| کد مطلب: ۶۴۶۰

عمـری در پی توسعه ایـران و زبان فارسی

عمـری در پی توسعه ایـران و زبان فارسی

روایت داریوش آشوری از فعالیت‌های فکری و فرهنگی خود:

روایت داریوش آشوری از فعالیت‌های فکری و فرهنگی خود:

فعالیت‌های من از آنجا شروع شد که از دهه 1960 میلادی مسئله توسعه نخست در اندیشه مدرن اروپایی، سپس نزد ما مطرح شد و برای من که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی درس می‌خواندم، این امر جذابیت پیدا کرد. جز این، من به ادبیات فارسی علاقه وافری داشتم و متون کلاسیک فارسی را همواره می‌خواندم. در همین دوران مفهوم «جهان‌سوم» نیز رواج پیدا کرد که اشاره داشت به کشورها و جوامعی که جزء دسته‌بندی‌های مرسوم بلوک غرب (اروپای غربی و آمریکا) و بلوک شرق (شوروی و اقمار آن در اروپای شرقی و بعدتر چین کمونیست) نبودند. ایران نیز در این دسته «جهان‌سوم» قرار می‌گرفت. این مفهوم نخست مفهومی سیاسی بود که بعد از استقلال‌یابی کشورهای مستعمره اروپا در آسیا و آفریقا رواج پیدا کرده بود. این کشورهای تازه استقلال‌یافته به‌دنبال توسعه و رسیدن به دنیای پیشرفته بودند. در این میان نزاع‌های ایدئولوژیک هم میان بلوک شرق با ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم و بلوک غرب جریان داشت.
جز این، در پس رشد علوم‌طبیعی سپس علوم‌انسانی، در قرن نوزدهم علم «شرق‌شناسی» نیز نزد اروپایی‌ها پدید آمد که نگاهی تازه بود به بخش شرقی دنیا و تمدن‌های کهن آسیایی مانند تمدن‌های ژاپن، هند، ایران، چین و... بعد از مدتی ما شرقی‌ها آموختیم که از چشم غربی‌ها به خود بنگریم. تا قرن 18، اینگونه نبود و ما از منظر تاریخی و سنتی خود به‌ویژه با توجه به دیانت خود، به خودمان می‌نگریستیم اما از قرن 19 این نگاه خودبنیاد را از دست دادیم و به ابژه علم بدل شدیم. در کنار اشتیاق سیری‌ناپذیر تمدن اروپایی برای مطالعه تمام تاریخ بشر، بعد از جنگ جهانی دوم، با طرح مسئله توسعه، اندک‌اندک هوشیاری خفیفی نیز در فضای جوامع شرقی پدید آمد و شرقیان با آشنایی با دستاوردهای انقلاب‌های فرهنگی و صنعتی در اروپا -که نخست چونان امری شیطانی فهیمده می‌شد- به فکر توسعه اقتصادی افتادند. البته فکر توسعه اقتصادی در جهان آسیایی از قرن نوزدهم آغاز شده بود. نمونه اعلای آن ژاپن است که از نیمه دوم قرن نوزدهم شروع به توسعه صنعتی کرده بود و در آخر قرن نوزدهم قدرت صنعتی جاافتاده‌ای بود که حتی توانسته بود روسیه را شکست بدهد. حتی کشورهایی چون ترکیه و ایران در زمان آتاتورک و رضاشاه نیز در نیمه اول قرن بیستم پروژه‌های توسعه را آغاز کرده بودند، اما همه اینها کافی نبود و به‌جز ژاپن که داستان دیگری دارد، ما فرزندان این دنیای آسیایی عقب‌افتاده در برابر دنیای پیشرفته، دچار وضعیتی حقارت‌بار و درمانده بودیم. در ایران بحث جهان‌سوم، عقب‌ماندگی، ضرورت توسعه و... ذهن جوانان دانشجو را درگیر کرده بود. من در این دوران در سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران به رهبری مرحوم خلیل ملکی حضور داشتم. ملکی از افراد استثنایی آن دوران بود که به مسئله توسعه سیاسی و اقتصادی توجه داشت و من از او بسیار آموختم.
پس از آن البته رفته‌رفته ذهن من به‌سوی حوزه توسعه‌یابی در ساحت فرهنگ و زبان نیز معطوف شد. در این دوران که زبان فارسی بسیار ضعیف و فقیر بود، با غلامحسین مصاحب در موسسه فرانکلین و دایرة‌المعارف فارسی آشنا شدم که فردی از نظر علمی عالی‌رتبه و از نظر خلاقیت و هوشمندی نمونه بود و در حوزه‌های مختلف از فیزیک تا فقه سوابق مطالعاتی داشت. از او نیز بسیار آموختم. به هرروی برایم مدتی بعد این پرسش پیش آمد که زبان انگلیسی چگونه می‌تواند از پس همه نیازهای دنیای مدرن برآید و ما چگونه می‌توانیم به این نیازها پاسخ دهیم؟ این پرسش و نیاز به توسعه‌یابی زبانی پروژه‌های آتی من را رقم زد. برای مثال در پی «دانشنامه فرهنگ سیاسی» رفتم که البته قبل‌تر خسرو روزبه، با درکی ایدئولوژیک و متاثر از حزب توده، نمونه‌ای از آن تهیه کرده بود، اما مشکل‌اش این بود که دیدی علمی و بی‌طرف نداشت.
موضوع تحقیق من البته محدوده‌ای کلان دارد که یک نفر از پس آن برنمی‌آید. من درحد خودم در حوزه علوم‌انسانی و علوم‌اجتماعی تلاش‌هایی کردم که یکی از نتایج آن نوشتن «فرهنگ علوم‌انسانی» است. در حوزه زبان فارسی و توسعه تاریخی آن نیز آثاری نگاشتم که حول این پرسش‌ها می‌چرخند که گرفتاری‌های ما از قرن‌های چهارم و پنجم هجری در مورد زبان‌فارسی چیست؟ زبان مصنوع با ما چه‌ کرده است؟ سرانجام به این رسیدم که زبان‌های اروپایی و برای مثال زبان انگلیسی چگونه خود را گسترش داده است؟ این منجر شد به مطالعه‌ای تاریخی، روی زبان‌های مدرن از قرن شانزدهم به‌این‌سو که این زبان‌ها همراه با انقلاب‌های علمی و صنعتی گسترش پیدا کردند و واژه‌سازی و گسترش تکنولوژی زبانی مدنظر قرار گرفت. زبان‌های طبیعی در بستر تاریخی و فرهنگی خود بنا به عادت زبانی و بنا به ذوق و سلیقه فرهنگی خود سامان پیدا می‌کنند اما زبان‌های طبیعی با این میراث فرهنگی هنگام مواجهه با گسترش علوم تجربی، محدودیت‌هایی پیدا می‌کنند و نیاز به واژه و لغاتی جدید دارند. اروپایی‌ها درنهایت توانستند نوعی تکنولوژی زبانی به‌وجود بیاورند که به این نیازها پاسخ دهد اما در عالم ما همچنان عادات زبانی و ذوق زبانی حکمفرماست و هرآنچه با ذوق و عادات نخواند، پس زده می‌شود. دنیای مدرن برخلاف این آموخته است که در جوار زبان طبیعی و میراث فرهنگی خود، زبان تکنولوژیک را نیز بپذیرد. کتاب «زبان باز» من حاصل مطالعه در همین شیوه تکنولوژیک‌شدن زبان است و در پی فهم این نکته است که رابطه مدرنیته و زبان چیست؟ چرا زبان‌های مدرن توانایی‌هایی دارند که زبان‌های پیشامدرن ندارند و زبان‌های پیشامدرن چگونه می‌توانند بر این فاصله فائق آیند؟ و زبان فارسی در این میان چه وضعیتی دارد؟

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی