| کد مطلب: ۵۱۴۵۱

از منورالفکر تا شبه‌روشنفکری امروز

سنت تشکیل محافل و بالانشینی مراد و حلقه زدن مریدان گرد او، شاید میراث هزاران‌سال تصوف در تاریخ ماست. همان شیوه به حلقه‌های شبه‌روشنفکری هم تسری پیدا کرد و شد آنچه امروز می‌بینیم.

از منورالفکر تا شبه‌روشنفکری امروز

از میانه قاجاریه بود که اصطلاح «منورالفکر» در آثار مکتوب پیدا شد. منورالفکرها یا به سیاق امروزی، روشنفکرها، چنانکه از نام‌شان برمی‌آید، افرادی بودند - و هستند - که پیش و بیش از دیگر افراد جامعه، تحولات پیشین و پسین را درمی‌یافتند و بر می‌رسیدند و بر حلقه‌های پیرامون‌شان تأثیر می‌گذاشتند.

آن منورالفکرهای اول که با پیشرفت‌های عصر صنعتی اروپا مواجه شده بودند، حیرت‌زده از راه‌آهن، کشتی بخار و محصولات صنعتی، در پی پاسخ‌دادن به پرسش‌هایی بودند با این موضوع که «چرا ما عقب مانده‌ایم؟ و حالا چه باید بکنیم؟».

بازیافتن ملیت، وطن‌خواهی، توجه به سرزمین مادری، زنده‌کردن افتخارات ملی، منسجم کردن ملت زیر یک پرچم و برقراری مشروطه هم کم‌وبیش برون‌داد همان اندیشه‌ورزی‌ها برای پیدا کردن راه‌حل و نقشه راهی جهت گام گذاشتن در مسیر پیشرفت بود.

بعد از آن روشنفکری چپ‌گرای توده‌ای برآمده از جذابیت‌های جنبش جهانی چپ، فراگیر شد و البته که این مکتب، خدمات فرهنگی غیرقابل انکاری به کشور کرد. اگر پیشینه پژوهشگران، نویسندگان و فعالان تأثیرگذار حوزه اندیشه و فرهنگ در دهه‌های 40 و 50 بررسی شود، سابقه توده‌ای و چپ در کارنامه بسیاری از آنها عیان است.

هرچه از آن سال‌ها دور شدیم، جریان‌های شبه‌روشنفکری بیشتر پا گرفتند. این جریان‌ها بیش از آنکه اصیل و بر پایه اندیشه‌ورزی باشند، به ظواهر روشنفکری اهمیت می‌دادند و آلوده به اغراض دیگری چون مرید و مرادبازی، کسب درآمد و حتی سوءاستفاده از زنان و دختران بودند و شوربختانه هستند.

سنت تشکیل محافل و بالانشینی مراد و حلقه زدن مریدان گرد او، شاید میراث هزاران‌سال تصوف در تاریخ ماست. همان شیوه به حلقه‌های شبه‌روشنفکری هم تسری پیدا کرد و شد آنچه امروز می‌بینیم. مثلاً عده‌ای در حیات و ممات فردی، مرید سینه‌چاک اویند و برای دفاع از او عنداللزوم دست ‌به‌ چوب و چماق هم می‌شوند.

آنها که خود را شیفته و شیدای شاملو، او را خدای روشنفکری و آرای‌اش را وحی منزل می‌دانند؛ نقد شاعر مرحوم را گناه نابخشودنی به‌حساب می‌آورند و به‌مثابه طرفداران فلان تیم فوتبال یا خواننده رپ و راک، با خشونت از او دفاع می‌کنند.

اگر گفته شود که آن مرحوم فرازونشیب در شعر فراوان داشته، خطای فرهنگی هم کم نداشته، در سواد و نثر و نظم هم چندان ستاره درخشانی نبوده و نظرات‌اش درباره فردوسی و موسیقی ایران و دیگر مظاهر فرهنگ ملی، حاکی از کم‌اطلاعی او بوده، در واقعیت و مجاز بر سر گوینده می‌ریزند و فحش باران‌اش می‌کنند.

