تجلی «امکان»در جشنوارههای تئاتر
هنوز میتوان جوانانی را دید که با حداقل امکانات، اما با حداکثر تعهد، روی صحنه میایستند. جشنوارههای تئاتر، اگرچه فاقد شکوه ظاهری جشنوارههای سینماییاند، اما حامل چیزیاند که امروز در بسیاری از رویدادهای رسمی گم شده است: امید و دمیدن چشمانداز.
جشنوارههای تئاتر، برخلاف بسیاری از رویدادهای فرهنگی پرزرقوبرق، هنوز یکی از معدود فضاهایی هستند که میتوان در آنها امکان را دید؛ امکان رشد، امکان دیدهشدن و امکان آغاز. دفاع از این جشنوارهها نه از سر رمانتیسم فرهنگی، بلکه از دل یک واقعیت عینی میآید؛ تئاتر، بهویژه در بستر دانشجویی و خیابانی، هنوز زنده است و نفس میکشد.
هنوز میتوان جوانانی را دید که با حداقل امکانات، اما با حداکثر تعهد، روی صحنه میایستند. جشنوارههای تئاتر، اگرچه فاقد شکوه ظاهری جشنوارههای سینماییاند، اما حامل چیزیاند که امروز در بسیاری از رویدادهای رسمی گم شده است: امید و دمیدن چشمانداز. این حمایت آگاهانه از جشنوارههای تئاتر، زمانی معنا پیدا میکند که آن را در نسبت با وضعیت جشنوارههای فیلم ببینیم.
بخش قابل توجهی از جشنوارههای سینماییِ امروز، بیش از آنکه کارکرد فرهنگی یا صنعتی داشته باشند، به یک بیلان کاری فروکاسته شدهاند. جشنوارههایی که با التماس، فیلمهای تکراریِ دیگر جشنوارهها یا آثار اکرانشده و دیدهشده را گرد هم میآورند تا صرفاً بگویند جشنواره برگزار شد.
نه کشفی در کار است، نه جریانسازی، نه حتی ارتباط مؤثر با صنعت سینما. خروجی این رویدادها معمولاً چند تندیس، چند عکس خبری و گزارشی اداری است؛ بیآنکه اثری پایدار بر تولید یا تربیت نیروی انسانی بگذارند. در مقابل، جشنوارههای تئاتر هنوز به آغاز وفادار ماندهاند.
این جشنوارهها محل حضور جوانانیاند که در ابتدای مسیر ایستادهاند؛ کسانی که نه تیم حرفهای پشت سر دارند و نه امکانات تثبیتشده. آنها خودشان دکور میسازند، اکسسوار میچینند، لباس آماده میکنند و گاه حتی فضای اجرا را مهیا میسازند.
این خودبسندگیِ ناگزیر، تئاتر را به یک تجربه زیسته بدل میکند؛ تجربهای که در آن کار جمعی، مسئولیتپذیری و خلاقیت همزمان رشد میکند. جشنواره تئاتر شهر، که این روزها در حال برگزاری است، نمونهای روشن از این وضعیت است. کافی است چند اجرای خیابانی یا دانشجویی آن را دید تا فهمید مسئله فقط نمایش نیست، بلکه بودن روی صحنه است.
برای نمونه، اجرای تئاتر خیابانی «زیرانداز» به کارگردانی پرنیا عسگری، در سرمای فضای باز، با مخاطبی اندک اجرا شد؛ اما شدت تعهد بازیگران چنان بود که گویی در تالار وحدت و مقابل هزاران تماشاگر ایستادهاند. اینجا تئاتر نه به مخاطب پرشمار، بلکه به ایمان اجراکنندگانش تکیه دارد.
صحنهای که پس از پایان اجرا شکل میگیرد، از خود نمایش گویاتر است؛ وقتی اعضای گروه، لوازم صحنه را در آغوش میکشند و خودشان جمع میکنند. این تصویر، نماد نوعی تعلق است که در بسیاری از تولیدات جشنوارهای سینما غایب است. در تئاتر، اثر رها نمیشود؛ با بدنها جمع میشود، حمل میشود و به تمرین بعدی میرود.
از همینجا میتوان به آینده امیدوار بود. اگر حتی بخش کوچکی از این جوانان دیده شوند، اگر یک گروه حمایت شود، اگر یک اجرا ادامهدار شود، جشنواره کارکرد خود را پیدا کرده است. جشنواره تئاتر میتواند سکوی پرتاب باشد، نه ویترین موقت. برخلاف جشنوارههای توخالی فیلم، اینجا سرمایهگذاری بر انسان و هنر است، نه بر نامها. با این همه، خطر بزرگی در کمین است، اینکه همهچیز به همین چند روز جشنواره محدود بماند.
اگر حمایتها فقط در سطح اجراهای مقطعی باقی بماند، اگر پس از خاموششدن نور صحنه همهچیز رها شود، این امید نیز فرسوده خواهد شد. کاش حمایت از تئاتر فقط به ظاهر ماجرا محدود نباشد؛ کاش حمایتهای پس از جشنواره جدی گرفته شود.
در اختیار گذاشتن فرهنگسراها برای تمرین و اجرا، حمایت مستمر از گروههای دانشجویی و ایجاد امکان تداوم اجرا، حداقلهایی است که میتواند این انرژی زنده را حفظ کند. جشنوارههای تئاتر هنوز میتوانند نقطه اتکای فرهنگ باشند؛ به شرط آنکه دیده شوند، ادامه پیدا کنند و تنها به گزارش عملکرد تقلیل نیابند. همینجا، روی همین صحنههای کوچک، آیندهای در حال شکلگرفتن است.
سالیانه هزاران فارغالتحصیل بازیگری، چه از دانشگاهها و چه از آموزشگاههای هنری، وارد میدان تئاتر و سینما میشوند؛ جوانانی که هدف نهاییشان حضور در میدان است، اما اغلب بیپشتوانه رها میشوند. جشنوارههای تئاتر باید فراتر از نمایش مقطعی عمل کنند و به بستری برای استعدادیابی واقعی بدل شوند؛ جایی برای شناسایی، هدایت و حمایت هدفمند این نیروها. اگر این حمایت در ادامه مسیر حرفهای آنان تداوم یابد، جشنواره میتواند نقش واسطهای حیاتی میان آموزش و میدان کار ایفا کند، نه صرفاً ویترینی کوتاهمدت برای اجرا.