فروپاشی آرام عقل مُدرن/مرگ کلمه در عصر هیجان
تمدن بشر با اختراع خط آغاز شد و چهبسا نسلهای آینده، افول تمدن را با اختراع تلفنهمراه بهیاد بیاورند. اگر صنعت چاپ زاده شد تا عقلانیت، علم و دموکراسی را بنیان نهد، امروز رسانههای اجتماعی ـ از اینستاگرام و تلگرام تا فیدهای بیپایان خبر ـ همان بنیانها را به چالش کشیده است.

تمدن بشر با اختراع خط آغاز شد و چهبسا نسلهای آینده، افول تمدن را با اختراع تلفنهمراه بهیاد بیاورند. اگر صنعت چاپ زاده شد تا عقلانیت، علم و دموکراسی را بنیان نهد، امروز رسانههای اجتماعی ـ از اینستاگرام و تلگرام تا فیدهای بیپایان خبر ـ همان بنیانها را به چالش کشیده است. کتاب از انسان تمرکز، تأمل و انضباط ذهنی میخواست، اما اینک صفحه موبایل، سرعت، واکنش و هیجان طلب میکند. و چنین است که ذهن مُدرن، آرامآرام از اندیشیدن خطی و تحلیلی تهی میشود و انسان جدید، بیشازآنکه بیاندیشد، میبیند و بیشازآنکه استدلال کند، واکنش نشان میدهد. در ایران، ما ازقضا در میانه این زلزله شناختی ایستادهایم. جامعه ما قرنها ستون هویت خود را بر کتاب و نوشتار استوار کرده بود. از الواح ایلامی تا گلستان سعدی و از شاهنامه تا روزنامهنگاری مدرن، سنت ما همواره سنتِ نوشتن و اندیشیدن بوده است. سواد در فرهنگ ایرانی، ابزاری برای انتقال اطلاعات و نیز راهی برای تربیت خرد، پرورش درک و دستیابی به نوعی آزادی در اندیشیدن بود.
ما ملت قلم بودیم، اما اکنون در کشاکش با جهانی ایستادهایم که قلم را بهحاشیهمیراند و تصویر را بر تخت مینشاند. آمارها شاید نتوانند عمق فاجعه را در ایران نشان دهند، اما نشانهها آشکار است. کتابفروشیها خلوتتر از همیشهاند. تیراژ کتاب به پایینترین حد تاریخی خود رسیده است. روزنامهها هرروز سبکتر و کمخوانتر میشوند و در مقابل، میلیونها ایرانی ساعتها وقت خود را در شبکههای اجتماعی میگذرانند؛ جاییکه متن بلند تاب نمیآورد و معنا، در میان موجهای کوتاه هیجان و واکنش، غرق میشود.
جیمز ماریوت، ستوننویس روزنامه تایمز چاپ لندن، در یادداشت تکاندهندهای با عنوان «طلوع جامعه پساسواد» مینویسد که ما در حال خروج از «عصر سواد عمیق» و ورود به «جامعه پساسواد» هستیم. جهانی که در آن، خواندن و نوشتن دیگر ابزار تفکر نیست، بلکه صرفاً مهارتی جانبی در کنار هزاران واکنش لحظهای و تصویری است. این فقط یک تغییر فرهنگی نیست؛ نوعی انقلاب ذهنیِ معکوس است، عقبگردی از دوران روشنگری به زمانه واکنشهای غریزی و هیجانی.
در چنین زیستجهانی، گفتوگوی عمومی نیز سطحی و احساسی میشود. سواد عمیق، که سنگبنای شهروندی عقلانی بود، لابد جای خود را به قضاوتهای شتابزده داده است. ارزش خبر، نه در صحت آن، بلکه در میزان واکنش هیجانیاش سنجیده میشود. حقیقت، از جنس داده و تحلیل نیست؛ از جنس ترند و لایک است. جامعهای که در آن، ظرفیت فهم متن پیچیده کاهش مییابد، دیر یا زود توان گفتوگو درباره مسائل پیچیده را هم از دست میدهد. و این، خطری است فراتر از حوزه فرهنگ؛ تهدیدی برای بنیان دموکراسی و تعادل عقل جمعی است. ماریوت در مقاله خود هشدار میدهد که این دگرگونی، یادآور دوران فروپاشی روم است؛ زمانیکه رشته زرین دانش گسسته و تمدنی بزرگ، قربانی فراموشی شد. او مینویسد: «در جامعه پساسواد، دیگر نیازی نیست کتابی را ممنوع کنند؛ کافی است کسی آن را نخواند.» و چه تلخ، که این گزاره درباره ما نیز صادق است.
اما شاید هنوز بتوان ایستاد. راه نجات از جامعه پساسواد در فناوری تازه نیست، بلکه در پرورش یک مقاومت ذهنی در برابر وسوسه واکنش و شتاب نهفته است. باید آگاهانه زمانهایی را برای تفکر آرام برگزینیم، لحظاتی ساکت و بینورِ صفحه موبایل، که ذهن بتواند خط استدلالی یک متن را دنبال کند، با پیچیدگیهایش دستوپنجه نرم کند، و بار دیگر لذت فهمیدن را بچشد. بازگشت به کتاب، بازگشت به گذشته نیست؛ بازگشت به ظرفیت انسانی است.
اگر روزگاری انقلاب چاپ، عقلانیت را به جهان هدیه کرد، شاید امروز انقلاب سکوت بتواند خرد را نجات دهد. باید تمرینکنیم دوباره بخوانیم، دوباره متمرکز شویم، دوباره به گفتوگوی آرام و مستدل برگردیم. اگر در هیاهوی این جهانِ تصویر، هنوزکسی چراغ کتاب را روشن نگه دارد، شاید همین شعله کوچک، مانع خاموشی کامل تمدن شود.
شاید تاریخ بار دیگر در آستانه چرخشی تمدنی از جهانِ «خواندن» به جهانِ «دیدن» ایستاده است. در این گذار، سواد جای خود را به مهارتهای لحظهای و تعمق جای خود را به تحریک مداوم داده است. اگر در روزگار خط و چاپ، انسان میکوشید تا جهان را بفهمد، اکنون تنها میخواهد آن را احساس کند. اما آینده از آنِ کسانی استکه هنوز جرأت خواندن دارند. آنانکه میان هیاهوی تصویر و صدا، صدای اندیشه را گم نکردهاند.