیرقابل دسترس بوده است.

اما حالا زمانه در حال تغییر است. افزایش تنش‌ها آرایش نظامی در دایره قطب شمالی را تغییر داده که می‌تواند بر تک‌تک ما اثرات درازمدتی داشته باشد. لایه‌ای از کربن سطح کره زمین را گرفته که منجر به گرمایش زمین و تغییر اقلیم شده است. سرعت افزایش دمای اقیانوسی که در قطب شمال قرار دارد 4 برابر بیشتر از دیگر مناطق زمین است. 

گرینلند که بزرگترین جزیره جهان هم هست، پایگاه‌های نظامی آمریکایی و دانمارکی را در دل خود دارد و دارای منابع دست‌نخورده‌ای از مواد معدنی و نفت است.  از میان 34 مواد معدنی که کمیسیون اروپا حیاتی برشمرده است، گرینلند 25 ماده را در دل خود دارد که شامل لیتیوم و گرافیت است که در باتری‌ها و تلفن‌های همراه، هارد درایوهای کامپیوتری و خودروهای برقی به‌کار گرفته می‌شوند. حالا کمتر از یک هفته دیگر مردی که تمام عمر خود را صرف جوش دادن معاملات املاکی کرده که ارزش زمین‌هایشان رو به افزایش بوده روی کار می‌آید. 

گرینلند کوتاه‌ترین مسیر از آمریکای شمالی به اروپا محسوب می‌شود. امری که به آمریکا دست بالای استراتژیک را در نیروی نظامی و سیستم‌های هشدار اولیه موشک‌های بالستیک اعطا می‌کند. آمریکا تمایل خود به گسترش حضور نظامی در گرینلند را با استقرار رادارها در آب‌هایی که گرینلند، آیس‌لند و انگلستان را به‌یکدیگر متصل می‌کند، نشان داده است. این آبراه‌ها دروازه‌ای برای کشتی‌های چینی و روسی هستند که واشنگتن می‌خواهد آنها را ردیابی کند. 

ترامپ هم اولین بار نیست که پیشنهاد خرید گرینلند را می‌دهد. او می‌گوید که خرید گرینلند برای منافع امنیتی آمریکا امری حیاتی است. گرینلند از نظر منابع غنی است، امکان دسترسی به مسیرهای کشتی‌رانی جهانی را ایجاد می‌کند و منطقه‌ای استراتژیک در قطب شمال است که پس از افزایش تنش‌های غرب با چین و روسیه مهم شده‌اند 

به‌گفته جانی هریس، خبرنگار مستقل، پس از جنگ سرد، ایالات متحده این شهر و تمام ساختمان‌هایش را به قیمت یک دلار به دولت گرینلند فروخت. آمریکایی‌ها دیگر به آن نیازی نداشتند. دنیا وارد صلح شده بود و قطب شمال فقط یک جای یخ‌زده محسوب می‌شد و با سقوط اتحاد جماهیر شوروی ارزش استراتژیک این منطقه موضوعیتی نداشت. 

حالا از یک سو کانادا را دارید که ادعای مالکیت گذرگاه شمال غربی را دارد چون می‌گوید این مسیر دریایی جدید و باارزش از منطقه ما عبور می‌کند. از سوی دیگر روسیه را دارید که پایگاه‌های نظامی خود را در مرز چیده است. روس‌ها این منطقه را تا قطب شمال از آن خود می‌دانند. آنها حتی چند سال پیش پرچمی را کف اقیانوس کار گذاشتند. آمریکا هم میلیاردها دلار برای خرید و ساخت کشتی‌ها یا ناوهای یخ‌شکن برای گشت‌زنی در شمالگان هزینه می‌کند. حتی چین که کشوری است که در شمالگان قرار ندارد تلاش می‌کند در آنجا نفوذ داشته باشد. چین با روسیه همکاری می‌کند تا جاده ابریشم یخی را ایجاد کند و 10 میلیارد دلار را در پروژه‌های سراسر منطقه نوردیک سرمایه‌گذاری کرده است.

بنابراین اتفاق‌های بسیاری در شمال کره زمین در حال وقوع است. آمریکا هم از سال‌ها پیش متوجه شد که این جزیره عظیم یک منطقه ژئوپلیتیکی هوشمند است و به‌همین ترتیب استعمارگران گرینلند را متقاعد کرد تا کمک کنند جمعیتی از بومیان را از یکی از مناطق این جزیره خارج کنند تا پایگاه هوایی خود را در آنجا قرار دهد. در دوران جنگ سرد، شمال جهان بهترین مکان برای ایجاد میان‌بری برای امپراطوری در حال توسعه و جایی برای جاسوسی از شوروی بود.

