تعادل پاکستان بین چین و آمریکا/نقش پاکستانی در توازن میان این دو قدرت بزرگ به تمایل چین برای به چالش کشیدن ارتش آمریکا بستگی دارد
در بحبوحه رقابت شدید ایالات متحده و چین، پاکستان از موقعیت ژئوپلیتیکی منحصربهفردی برخوردار است. این کشور تنها کشوری است که روابط عمیق و دیرینهای را با واشنگتن و پکن حفظ میکند، بنابراین در حال ایجاد تعادل بین این دو قدرت بزرگ است؛ فرآیندی که نیاز آمریکا به دستیابی به سازش با چین آن را ممکن ساخته است.

در بحبوحه رقابت شدید ایالات متحده و چین، پاکستان از موقعیت ژئوپلیتیکی منحصربهفردی برخوردار است. این کشور تنها کشوری است که روابط عمیق و دیرینهای را با واشنگتن و پکن حفظ میکند، بنابراین در حال ایجاد تعادل بین این دو قدرت بزرگ است؛ فرآیندی که نیاز آمریکا به دستیابی به سازش با چین آن را ممکن ساخته است. اما اگر چین همچنان به تلاش خود برای به چالش کشیدن توان نظامی ایالات متحده ادامه دهد، ایجاد تعادل توسط پاکستان بسیار دشوارتر خواهد بود.
طبق گزارش سوم اکتبر فایننشالتایمز، مشاوران فرمانده ارتش پاکستان، فیلد مارشال عاصم منیر، به مقامات آمریکایی پیشنهاد دادهاند که واشنگتن در ساخت و بهرهبرداری از یک بندر جدید در دریای عرب کمک کند. ظاهراً این پروژه قصد دارد شهر ساحلی جنوب غربی پاسنی را به ترمینالی برای صادرات مواد معدنی حیاتی پاکستان تبدیل کند. تخمین زده میشود که این بندر که از طریق راهآهن به مناطق داخلی غنی از منابع این کشور متصل خواهد شد، 1/2 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. یکی از مشاوران این طرح را به عنوان یک مانور عملی برای «متنوعسازی روابط با چین» مطرح کرد و خاطرنشان کرد که «مشورت با چینیها ضروری نیست زیرا این مکان خارج از امتیاز [بندر] گوادر قرار دارد.»
مشخص نیست که آیا ایالات متحده این پیشنهاد را خواهد پذیرفت یا خیر. تصمیم آمریکا بستگی به ارزش ذخایر معدنی حیاتی پاکستان دارد اما مشخص است که چرا پاکستان این پیشنهاد را مطرح میکند. در دو یا چند دهه گذشته، روابط ایالات متحده و پاکستان با بیاعتمادی استراتژیک ناشی از جنگهای پس از یازده سپتامبر شکل یافته است. درحالیکه پاکستان رسماً یک متحد اصلی غیر ناتو و دریافتکننده کلیدی کمکهای امنیتی ایالات متحده بود، استراتژی منطقهای این کشور با اهداف مبارزه با تروریسم و دولتسازی واشنگتن در منطقه در تضاد بود.
در آن زمان پاکستان به دنبال مدیریت افغانستان و مقابله با هند بود. ایالات متحده برای بازسازی افغانستان، پاکستان را به سمت یک معضل ساختاری سوق داد: این کشور نه میتوانست انتظارات آمریکا از مشارکت در افغانستان را به طور کامل برآورده کند و نه میتوانست به طور کامل از نیروهای نیابتی طالبان افغان خود دست بکشد. همزمان با گسترش جنگ آمریکا در افغانستان به پاکستان از طریق حملات پهپادی، اقدامات یکجانبه ایالات متحده و شورش وحشیانه طالبان در داخل مرزهای این کشور، روابط دوجانبه میان واشنگتن و اسلامآباد به همکاری تاکتیکی تقلیل یافت.
