خدا را باید وجدان کرد
کتاب «خدا، مرگ و زمان» اثری فلسفی است که بر اساس درسگفتارهای امانوئل لویناس، متفکر فرانسوی لیتوانیاییتبار در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۶ در دانشگاه سوربن فرانسه تدوین شده است.

کتاب «خدا، مرگ و زمان» اثری فلسفی است که بر اساس درسگفتارهای امانوئل لویناس، متفکر فرانسوی لیتوانیاییتبار در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۶ در دانشگاه سوربن فرانسه تدوین شده است. این درسها شرح و تفسیر سه واژهاند: خدا، مرگ و زمان. بخش اول این کتاب به دو مفهوم مرگ و زمان میپردازد و بخش دوم به مفهوم خدا اختصاص دارد. گردآورنده این کتاب ژاک رولان از شاگردان لویناس بوده و با یادداشتها و تفسیرهایی که به متن اصلی افزوده است، آن را فهمپذیرتر کرده است. بدین ترتیب از غموض و پیچیدگی کتاب اندکی کاسته شده است.
با این همه همچنان باید با مترجم کتاب به فارسی موافق بود که نوشته است: «متن کتاب بههیچوجه ساده نیست و سختخوانی خود را در ترجمه نیز نشان میدهد. برای مثال شاخصههایی همچون تکرار چندباره عبارات، استفاده از تککلمهها، جملههای بدون فعل و... در سرتاسر متن دیده میشود که برای فهم کامل مستلزم خوانشی چندباره با مکث و تامل است.»
منتقد فلسفه غرب
لویناس به طور کلی فیلسوفی منتقد سنت فلسفی غرب است اما این نقد را در بستر گفتوگویی خلاقانه و حتی میشود گفت همدلانه با فلاسفه بزرگ غربی پیش میبرد. برای نمونه او در آغاز بسیار متاثر از هایدگر بود و نقدش بر هوسرل را نیز از هایدگر وام میگرفت اما بعدتر نسبت به هایدگر نیز موضعی نقادانه اتخاذ کرد زیرا از همکاری این فیلسوف دورانساز با نازیها اطمینان خاطر یافت. از نظر لویناس این عمل نادرست البته نافی جایگاه والای فلسفی هایدگر نیست و «وجود و زمان» را نمیتوان به عنوان یکی از پنج کتاب بزرگ فلسفه غرب نادیده گرفت، اما با همه اینها در خطادانستن رفتار فیلسوف نیز نباید مماشات به خرج داد و درصدد توجیه آن برآمد.
لویناس در این مجموعه درسگفتارها هم رویکرد نقادانهاش را حفظ کرده و با همین روش به سراغ اندیشههای فلاسفهای همچون هگل و هایدگر رفته است. او میکوشد مفاهیم بنیادین هستی، مرگ و خدا را از منظر اخلاقی و اگزیستانسیال بازخوانی کند. اهمیت این بازخوانی در آن است که از نظر لویناس و برخلاف نظر هایدگر، «اخلاق شاخهای از فلسفه نیست، بلکه فلسفه اولی است». در اینجا نیز او وقتی سراغ این مفاهیم میرود درکی متفاوت از آنها عرضه میدارد. این البته امری بیسابقه نیز نیست و میدانیم که میان برخی از مقولات طرح شده در این کتاب با دیگر آثار لویناس همپوشانیهایی وجود دارد.
زمان و دیگری
از لویناس کتابی دیگر نیز به فارسی ترجمه شده است با عنوان «زمان و دیگری». در آن کتاب لویناس میگوید نباید به زمان همچون تنزلی از جاودانگی بیندیشیم، بلکه بهتر آن است زمان را نوعی رابطه تصور کنیم با آنکه، فینفسه غیرقابل شبیهسازی است؛ یعنی چیزی مطلقاً دیگری است و به شبیهسازی از طریق تجربه تن نمیدهد. به بیانی دیگر نزد لویناس زمان رابطهای است با آنچه فینفسه نامتناهی است و به ادراک تن نمیدهد.
سوالی که اینجا ممکن است پیش آید این است که وضع آن نامتناهی در این رابطه چگونه خواهد بود؟ لویناس میگوید این نامتناهی یا این دیگری، هنوز باید این امر را تاب آورد که ما آن را با اشاره انگشتمان به سویش در ضمیر اشارهای این ــ همچون شیئی ساده ــ نشان دهیم، یا این رنج را تحمل کند که برای مشخصکردنش، حرف تعریف معین یا نامعینی را به آن بیافزاییم. به زعم لویناس این معضل در رابطه با امرنا ـ دیدنی، فقط از ضعف شناخت بشری برنمیآید، بلکه ناشی از نابسندگی چنین شناختی در نسبت با نامتناهیِ مطلقاً دیگری نیز است. از این منظر، زمان هموارگی رابطه ـ رابطهی اشتیاق و انتظار است.
نه به خدای مفهومی
حال بیاییم و در وهله بعد به سراغ آن نامتناهی برویم یعنی «خدا». لویناس البته برهانی برای اثبات وجود خدا اقامه نمیکند و اصلاً این مسئله او نیست. به همین دلیل هم هنوز کسانی او را مدافع دین و خدا و دستهای ملحد میدانند. نزد لویناس اما بحث اصلی این است خدا مربوط است به حوزه اخلاق. به یاد آوریم که او اخلاق را مقدم بر هستیشناسی و فلسفه میدانست و بنابراین اینجا نیز وقتی به خدا میاندیشد خدایی را مد نظر میآورد که در روابط میان انسانها میتوان آن را پدیدارشناسی کرد. چنین خدایی از جنس «باید»ی مقدس است که برهانپذیر نیست بلکه الهامدهنده است.
لویناس با خدای مفهومی کاری ندارد و میگوید گواهیدادن به خدا یک اندیشه نیست بلکه یک عمل است که در رابطه من با دیگری منکشف میشود. در چنین تفسیری وجدان اخلاقی که سوژه درون خود حس میکند بهنوعی ظهور و وجهی از صدای خدا است. بنابراین شاید بشود گفت اندیشه لویناس یادآور آن سخن مشهور مایستر اکهارت است: «خدایا مرا از خدا نجات بده».