این موضوع فقط شامل یک پایگاه نمی‌شود بلکه در طول قرن بیستم، آمریکا چندین پایگاه نظامی دیگر را در گرینلند بنا کرد. زمانی که تهدید شوروی از بین رفت، آمریکا حضور خود را در این منطقه کاهش داد و پایگاه‌های نظامی را به پایگاه‌های فضایی تبدیل کرد. آمریکا حتی سفارت خود را در پایتخت گرینلند تعطیل کرد.

در دور اول ریاست‌جمهوری ترامپ، در 10 ژوئن 2020 سفارت جدید ایالات متحده بازگشایی شد. آمریکا هم‌اکنون در گرینلند حضور دیپلماتیک دارد و هیچ کشوری تا الان فکر نکرده بود که این مسئله می‌تواند موضوع مهمی باشد. 

آمریکا تاکنون موضع خود را بسیار شفاف نشان داده که نمی‌خواهد چین وارد این منطقه شود. هر معامله‌ای که در آن چین تمایلی به مشارکت نشان داده، آمریکا جلوی تحقق آن را گرفته است. این کشور میلیاردها دلار در زیرساخت‌های نظامی در این منطقه که شامل 4 میلیارد دلار برای به‌روزسازی تاسیسات هوافضایی در شمال است سرمایه‌گذاری کرده و در تمرین‌های آموزشی نظامی در قطب مشارکت دارد. ارتش آمریکا سربازان خود را به این منطقه اعزام می‌کند تا در شرایط آب و هوایی شبه‌قطب آموزش ببینند. 

پس برای بار دیگر شاهد چالش نفوذ بین قدرت‌های بزرگ در میدان‌های جنگی هستیم که دیده نمی‌شوند. اعطای وام، ساخت زیرساخت‌ها، مسدود کردن توافق‌های تجاری، فشار دیپلماتیک و حضور نظامی وسوسه‌های درگیری‌های مدرن هستند که البته مطلوب روسیه نیست اما درگیری قدرت‌های بزرگ به‌روش‌های دیگر و پنهانی در حال وقوع است. 

کانال پاناما فروشی نیست

ماه گذشته دونالد ترامپ به‌نادرستی پاناما را متهم کرد که سربازان چینی کنترل مسیر کشتی‌رانی حیاتی را که اقیانوس‌های آرام و اطلس را به یکدیگر متصل می‌کند برعهده گرفتند و از کشتی‌های آمریکایی تعرفه‌های بالایی گرفته می‌شود. 

او ادعا کرد که پاناما کشتی‌های آمریکایی را با قیمت‌های گزاف شارژ می‌کند و هشدار داد که اگر این تعرفه‌ها کاهش پیدا نکند زمانی که روی قدرت بیاید کنترل کانال را «به‌طور کامل، سریع و قاطعانه» به‌دست می‌گیرد. در حالی که مشخص نیست چرا ترامپ اینقدر درباره کانال پاناما صحبت می‌کند، اما برخی از جمهوری‌خواهان مدت‌هاست که به معاهده چنددهه‌ای که کنترل مسیر کشتی‌رانی را به پاناما سپرده، اعتراض می‌کنند.

زمانی که رونالد ریگان نامزد ریاست‌جمهوری بود، گفت که مردم آمریکا «مالکان حقیقی» این کانال هستند و مخاطبان خود را با این جمله به‌وجد آورد:‌ «ما خریدیمش، ما پولش را پرداخت کردیم، ما ساختیمش». پس از تلاش نافرجام فرانسوی‌ها برای ساخت کانال پاناما، درنهایت آمریکا بین‌سال‌های 1904 تا 1914 ساخت آن را تمام کرد و دولت آمریکا به‌مدت چندین دهه مدیریت آن را برعهده داشت. 

آمریکا همچنین در ایجاد کشور پاناما نقش داشت. در اوایل قرن 20 باریکه پاناما بخشی از کلمبیا بود. زمانی که کلمبیا پیشنهاد قرارداد کانال را رد کرد، دولت آمریکا این منطقه را به شورش تشویق کرد. ایالت‌های شمالی کلمبیا مشتاقانه از این کشور جدا شدند و جمهوری پاناما را تشکیل دادند. نیروی دریایی ایالات متحده سپس جلوی سربازان کلمبیایی را از سرکوب شورش گرفت. 

کنترل کانال از سوی آمریکا تنش‌های قابل‌توجهی را با پاناما ایجاد کرد. سال 1964، شورش‌های ضدآمریکایی در منطقه تحت کنترل آمریکا شکل گرفتند. این شورش‌ها به مذاکرات مجدد درباره توافقنامه‌های کانال پاناما منجر شدند. سال 1977، جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا و عمر توریخوس، رهبر پاناما قرارداد ترویخوس-کارتر را امضا کردند. این توافقنامه‌ها بی‌طرفی دائمی کانال پاناما را تضمین می‌کرد. پس از یک دوره حضانت مشترک، این معاهدات از آمریکا می‌خواست تا سال 2000 کنترل بر این کانال را به پاناما برگرداند و در سال 1999 پاناما کنترل کامل را به دست گرفت.

کارتر که در 29 دسامبر از دنیا رفت همیشه این معاهدات را امضای دستاوردهای خود می‌دانست؛ به‌گونه‌ای که در مراسم خاکسپاری او نیز بازتاب پیدا کرد. جیمز فالوز که نویسنده سخنرانی‌های کارتر در آن زمان بود و در سفر سال 1978 به پاناما در کنار رئیس‌جمهور حضور داشت، گفت: «در این تلاقی عجیب زمان‌بندی، ما حالا یک رئیس‌جمهور داریم که در زمانی درباره بازپس‌گیری کانال خیال‌پردازی می‌کند که جهان اعطای آن را به‌عنوان بخش مهمی از میراث رئیس‌جمهور فقید می‌شناسد.»‌

خوزه رائول مولینو، رئیس‌جمهور پاناما در واکنش به اظهارات ترامپ گفت که «هر متر مربعی از کانال پاناما و مناطق مجاورش به پاناما تعلق دارند.» مولینو همچنین گفت که کشتی‌های آمریکایی تعرفه‌های بیشتری نمی‌پردازند. نرخ تعرفه کشتی‌ها و ناوهای دریایی برای تمام کشورها یکی است اما براساس سایز کشتی متفاوت است.  اما این تعرفه‌ها اخیراً در کل افزایش پیدا کرده‌اند. از اوایل سال 2023، پاناما خشکسالی شدیدی را تجربه کرد که به دلیل تغییر اقلیم و پدیده ال‌نینو که ترامپ آن را شوخی فریبنده می‌داند اتفاق افتاد. آب دریاچه گتون، یکی از منابع مهم آب شیرین برای کانال به پایین‌ترین سطح خود رسیده و مقامات محلی برای حفظ این آب‌ها تردد کشتی‌ها را کاهش داده‌اند. 

چین دومین استفاده‌کننده بزرگ بعد از آمریکا از کانال پاناماست. سال 2017 پاناما روابط دیپلماتیک خود را با تایوان قطع کرد و این جزیره را به‌عنوان بخشی از چین به‌رسمیت شناخت که برگ برنده بزرگی برای پکن بود.  ترامپ بارها اعلام کرده پاناما دیگر کنترل کانال را برعهده ندارد: «چین آن را اداره می‌کند، چین! و ما کانال پاناما را به پاناما دادیم، نه به چین. و آنها از آن سوءاستفاده کردند.»‌ هنوز استراتژی درازمدت ترامپ مشخص نیست. به‌گفته یکی از کارشناسان دانشگاه تگزاس شمالی «در 25 سالی که پاناما کنترل کانال را به‌دست گرفت، آنها اقدامات بی‌نظیری در توسعه زیرساخت‌های مدیریتی انجام داده‌اند که عاری از فساد، شفاف و مستقل از دخالت دولت بوده و طبق اصول بازار عمل کرده است.»‌

اظهارات اخیر ترامپ درباره تعرفه‌های کانال پاناما و نفوذ چین، کانال پاناما را به بحث اصلی استراتژیک آمریکا تبدیل کرده. شرکت‌های چینی مانند گروه لندبریج و هولدینگ سی‌کی‌هاتچسیون حالا در دو سر کانال عملیات انجام می‌دهند. حضور این شرکت‌های چینی نگرانی‌هایی را درباره استفاده دوگانه از زیرساخت‌ها و مانورهای استراتژیک به‌ویژه پس از پیشرفت روابط چین با آمریکای لاتین در پی داشته است. آمریکا مزیت اقتصادی قابل‌توجهی در پاناما دارد. آمریکا به‌عنوان کشوری که بیشترین استفاده را از کانال دارد و بزرگترین تامین‌کننده سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به‌میزان 3/8 میلیارد دلار در سال است می‌تواند بر تصمیم‌گیری‌های پانامایی‌ها تاثیر بگذارد. 

جنگ تعرفه‌‌‌ها در مرز شمالی آمریکا

جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا روز پنجشنبه به سی‌ان‌ان گفت که اظهارات دونالد ترامپ درباره تبدیل کانادا به پنجاه‌ویکمین ایالت آمریکا فقط برای پرت کردن حواس‌ها از تبعات تهدیدهای ترامپ مبنی بر افزایش تعرفه‌ها بر کالاهای وارداتی از کاناداست. ترودو که هفته گذشته اعلام کرد از سمت خود به‌عنوان رهبر حزب لیبرال و نخست‌وزیر کانادا استعفا می‌دهد به خبرنگار سی‌ان‌ان درباره الحاق کانادا گفت که «این اتفاق رخ نخواهد داد.» ترودو گفت: «ترامپ که مذاکره‌کننده بسیار ماهری است تلاش می‌کند حواس مردم را پرت کند تا درباره 25درصد تعرفه بر نفت و گاز و برق و استیل و آلومینیوم و چوب و بتن پرت کند.» 

ترامپ در نوامبر وعده داد که در اولین روز شروع کار دولت خود تعرفه‌هایی را که بر کالاهایی که از مکزیک، کانادا و چین وارد می‌شوند، افزایش خواهد داد. ترودو در واکنش به این اظهارات به سی‌ان‌ان گفت که این سیاست می‌تواند هزینه‌های کسب و کارها و مصرف‌کنندگان آمریکایی را افزایش دهد. کانادا، مکزیک و چین بزرگترین شرکای تجاری آمریکا به‌شمار می‌روند.‌ ترودو گفت: «اگر (ترامپ) بخواهد این تعرفه‌ها را افزایش دهد، هرچیزی که مصرف‌کنندگان آمریکایی از کانادا می‌خرند به‌طور ناگهانی بسیار گران‌تر خواهند شد.» 

ترودو همچنین تاکید کرد: «کانادایی‌ها به کانادایی بودن خود به‌شدت افتخار می‌کنند. یکی از راه‌هایی که ما به‌آسانی خود را معرفی می‌کنیم این است که خب، ما آمریکایی نیستیم.»  ترامپ در کنفرانس خبری هفته گذشته اعلام کرد که به‌دنبال استفاده از «زور اقتصادی» برای از بین بردن مرز بین دو کشور خواهد بود. 

اگر کانادا به آمریکا الحاق شود، آمریکا از مزیت‌های اقتصادی آن بهره‌مند می‌شود. کانادا کشوری پهناور، غنی از منابع و اقتصاد پیشرفته غربی است. به‌گزارش نیوزویک با این حال برخی مشکلات مالی مثل بدهی بالا و کمبود بودجه کشور را تحت‌تاثیر قرار داده که خیلی بی‌شباهت به مشکلات آمریکا نیست. 

به‌گزارش پایگاه خبری هیل، برخی پیشنهاد ترامپ برای الحاق کانادا را شوخی قدیمی یا خودنمایی محض می‌دانند درحالی‌که دیگران با توجه گرایش‌های کانادا به دموکرات‌ها، آن را یک ایده سیاسی بد می‌شمارند. 

ایده یکی شدن کانادا و آمریکا به قرن‌ها پیش برمی‌گردد زمانی که رهبران آمریکایی در دوران انقلاب آمریکا کبک را تصرف کردند. چند دهه بعد، در دوران جنگ 1812 در بحبوحه اقدامات «نیروی دریایی سلطنتی» برای بازگرداندن ملوانان آمریکایی به کشتی‌های خود، آمریکا به کانادا حمله کرد که موفقیت‌آمیز نبود. متیو لبو، استاد علوم سیاسی در دانشگاه وسترن اُنتاریو و دانشگاه مک‌گیل می‌گوید: «کانادا و آمریکا بر سر همین موضوع در سال 1812 با یکدیگر جنگیدند.» 

ترس و نگرانی از حمله و الحاق در طول جنگ داخلی آمریکا و در بحبوحه تلاش‌های این کشور برای توسعه و ترویج باور فرهنگی امپریالیستی آمریکا مبنی بر «تقدیر آشکار» یا این ایده که آمریکا باید قاره را کنترل کند، ادامه پیدا کرد. به‌گفته دوان برت، استاد علوم سیاسی در حوزه سیاست خارجی کانادا در دانشگاه مونت رویال، اما این نگرانی‌ها در قرن بیستم و از زمانی که دو کشور تصمیم گرفتند به «متحدان قدرتمند» خود تبدیل شوند، تغییر کردند: «فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی موسوم به نوراد شکل گرفت. کانادایی‌ها در جنگ جهانی اول و دوم، در جنگ کره و خلیج در کنار آمریکایی‌ها جنگیدند. سربازان آمریکایی به‌خاطر کانادا کشته شدند. سربازان کانادایی به‌خاطر آمریکا کشته شدند.»

