در مرز تازه نوشتن ایستادهایم
ایران امروز در میانه موجی از تحولات فناورانه قرارگرفته که فراتر از مرزهای جغرافیا، شیوه نوشتن، خواندن و حتی اعتمادکردن ما را زیرورو کرده است.
ایران امروز در میانه موجی از تحولات فناورانه قرارگرفته که فراتر از مرزهای جغرافیا، شیوه نوشتن، خواندن و حتی اعتمادکردن ما را زیرورو کرده است. آنچه زمانی نشانه اصالت و خلاقیت انسانی بود، اکنون در برابر ماشینهایی قرارگرفته که میتوانند بنویسند، تحلیل کنند و حتی احساسات را تقلید کنند.
در چنین فضایی، ما بهعنوان جامعهای با رسانههای مسئلهمند و اعتماد فرسوده، چه باید بکنیم؟! وقتی نائومی آلدرمن، نویسنده مشهور آمریکایی، چندی پیش نوشت که دیگر هیچ جملهای را نمیتوان با اطمینان کامل به انسان نسبت داد، بسیاری این جمله را اغراقآمیز دانستند، اما واقعیت این است که جهان، و ازجمله ایران، درست در آستانه همین نقطه قرارگرفته است.
مدلهای زبانی امروز میتوانند چنان روان، دقیق و کمخطا بنویسند که تشخیص منشأ متن به مهارتی تازه تبدیل شده است؛ مهارتیکه بهویژه در جامعهای با گردش خبر پُرشتاب و بسترهای ارتباطی غیرشفاف، ارزشی حیاتی یافته است. آلدرمن در نوشته خود هفت نشانه برمیشمارد که میتواند میان متن انسانی و متن ماشینی فاصلهای ظریف، اما قابل تشخیص ایجاد کند. نخستین آن، کمبود انسجام در مقیاس بزرگ است. جملات هوش مصنوعی معمولاً درست و رواناند، اما وقتی قرار است روایتی طولانی یا تحلیلی پیچیده شکل بگیرد، رشته منطق ازهممیگسلد.
ذهن انسان، ایدهها را میپرورد، اما ماشین آنها را کنار هم میچیند. نشانه دوم، تکرار الگوهای زبانی است. مدلها از برخی عبارتها مانند «نهتنها... بلکه» و نیز جملات مستقل متصل با علامت نقطه ویرگول (؛)، بیاندازه استفاده میکنند. گویی انبار واژگانشان در نقاط خاصی گیرکرده است. سومین نشانه، اُفت معنا در مسیر طولانی متن است؛ جاییکه نوشته ماشینی ناگهان بیدلیل آرام میشود و به کلیگویی بازمیگردد.
نشانههای دیگر نیز کموبیش همین الگو را دنبال میکنند:؛گریز از تناقضها، نبود تجربه زیسته، گرایش به کلیشهها و اختلال در منطق و دقت. مجموعه اینها تصویری میسازد از نویسندهای که همهچیز را میداند، اما هیچچیز را لمس نکرده است. اما برای ایران، موضوع فقط یک بحث ادبی یا تکنیکی نیست. ما در جامعهای زندگی میکنیمکه اعتماد عمومی به رسانهها، در سالهای اخیر بهشدت آسیب دیده است. حال تصور کنید به این بستر، موجی از متنها، تصاویر و ویدئوهای مصنوعی را اضافه کنیم؛ محتواهاییکه «درست بهنظر میرسند»، اما معلوم نیست چه دستی و با چه نیتی آنها را تولید کرده است.
این مواد خامِ بیاصلونسب امروز، در شبکههای اجتماعی فارسیزبان جولان میدهند؛ خبرهای ساختگی با امضای خبرنگاران خیالی، تحلیلهای سیاسی تولیدشده با هوش مصنوعی، روایتهای احساسی درباره رویدادهای جعلی و حتی شعرهایی که با نام شاعران مشهور منتشر میشود اما یکجای کارشان میلنگد. ما خواسته یا ناخواسته، به بخشی از «اقتصاد محتوا»یی تبدیل شدهایم که تولیدکنندهاش معلوم نیست، اما تأثیرش واقعی است.
اینجاست که اهمیت سخن آلدرمن دوچندان میشود که سواد رسانهای در عصر هوش مصنوعی، صرفاً توانایی «خواندن» نیست، توانایی «تشخیص منشأ» است. یعنی اینکه پیش از بازنشر یک متن، از خود بپرسیم که آیا این صدا، صدای انسان است؟ آیا کسی پشت این نوشته ایستاده که مسئولیت معنایش را بپذیرد؟ هوش مصنوعی در ذات خود تهدید نیست.
تهدید زمانی شکل میگیرد که جامعه، فاقد مهارت تشخیص باشد. وقتی کاربران ندانند که چگونه نشانههای متن ساختگی را بشناسند، محتواهای تقلبی بیصدا تکثیر میشوند و حقیقت در ازدحام واژهها گم میشود. این مسئله در ایران، که همواره با چالشهای ارتباطی مواجه بوده، بحرانی مهم محسوب میشود. اما ازسویدیگر، همین فناوری فرصتی نیز فراهمکرده است.
هوش مصنوعی میتواند ابزار توانمندسازی برای خبرنگاران، پژوهشگران، دانشجویان، معلمان و حتی کسبوکارهای کوچک باشد. اگر سواد رسانهای ارتقا یابد و چارچوبهای اخلاقی شفاف شکل بگیرد، این فناوری میتواند به گسترش مشارکت، افزایش دسترسی به دانش و بهبود کیفیت اطلاعرسانی کمک کند. باید بپذیریم که دوران «خودبسندگی انسانی» در تولید متن پایان یافته است. اکنون هم نویسنده هستیم، هم سردبیر و باید نهفقط به محتوا، بلکه به منشأ نگاه کنیم.
مرز میان تخیل و تقلب هرروز باریکتر میشود، اما حساسیت انسانی هنوز ارزشمندترین ابزار ماست. در جهانی که واژهها نیز مصنوعی شدهاند، صداقت انسانی در گفتار و شفافیت در منشأ پیام، هم یک فضیلت اخلاقی، هم ضرورتی برای زیستن آگاهانه است. آینده ارتباطات حذف ماشینها نیست، بلکه به بلوغ ما در کنار آنها وابسته است؛ آیندهایکه اگر هوشمندانه با آن روبهرو شویم، میتواند اعتماد ازدسترفته را از نو بسازد.