در این مدت، روابط ایالات متحده با رقیب پاکستان، یعنی هند، با همسو شدن اهداف استراتژیک آنها، بهطور قابل توجهی عمیقتر شد. واشنگتن یک مشارکت جامع مبتنی بر منافع مشترک ژئوپلیتیکی، اقتصادی و فناوری با هند ایجاد کرد. دولتهای دموکرات و جمهوریخواهی که یکی پس از دیگری بر سر کار آمدند، تجارت دفاعی، همکاری اطلاعاتی و رزمایشهای نظامی مشترک با هند را نهادینه کردند و در عین حال همکاری در فضا، حوزه سایبری و فناوریهای پیشرفته با هند گسترش یافت. ایالات متحده به طور فزایندهای هند را به عنوان یک وزنه تعادل محوری در برابر نفوذ رو به گسترش چین در هند و اقیانوس آرام میدید.
بنابراین، پاکستان با چشمانداز محاصره استراتژیک در جناحهای غربی و شرقی خود روبهرو شد. اسلامآباد در مواجهه با این معضل، به سمت بهبود همکاری خود با چین حرکت کرد، چراکه اسلامآباد پکن را به عنوان مناسبترین شریک خود برای حفظ امنیت، حفظ نفوذ منطقهای و حفظ اهرم فشار بر ایالات متحده میدید. محور استراتژیک این رابطه شامل ایجاد روابط اقتصادی و نظامی نزدیکتر با پکن بود، که برجستهترین آن از طریق راهاندازی کریدور اقتصادی چین-پاکستان در دهه ۲۰۱۰، پروژه شاخص ابتکار کمربند و جاده به ارزش دهها میلیارد دلار که حاشیه غربی چین را از طریق بزرگراهها، راهآهن و زیرساختهای انرژی به سواحل اقیانوس هند پاکستان متصل میکند، صورت گرفت. تا اواسط دهه ۲۰۲۰، چین همچنین به عنوان تأمینکننده اصلی تسلیحات پاکستان ظهور کرد و تقریباً ۸۱ درصد از نیازهای تدارکات دفاعی پاکستان را برآورده میکرد.
این داینامیک در جنوب آسیا با توجه به مسیرهای تاریخی، الزامات استراتژیک و محدودیتهای چهار کشور درگیر، غیرمعمول است. اگرچه هند در طول جنگ سرد آشکارا غیرمتعهد بود، اما به طور مؤثر جهتگیری طرفدار شوروی را دنبال کرد و از روابط سیاسی، نظامی و اقتصادی با مسکو برای ایجاد تعادل در برابر چین و پاکستان استفاده کرد.
به همین ترتیب، رابطه پاکستان با ایالات متحده پس از یازده سپتامبر، منعکسکننده یک اتحاد دیرینه بود که ریشه در دههها همکاری از طریق چارچوبهای امنیتی به رهبری ایالات متحده مانند سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی و سازمان پیمان مرکزی و حمایت در درگیری شوروی در افغانستان در دهه ۱۹۸۰ داشت. از همه جالبتر، پاکستان موفق شد روابط معناداری را با ایالات متحده و چین حفظ کند و برای حفظ استقلال استراتژیک خود، در میانه قدرتهای بزرگ بازی کند.
در واقع، پاکستان یک واسطه محوری در روند آشتی ایالات متحده و چین در سال ۱۹۷۱ بود و مخفیانه سفر تاریخی هنری کیسینجر، مشاور سابق امنیت ملی به پکن را تسهیل کرد. به درخواست ریچارد نیکسون، رئیسجمهور سابق، ژنرال یحییخان، رهبر وقت پاکستان، به عنوان یک کانال مخفی بین واشنگتن و پکن عمل کرد و پیامهایی را منتقل کرد که منجر به پرواز مخفیانه کیسینجر از اسلامآباد به پکن به بهانه بیماری شد. این میانجیگری موفقیتآمیز نهتنها امکان سفر تاریخی نیکسون به چین را فراهم کرد، بلکه جایگاه بینالمللی پاکستان را نیز ارتقا داد و جایگاه آن را به عنوان شریک قابل اعتماد ایالات متحده و چین تثبیت کرد.