امروز، کانادا و آمریکا بیش از یک قرن است که شرکای قدرتمند نظامی و اقتصادی یکدیگرند. برت می‌گوید: «آیا ما می‌خواهیم به 1812 برگردیم؟ یا سال‌های 1860؟ شاید ترامپ بخواهد اما درباره آمریکایی‌ها یا کانادایی‌ها مطمئن نیستم.»‌ 

کانادا بر اساس سلطنت مشروطه اداره می‌شود و هم‌اکنون به 10 استان تقسیم شده که نقطه مقابل جمهوریت آمریکاست. لبو می‌گوید: «ممکن است به‌نظر بیاید که کانادا و آمریکا مشترکات بسیاری دارند اما یک‌چهارم کانادایی‌ها فرانسوی صحبت می‌کنند و استان کبک بخشی از قانون اساسی کانادا نیست. آنها نمی‌خواهند تحت قانون اساسی آمریکا هم باشند.» 

ترامپ افزایش تعرفه‌ها را به امنیت مرزی متصل می‌کند که به توجیهات قانونی آشکاری برای اعمال آنها نیاز دارد. این کنگره آمریکاست که اجازه تغییر تعرفه‌ها را دارد و در چندین مورد استثنا اختیار به‌دست رئیس‌جمهور است که می‌تواند با اعلام فوریت اقتصادی ملی آنها را اعمال کند؛ موضوعی که در سال 2019 تهدید کرده بود در رابطه با مکزیک اعمال می‌کند. 

به‌گزارش شبکه خبری سی‌بی‌سی کانادا، ترامپ و وزیر بازرگانی مورد نظرش، هاوارد لوتنیک، تعرفه‌ها را به‌عنوان منبع قابل‌توجهی از درآمد برای خزانه آمریکا می‌دانند؛ اقدامی که می‌تواند مالیات بر درآمد را کاهش دهد، به‌رغم شواهدی که این اقدام می‌تواند از نظر اقتصادی به اکثر آمریکایی‌ها ضربه بزند تا اینکه کمک کند.  واقعیت ناخوشایند این است که تجارت بین آمریکا و کانادا عمدتاً برای اقتصاد کانادا مهم است تا آمریکا. سال 2023 آمریکا 77درصد از ارزش صادرات کانادا و 63درصد از واردات این کشور را تشکیل داد. از آن طرف کانادا 17درصد از ارزش صادرات آمریکا و فقط 13/5 درصد از واردات آن را تشکیل می‌داد.  برخی از ناظران تهدید افزایش تعرفه‌ها را روشی برای به‌دست آوردن اهرمی در مذاکرات مجدد توافق تجاری که او در سال 2018 با مکزیک و کانادا امضا کرد، می‌بینند. 

مقامات کانادایی به سی‌بی‌سی می‌گویند که ترامپ از کسری تجاری آمریکا با کانادا خسته شده است. او همواره و به نادرستی ناترازی‌های تجاری را به‌عنوان سوبسیدهای آمریکا به کانادا نشان می‌دهد. او همچنین میزان کسری تجاری را بزرگنمایی می‌کند که در سال 2023، 68 میلیارد دلار آمریکایی بود. 

ترامپ در کنفرانس خبری خود گفت: «ما سالانه صدها میلیارد دلار برای مراقبت از کانادا خرج می‌کنیم. ما چرا باید 200 میلیارد دلار کسری داشته باشیم؟ این را به بسیاری از چیزهای دیگری که به‌عنوان سوبسید به کانادا می‌دهیم، اضافه کنید.» ترامپ مثال چیزهای دیگر را مسائل دفاعی اعلام می‌کند. او گفت: «آنها روی نیروی نظامی ما حساب می‌کنند. این مسئله‌ای نیست اما خب باید هزینه آن را پرداخت کنید. این خیلی غیرمنصفانه است.»  در مورد این موضوع ترامپ درست می‌گوید. کانادا هم‌اکنون حدد 1/3 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را برای دفاع هزینه می‌کند که بسیار پایین‌تر از دستورالعمل 2درصدی ناتوست. کانادا امسال باید 21 میلیارد به بودجه دفاعی خود اضافه کند تا به 2درصد برسد. 

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
سرمقاله
پربازدیدترین