| کد مطلب: ۴۵۹۹۷

وطن‏‌دوستی پیکسلی/برای دیاسپورای ایرانی، وطن تجربه‌‏ای رسانه‌‏ای و عاطفی است

جنگ و صلح، استبداد و آزادی، مقاومت و انقلاب واژگانی آشنا به‌نظر می‌رسند اما در عصر شبکه‌ای، پر از معانی متضادند. برای ایرانیانی که در خارج از مرزهای سرزمین زندگی می‌کنند (دیاسپورا)، این مفاهیم بیش از آن‌که تجربه‌ای زیسته باشند، بازتابی‌اند از تصویرهایی که در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها در گردش‌اند.

وطن‏‌دوستی پیکسلی/برای دیاسپورای ایرانی، وطن تجربه‌‏ای رسانه‌‏ای و عاطفی است

جنگ و صلح، استبداد و آزادی، مقاومت و انقلاب واژگانی آشنا به‌نظر می‌رسند اما در عصر شبکه‌ای، پر از معانی متضادند. برای ایرانیانی که در خارج از مرزهای سرزمین زندگی می‌کنند (دیاسپورا)، این مفاهیم بیش از آن‌که تجربه‌ای زیسته باشند، بازتابی‌اند از تصویرهایی که در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها در گردش‌اند. آنچه امروز «ایران» نامیده می‌شود، در ذهن بسیاری از کنشگران خارج از کشور، نه مکان، که میدان احساسی و تصویری است؛ ترکیبی از خاطره و شایعه، از امید و ترس.

در چنین زمینه‌ای، رسانه نه‌فقط ابزار اطلاع‌رسانی، بلکه بستر شکل‌گیری هویت، وفاداری سیاسی و حتی قضاوت‌های اخلاقی است. همان‌طور که استوارت هال در نظریه بازنمایی خود تأکید می‌کند، رسانه‌ها واقعیت را بازتاب نمی‌دهند؛ بلکه آن را تولید می‌کنند. وطن در نگاه دیاسپورا نیز نه با واقعیت‌های روزمره مردم در داخل کشور، بلکه با بازنمایی‌هایی شکل می‌گیرد که در چرخه‌ای از تصاویر، خبرها، تحلیل‌ها و احساسات ساخته شده‌اند. بنابراین درک دیاسپورا از جنگ و صلح، اغلب نه مبتنی بر داده‌های عینی، که برساخته‌ای براساس زیست رسانه‌ای آنان و  فضای پساواقعیت است؛ فضایی که در آن، احساسات از صحت و هیجان از تحلیل پیشی می‌گیرند. 

نظریه پسا‌واقعیت یا «Post-Truth» که توسط فیلسوفانی چون هری فرانکفورت و رسانه‌پژوهانی مانند  مک‌اینتایر توسعه یافته، بیان می‌کند که در جهان امروز، اهمیت عاطفه و باور شخصی از اهمیت واقعیت تجربی بیشتر شده است. در این چارچوب، مفاهیمی چون «جنگ» و «صلح» نیز به‌جای آنکه توصیف‌کننده واقعیت باشند، به روایات رقابتی بدل می‌شوند که هرکدام در پی جلب‌توجه مخاطب‌اند. این وضعیت، به پدیده‌ای می‌انجامد که می‌توان آن را «وطن‌دوستی پیکسلی» نامید؛ شکل مدرن و دیجیتال‌شده‌ای از دلبستگی به وطن که نه در کنش سیاسی مستمر و تحلیلگرانه، بلکه در مشارکت هیجانی در شبکه‌های اجتماعی متجلی می‌شود. در بازنشرهایش، کپشن‌های احساسی و کلیپ‌های پرشور و پست‌های اینستاگرامی.

خودآگاهی وطنی در تبعید

در این میان، مسئله‌ای که کمتر به آن پرداخته شده، نحوه شکل‌گیری خودآگاهی وطنی در دیاسپوراست. برخلاف گذشته که وطن مفهومی جغرافیایی و ملموس بود، برای نسل جدید مهاجران ایرانی، وطن تجربه‌ای بینامتنی، رسانه‌ای و عاطفی است. دیاسپورا اغلب با دوگانه‌های ساده‌شده‌ای مواجه است: ایران تحت ستم در برابر مردم قهرمان و یا از آن‌سو، ملت ناآگاه در برابر اپوزیسیون روشنگر. این دوگانه‌ها، محصول آن چیزی هستند که توماس الزسر در نظریه «بینامتنیت عاطفی»(Affective Interpellation)  شرح می‌دهد؛ جایی که افراد، حتی اگر در صحنه رخداد حضور نداشته باشند، از طریق بار عاطفی تصاویر، به درون وضعیت سیاسی احضار می‌شوند.

این «احضار احساسی» هرچند نوعی همبستگی می‌سازد، اما در غیاب شناخت دقیق، به تحلیل‌های ناپایدار و سیاست‌ورزی‌های ناهماهنگ منجر می‌شود. یکی از چالش‌های اصلی کنشگری سیاسی خارج از کشور، ناتوانی در درک جامعه‌ای است که سال‌ها از آن فاصله گرفته‌اند. بسیاری از بازیگران اپوزیسیون دیجیتال، دچار بحران فاصله‌گذاری با واقعیت‌اند. آنان در جهانی زندگی می‌کنند که رویدادها در آن یا در آستانه انقلاب‌اند یا در اوج سرکوب. در چنین فضای قطبی‌شده‌ای، میانجی‌گری رسانه‌ای، جای واقعیت ‌میدانی را می‌گیرد و مفاهیم به‌سرعت از معنا تهی می‌شوند.

نظریه‌پردازان گفتمان چون لاکلائو و موفه معتقدند که گفتمان‌ها نه‌تنها حقیقت را بازمی‌تابانند، بلکه آن را تولید می‌کنند. به‌عبارت دیگر، «ایران»ی که در فضای توئیتر بازنمایی می‌شود، ممکن است نسبت اندکی با ایران عینی داشته باشد. این گسست، اگر فهم نشود، می‌تواند پروژه‌های سیاسی را از پایه، نادرست و غیرمؤثر کند. دیاسپورا اما صرفاً مصرف‌کننده روایت نیست بلکه به‌واسطه جایگاه فرهنگی، رسانه‌ای و سیاسی خود، یکی از تولیدکنندگان مهم روایت نیز هست.

جیمز دردریان، استاد مطالعات امنیت بین‌الملل در دانشگاه سیدنی ،در نظریه «دیپلماسی روایت» (Narrative Diplomacy) تأکید می‌کند که در دوران پسامرزی، تعاملات دیپلماتیک دیگر فقط بر پایه منافع رسمی دولت‌ها شکل نمی‌گیرد، بلکه حاصل رقابت روایت‌ها، حافظه‌ها و تصاویر در سطح جهانی است. در این چارچوب، دیاسپورای ایرانی می‌تواند ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ در روندهای سیاست داخلی و خارجی ایران نقش ایفا کند. آن‌ها می‌توانند صدای عدالت، عقلانیت و صلح باشند یا اگر در دام روایت‌های هیجانی و دوقطبی گرفتار شوند، به بازتولید سوءتفاهم، خشم و بی‌ثباتی کمک کنند. 

درنهایت اینکه، وطن برای دیاسپورا، مفهومی است که نیاز به بازتعریف دارد. وطن نه صرفاً خاک، نه‌فقط خاطره، بلکه روایت مشترک، فهم متقابل و پروژه‌ای تاریخی است که باید با واقع‌بینی، داده‌محوری و توجه به پیچیدگی‌های جامعه ایران بازسازی شود. این وظیفه، مستلزم آن است که دیاسپورا از کنشگری هیجانی به کنشگری تحلیلی گذار کند؛ از واکنش به بازاندیشی، از تصویر به واقعیت. وطن اگر قرار است نجات یابد، نه‌فقط در میدان نبرد یا پشت‌میز مذاکرات، بلکه پیش از آن، در میدان روایت و در دل یک گفت‌وگوی آگاهانه و چندصدایی باید بازآفرینی شود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار