| کد مطلب: ۵۲۶۶

بازنمایی زمانمندی تفکر ایرانی

بازنمایی زمانمندی تفکر ایرانی

بحثی در کاوش مسکوب در ناخودآگاه تاریخی ایرانیان

بحثی در کاوش مسکوب در ناخودآگاه تاریخی ایرانیان

masoodi aref

عارف مسعودی

پژوهشگر سیاست

شاهرخ مسکوب اندیشمند، نظریه‌پرداز ادبی، شاهنامه‌پژوه و حافظ‌پژوه یگانه‌ای بود که از هردو وجه عمل و نظر جایگاهی بی‌بدیل در سپهر روشنفکری ایرانی دارد. تأملات او در حوزه ادبیات حماسی غرب و ایران، به‌ویژه در زمینه شاهنامه‌پژوهی، خلق آثاری را سبب شد که چراغ یقینی در مسیر پرپیچ‌و‌خم شناخت جهان اساطیر ایرانی است. «فردوسی را ملهم بزرگ خود قرار داد و کاری دلچسب‌تر از غور در شاهنامه نیافت». اما رجوع او به گذشته و سنت اساطیری ایران به همان اندازه که از تتبعات ادبی نویسندگان پیش‌ و پس از خود فراتر می‌رفت، پیوندی عمیق با شیوه تفکر تاریخی و فلسفی داشت؛ تا آنجا که یکی از مهم‌ترین آثار خود، «ارمغان مور» را وقف واکاوی در چند مفهوم بنیادی شاهنامه مانند «زمان»، «آفرینش» و «تاریخ» کرد. از نظر او، شاهنامه «مانند هر اثر هنری بزرگ، یک‌رویه نیست و بسته به دریافت و دیدگاه نگرنده چهره‌های آشکار و ناآشکار دیگر نیز دارد. کار شاعری چون فردوسی، آفرینش دید و دریافت و زیباشناسی تازه و پیدا کردن ناپیداست، نه مثلا بازگویی منظوم خدای‌نامک، اسطوره‌های ازیادرفته یا داستان‌هایی درهم از افسانه و تاریخ. کار او ازسویی یافتن معنای درونی و ناخودآگاه تاریخ انسان و جهان است و ازسوی‌دیگر بازنمود آن در سخنی که آیینه درست‌نمای زیبایی است.» (مسکوب 1399: 14)
این تاکید بر یافتن «معنای درونی» و «ناخودآگاه تاریخی» در تمام آثار مسکوب، پیرامون اندیشه اسطوره‌ای به چشم می‌خورد. اما در این میان واکاوی و تأملات او درباب مفهوم زمان و توضیح چندلایگی آن در ناخودآگاه تاریخ و نظام فکری ایرانیان، از منظری فلسفی اهمیت ویژه‌ای دارد. بی‌شک مسکوب اهمیت زمان در اندیشه اساطیری ایران را دریافته بود، چراکه در دین ایرانی پرستش زمان و دوره‌بندی‌های آن همچون ماه، فصل، سال و قرن، مقام ویژه‌ای دارد و از پرستش کلی روشنایی تحول یافته است. (کاسیرر 1394: 184) دین ایرانیان باستان، یعنی آیین زرتشت نیز چیزی جز نظام‌مند‌شدن کامل تقابل روشنایی و تاریکی نبود و زمان با پدیدار شدن روشنایی از بیکرانگی به کرانمندی وارد شده و این تحول به تعبیر «هردر»، آغاز روایت آفرینش می‌شود. از نظر مسکوب، «در اندیشه اساطیری ایران، زمان مانند خون در هر مویرگ جهان روان است؛ آنچنان که گویی جهان، زمان تن‌اومند است.» (مسکوب 1399: 87)
با این ‌همه، این گذشته‌نگری مسکوب و عطف‌نظر او به جهان اسطوره‌ای و مختصات زمانی آن، نه براساس منطق حاکم بر اندیشه قدمایی که تاکید بر همگنی و ثبات عناصر زمانی و تاریخی از ویژگی‌های آن است، بلکه مبتنی بر نگرشی بود که زمان و تاریخ را چندلایه، ناهمگن و پیچیده می‌دید. روش و بینش مسکوب در نگاه به گذشته و تاریخ فکری ما در برابر بینشی قرار داشت که گذشته را همچون یک «دیگری» یا کلی همگن می‌پندارد. پس گذشته حامل لایه‌های انباشته‌ای است که براساس نرخ‌های متفاوتی از شتاب، در زمان حال جاری می‌شوند. بر همین اساس او سعی می‌کند تا با واکاوی لایه‌های انباشته در مفهوم زمان در مسیر تحول اندیشه اسطوره‌ای، دینی و اجتماعی، رسوبات زمانی و تاریخی اندیشه ایرانیان را بازنمایی کند. با در نظر داشتن سیر «در زمانی» مفاهیم و اندیشه‌ها، نخستین لایه زمانی را که مسکوب به آن اشاره دارد، زمان «زروانی» در اندیشه اسطوره‌ای و حماسی است. در اندیشه اسطوره‌ای گویا «زمان قدیم‌تر از خداست و حتی هرمزد خود ازطریق حرکت آفرینش پیدا می‌شود و پیش از آن ناپیداست.» در حماسه نیز زمان، چنین منطقی دارد و فرمانروایی مطلق است؛ «در مینو و گیتی؛ پیش از رسیدن نیامدگان و پس از گذشتن رفتگان! تار و پود زمان همچنان که در هم بافته و از هم گسیخته می‌شود، در هر دوران نقش تازه‌ای بر این بافتار می‌زند که خود سرنوشت فرزندان زمان و «زمانه» آنهاست.» در اندیشه اساطیری و شاهنامه، انسانِ آفریننده‌زمان همچون جمشید، فریدون و کیخسرو، خود آفریده زمان نیز می‌باشد. در تصور زروانی از زمان، اهورامزدا و اهریمن هردو زاده زمانند. (مسکوب 1399: 46ـ45) در ساخت روایت و داستان حماسی «زمان امر خارجی است، در سرشت انسان نیست تا همچنان که می‌گذرد ما را بورزد، بپرورد، بسازد و ویران کند. سام، زال و رستم از همان ‌گاه که پیدا می‌شوند پهلوانند، مثل گودرز، گیو و بیژن... خصال و ویژگی‌های روانی شخصیت‌های حماسه با گذشت زمان دگرگون نمی‌شود و تحول نمی‌یابد؛ زمان در آنها نیست، بر آنهاست و به‌منزله امری بیرونی از چرخ و سپهر دست‌نیافتنی ـ از آسمان سر می‌رسد... گویی با زمانی گسسته سروکار داریم، نه با سیر و سرگذشت و دگرگونی حال عالم و آدم.» (مسکوب 1399: 63)
با این همه این زمان گسسته و بیرونی آن‌هنگام که نوبت به ادب غنایی می‌رسد از نظر مسکوب، وجهی درونی پیدا می‌کند. اگرچه این فرآیند درونی‌شدن همچنان در نسبتی دور با «منیت» پرداخته شده در ادبیات عصر جدید است. از نظر مسکوب: «در ادب غنایی شاعر روایتگری دانا و برکنار نیست، خودآگاه و ناخودآگاه او درگیر و جویای حقیقت وجود است. شاعر غنایی، زمان را چون عشق در کنه ضمیر خود می‌آزماید و از هردو، احساسی وجودی و توأمان دارد.» (مسکوب 1399: 65) از این منظر، زمان از وجه آفاقی خود فاصله گرفته و بعدی انفسی و درونی می‌یابد. اما این درونی‌شدن زمان نه براساس آگاهی در حال تحول شاعر یا نویسنده- آنچه یکی از خصایص انسان «خود‌آیین» مدرن است- بلکه به‌واسطه حضور عینی یا خیالی معشوق یا «دیگری» است. به‌هرروی در اینجا آنچه مهم است، تلاش مسکوب برای بازنمایی وجه یا لایه دیگر از زمانمندی تفکر ما ایرانیان است.
اما لایه دیگری از زمان نیز در آثار مسکوب قابل‌رویت است. زمانی که گرچه درونی است اما این‌بار برخلاف ادب غنایی، در پیوند اساسی با تحول درونی نویسنده و خودآگاه بی‌واسطه او قرار دارد. آنچنان که مسکوب اشاره دارد، در رمان جدید که به‌گفته لوکاچ حماسه بورژوازی است، «زمان تابعی است از جریان سیال ذهن [ و] نفسانیات آدمی است که آن را درپی خود می‌کشد.» انسان در رمان جدید، سالک طریقت نیست که در پی فرار از تعلقات دنیوی و نفسانیات خود باشد، بلکه این انسان درحال کشمکش مدام با نفسی است که رنگ تعلق دارد و شوندگی در گذر زمان از ویژگی‌های اساسی آن است. در میان آثار مسکوب، چنین درکی از زمان را می‌توان در کتاب «روزها در راه» دید. این کتاب مجموعه‌ای است از یادداشت‌های روزانه نویسنده و حکایتی از «کشمکش‌های درونی و تنش‌های عاطفی» او. در این حدیث نفس ـ نه شرح‌حال ـ گریز از غوغای بیرون، نویسنده را به درون رانده است تا هم خود را بشنود، هم حضور ناگزیر زمان را در جسم و جان محسوس و صورتمند کند. (مسکوب 1379: 7)
درنهایت مسکوب در آثارش در کشاکشی مدام با لایه‌های مختلفی از زمان است. اگر پژوهش‌های او در زمینه‌ تاریخ اساطیر ایران و شاهنامه، تلاشی برای بازنمایی زمان حاکم بر فضای اسطوره‌ای و حماسی است، تأملات او پیرامون ادب غنایی و یادداشت‌های روزانه‌اش، براساس درکی درونی از زمان پدید آمده‌اند. گرچه همان‌گونه که در بالا آمد، درونی بودن زمان در هریک از این آثار نیز تفاوت‌هایی با هم دارند. شاهرخ مسکوب همانند قهرمانان حماسی ما زیست و جهانش را بدرود گفت. سرمشق او در نظر و عمل، «آزادان گرفتاری» بودند که برای نجات نام، از مرگ -که سلاح زمان است - نه‌تنها نمی‌گریختند، بلکه برای هستی‌بخشیدن به اراده آزاد خود به آن روی می‌آوردند؛ حتی آن هنگام که پایان کار خویش را می‌دانستند. مسکوب نیز چنین کرد، گرچه هیچ دمی از بدعهدی زمانه‌اش در امان نبود اما با خلق و گردآوری آثاری شگرف در باب تاریخ اساطیری ما، اراده‌ آزاد خود را هستی بخشید و نام خود را در میان سلسله قلندران جاودانه کرد.

منابع:
مسکوب، شاهرخ. 1399. ارمغان مور. تهران: نی
مسکوب، شاهرخ. 1379. روزها در راه. پاریس: خاوران
کاسیرر، ارنست. 1394. فلسفه صورت‌های سمبلیک (جلد دوم: اندیشه اسطوره‌ای). تهران: هرمس

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی