«همه» اینگونه نیستند/جامعه نیازمند تقویت «گفتمان فضیلت» است
در جامعهای که احساس محرومیت و بیعدالتی گسترده شده است، شاهد شکلگیری چرخه معیوب و خطرناکی در رفتارهای فردی و اجتماعی هستیم.
در جامعهای که احساس محرومیت و بیعدالتی گسترده شده است، شاهد شکلگیری چرخه معیوب و خطرناکی در رفتارهای فردی و اجتماعی هستیم. فردی که حق خود را پایمالشده میبیند، برای پیشبرد امور خود به اقداماتی مانند دورزدن قانون یا پرداخت و دریافت رشوه روی میآورد. سپس برای آرامکردن وجدان خود و کاهش تنش شناختی ناشی از این عمل نادرست، به یک توجیه متوسل میشود:«همه همین کار را میکنند». این پدیده اجتماعی که در گسترش زمینههای فساد رخ میدهد، خود نیز موجب تشدید فساد میشود.
درست است که ساختارهای معیوب اجتماعی، بخت اخلاقی افراد را در انجام عمل درست کاهش میدهند، اما این بهمفهوم نفی «مسئولیت فردی» نیست. گزاره «همه همینگونهاند» درحقیقت پرتگاهی است که فرد و جامعه را بهسوی انحلال ارزشها و نابودی کامل اعتماد سوق میدهد. هسته مرکزی این معضل، جایگزینی «مسئولیت فردی» با «ابهام جمعی» است.
اندیشمندان ـ از ارسطو تا کانت و پس از آن ـ بر محوریت «اختیار» و «آگاهی» در کنش اخلاقی تاکید دارند. ما بهدلیل دارابودن قوه تعقل و انتخاب، موجوداتی اخلاقی هستیم و در قبال اعمال خود مسئولیم. هنگامی که فرد عمل نادرست خود را در پشت آمار (واقعی یا خیالی) «همه» پنهان میکند، درحقیقت از این بار سنگین اما شرافتمندانه، فرار میکند.
او خود را نه بهعنوان فاعلی مستقل که باید در محکمه وجدان خویش پاسخگو باشد، بلکه بهعنوان جزئی منفعل از جریان عمومی میبیند که گویی اختیاری از خود ندارد. این نگرش، «من» اخلاقی را در «ما»یی نامشخص محو میکند و شرایط هرگونه ستایش یا سرزنش اخلاقی معنادار را از بین میبرد. اینجاست که معیار از «آنچه باید باشد» به «آنچه هست» تقلیل مییابد و واقعیت موجود ـ هرچند نادرست ـ به هنجار مبدل میشود.
درست است که شرایط جوامع ممکن است بهدلیل مشکلات سیاسی و اقتصادی بهسمت غلبه بیاخلاقی سوق پیدا کند، اما تعمیم آن به کل جامعه عقلانی نیست. عمومی انگاشتن بیاخلاقی و توجیه رفتار نادرست خود بر آن اساس علاوه بر اینکه از نظر استدلالی سست است، نوعی «فساد معرفتی» است. فرد ناخودآگاه تمام شواهدی را که ناقض این باور کلی است، نادیده میگیرد تا بتواند باور راحتبخش خود را حفظ کند. پیامد این نگرش در سطح کلان، ویرانی بنیان اعتماد اجتماعی است.
وقتی گزاره «همه همینگونهاند» به یک باور عمومی تبدیل شود، روابط دیگر نه بر مبنای همکاری، بلکه براساس سوءظن و محاسبه سود شخصی ایجاد میشود. نتیجه، شکلگیری یک «پیشگویی خودکامبخش» شوم است؛ من چون به دیگران اعتماد ندارم، با آنها بر مبنای فساد رفتار میکنم و دیگران نیز در پاسخ، همین رفتار را برمیگزینند. درنهایت جامعهای واقعاً آکنده از بیاعتمادی خواهیم ساخت. در چنین فضایی، عمل اخلاقی نه یک ارزش، که یک حماقت تلقی میشود و فرد درستکار، تحت فشار طاقتفرسای «همرنگ جماعت شدن» قرار میگیرد.
راه برونرفت از این دور باطل، اگرچه دشوار اما ممکن است و ریشه در همان مفاهیمی دارد که مشکل را توضیح میدهد. اولین و مهمترین گام، «بازپسگیری مسئولیت فردی» است. هر شخص باید آگاهانه حکم تعمیم «همه» را به چالش بکشد و بپذیرد که او، بهعنوان یک فاعل مختار و اخلاقی، در قبال انتخابهایش پاسخگو است.
این بهمعنای تغییر پرسش بنیادین از «آنها چه میکنند؟» به «من، در این موقعیت، چه باید بکنم؟» است. اینجاست که وجدان اخلاقی بهجای انفعال، به کنشی آگاهانه تبدیل میشود. باور اینکه افرادی هستند که آنها نیز به مجموعهای از هنجارهای اخلاقی پایبندند و میتوان روی تعهدات آنها حساب کرد، موجب تقویت این رویکرد اجتماعی است.
نهایتاً جامعه نیازمند تقویت «گفتمان فضیلت» است. باید بهعمد بهدنبال الگوهای مثبت گشت، درستکاری را گرامی داشت و شجاعت اخلاقی افرادی که در برابر جریان میایستند را ستود. رسانهها و اشخاص ذینفوذ دراینمیان بیشترین نقش را دارند. ایجاد حلقههای کوچک اعتماد در خانواده، دوستان و محیط کار، که در آنها ارزشهای اخلاقی بحث و تبادلنظر میشود، میتواند پناهگاههایی در برابر توفان عادیشدن رذیلت ایجاد کند.
اخلاق، گاهی انتخابی انقلابی بر ضد جریان مسلط است. ساختن جامعهای سالم، نه با انتظار برای تغییر ناگهانی «همه»، که با پذیرش مسئولیت سنگین و عزتمند انتخاب درست توسط «تکتک افراد» آغاز میشود. پایههای اعتماد، با هر عمل درست فردی، هرچند کوچک، محکمتر میشود و این چرخهای فضیلتمحور را در مقابل چرخه معیوب پیشین ایجاد میکند. تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نِهای هزاری تو چراغ خود برافروز.