یکی از دلایلی که پاکستان توانست جایگاه خود را تا این حد خوب تثبیت کند، در منطق استراتژیک جنگ سرد نهفته است آن هم در زمانی که چین بههیچوجه به قدرت امروز نزدیک نبود. اتحاد جماهیر شوروی همیشه دشمن اصلی واشنگتن بود؛ چین به عنوان یک وزنه تعادل ثانویه اما به تدریج مفید دیده میشد. چالش ایدئولوژیک پکن با رهبری مسکو بر جهان کمونیست، دریچهای را برای تعامل چین با ایالات متحده گشود. درگیریهای سال ۱۹۶۹ در امتداد رودخانه اوسوری بین چین و روسیه، این فرصت را متبلور کرد و به واشنگتن اجازه داد تا از روابط پاکستان با چین به عنوان پلی دیپلماتیک در استراتژی مثلثی نوظهور خود استفاده کند.
عادیسازی روابط ایالات متحده و چین، که با گسترش سرمایهگذاری و تبادل فناوری شکوفا شد، توانایی پاکستان را برای حفظ روابط سازنده با هر دو قدرت افزایش داد. با این حال، از دیدگاه اسلامآباد، واشنگتن شریک مهمتری باقی ماند. این واقعیتی است که استراتژی امنیتی و اقتصادی پاکستان را برای دههها شکل داد. حتی زمانی که ظهور چین سلسله مراتب قدرت جهانی را بازتعریف کرد که همزمان با رکود در روابط ایالات متحده و پاکستان بود، اسلامآباد موفق شد از گرفتار شدن استراتژیک بین دو حامی اصلی خود جلوگیری کند. اقدام متعادلکننده ظریف پاکستان تا حدی به دلیل آسیبپذیریهای ساختاریاش - شکنندگی مزمن اقتصادی، بیثباتی سیاسی و وابستگی امنیتی - که این کشور را همزمان به واشنگتن و پکن وابسته میکرد، امکانپذیر شد.
به عبارت دیگر، نه واشنگتن و نه پکن، تعامل پاکستان به دیگری را یک تهدید استراتژیک فوری نمیدانند. با این حال، ژئواستراتژی جهانی اصلاحشده دولت ترامپ، که بر توانمندسازی متحدان و شرکا برای مدیریت مناطق خود تأکید دارد، نهتنها روابط ایالات متحده و پاکستان را احیا کرده، بلکه اسلامآباد را قادر ساخته است تا تعادل ظریف خود را بین این دو قدرت بزرگ حفظ کند.
آنچه موضع پاکستان را بیشتر تقویت میکند، فوریت زمانی واشنگتن در ایجاد یک چارچوب عملی با چین در رقابت اقتصادی است، نه اینکه اجازه دهد رقابتش با چین به یک رویارویی آشکار تبدیل شود. این بازنگری، به نوبه خود، اتکای واشنگتن به دهلینو را به عنوان وزنه اصلی خود در برابر پکن کاهش داده است؛ تغییری که هم در رقابت پایدار با هند و هم در این ماتریس استراتژیک چهارنفره در حال تکامل، به نفع اسلامآباد است.
بنابراین، این امکان وجود دارد که پاکستان بار دیگر، هرچند در ظرفیتی محدود، واسطهای بین واشنگتن و پکن باشد و از نقش تاریخی خود به عنوان پلی در دیپلماسی قدرتهای بزرگ بهره ببرد. با این حال، چشمانداز ژئوپلیتیکی فعلی بسیار پیچیدهتر از جنگ سرد است چراکه اکنون توسط یک رقابت سیستماتیک بین دو قدرت عمیقاً وابسته به هم اما از نظر استراتژیک متضاد هم، شکل گرفته است.
چالش اصلی در جسارت نظامی چین نهفته است که تقسیمبندی و پیگیری همکاریهای عملی در زمینه تجارت و فناوری را برای ایالات متحده دشوار کرده است. استفاده موفقیتآمیز پاکستان از سیستمهای دفاعی چین در درگیری ۸۷ ساعته با هند در ماه مه گذشته، اقدام متعادلسازی پاکستان را پیچیدهتر میکند، زیرا توانایی اسلامآباد برای مانور بین قدرت برتر جهان و رقیب اصلی آن در نهایت به اجتناب این دو از رویارویی مستقیم بستگی دارد.