این بساط امروز رونق دوچندانی گرفته. اینکه در هر محفل، کافه و رستورانی، فلسفه، تاریخ و ادبیات می‌گویند و این جمع‌ها تبدیل به مجامعی برای پرداختن به امر فرهنگ شده، البته پدیده مبارکی است، اما عده‌ای هستند که به‌صرف داشتن مدرک تحصیلی و البته ادا و اطوار روشنفکری و اراده معطوف به سلبریتی‌شدن پای در این وادی می‌گذارند و شهرت، پول و چیزهای دیگری به ابزار فرهنگ به‌دست می‌آورند.

مثلاً فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی را می‌شناسم - شما هم حتماً می‌شناسید - که ظاهری مانند بدنسازان حرفه‌ای دارد و مدعی است که بیش از 100 کتاب نوشته است. درِ هرجا را که باز کنید، مریدانش را می‌بینید که نشسته و چشم بر دهان جامعه‌شناس بدنساز دوخته‌اند. حضرت‌اش در تمام شئون عالم صاحبنظر است و از تاریخ، فلسفه علم و هر چیز دیگری که فکر کنید، سررشته دارد.

سلبریتی شبه‌روشنفکر ما، با ظاهری غیرمعمول، لابد در مدیریت زمان و کش‌دادن شبانه‌روز به بیش از 24 ساعت هم تبحری ویژه دارد که می‌تواند روزانه، هم ورزش سنگین کند، هم 100جلد کتاب بنویسد، هم بی‌وقفه کارگاه و کلاس برپا و البته در برنامه‌های یوتیوبی هم شرکت کند. مکمل همه اینها که اعتبار سلبریتی‌شدن را تضمین می‌کند، شرکت در برنامه‌های شبه‌فرهنگی در پلتفرم‌هاست.

یک دعوت به این برنامه و نشستن جلوی مجری خوش‌نام و موجه، تضمین و تثبیت حضور در عرصه شبه‌روشنفکری است. ارائه نظرات غیرمعمول و بی‌حساب ولی جنجالی، شگرد کار محسوب می‌شود و به مریدان حسی از ژرف‌اندیشی و طور دیگر دیدن می‌دهد.

بی‌تعارف بگویم: فاجعه اما به‌همین‌جا ختم نمی‌شود، دایرکت اینستاگرام بسیاری از این شبه‌روشنفکران مملو از پیام‌های ردوبدل شده‌شان با زنان و دختران جوانی است که حضرت استاد، قصد اغفال آنها را دارند. جنبش «می تو» هم کهنه شده و البته حضرات راه‌هایی هم آموخته‌اند که سندی از خود برجا نگذارند.

در پایان به عرض برسانم که درباره سواد رسانه‌ای و چگونگی تشخیص درست از نادرست در شبکه‌های مجازی فراوان گفته می‌شود، اما چنانکه رسم جامعه ماست و بر سر طرح موضوعاتی این‌چنین با هم تعارف داریم، کسی از راه‌های تشخیص آدم دانا از نادان حقه‌باز پرمدعا صحبت نمی‌کند. اگرچه فقط اندکی تأمل در حرکات و سکنات این قماش سوءاستفاده‌کنندگان از فرهنگ و اندیشه، تشت آنها را از بام به زیر خواهد انداخت و رسوایشان خواهد کرد.

در اینجا باید از علی دهباشی سخن گفت که عمری است یک‌تنه بیش از کل دستگاه فرهنگی کشور به حوزه‌های گوناگون فرهنگی خدمت کرده، کتاب و مجله منتشر کرده، یاد بزرگان را زنده نگه‌داشته و از هرکس که برای ایران خدمتی کرده، تجلیل کرده و خود به کناری ایستاده و نه دم و دستگاه و حلقه مریدانی برپا داشته و نه ژست و ادای روشنفکری و دگراندیشی گرفته، خدایش حافظ او و خدمتگزاران بی‌ادعای عرصه فرهنگ باشد و جامعه و جوانان ما را از بلای شبه‌روشنفکری به‌دور دارد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار