| کد مطلب: ۴۴۴۸۸

از خاک تا آرزو/فضای تجربه و افق انتظار در روایت مقاومت غزه

مسئله فلسطین یکی از طولانی‌ترین و پیچیده‌ترین مناقشات جهان معاصر است که بیش از هفت دهه است که در مرکز توجه جامعه بین‌المللی قرار دارد.

از خاک تا آرزو/فضای تجربه و افق انتظار در روایت مقاومت غزه

علی حسنی پژوهشگر علوم سیاسی

مسئله فلسطین یکی از طولانی‌ترین و پیچیده‌ترین مناقشات جهان معاصر است که بیش از هفت دهه است که در مرکز توجه جامعه بین‌المللی قرار دارد. این مسئله نه‌تنها یک چالش سیاسی و جغرافیایی بلکه عمیقاً با مفاهیمی همچون هویت، حافظه جمعی و امید به آینده گره خورده است. برای درک بهتر این بحران پیچیده می‌توان از دو مفهوم کلیدی راینهارت کوزولک، نظریه‌پرداز و تاریخ‌نگار شهیر آلمانی تحت عنوان «افق انتظار» و «فضای تجربه» استفاده کرد. این دو مفهوم به ما این امکان را می‌دهد تا تاریخ فلسطین را نه‌فقط به‌عنوان مجموعه‌ای از رویدادها، بلکه به‌عنوان فضایی پیچیده از تجربه‌های زیسته و امیدهای ناتمام ببینیم. این دو مفهوم به‌شکلی پیچیده با یکدیگر در ارتباط هستند.

همان‌گونه که کوزولک بیان می‌کند: «هیچ انتظاری بدون تجربه و هیچ تجربه‌ای بدون انتظار وجود ندارد.» این امر به ما کمک می‌کند تا تاریخ را به‌عنوان فرآیندی زنده و پویا ببینیم نه‌صرفاً مجموعه‌ای از رویدادهای گذشته. فضای تجربه، به تمامی آنچه در گذشته رخ داده است و همچنان در حافظه جمعی انسان‌ها باقی مانده، اشاره دارد. این فضا شامل خاطرات، روایت‌ها، اسطوره‌ها و تجربیات فردی و جمعی است که هنوز بر حال حاضر تاثیر دارند.

به‌عبارت‌دیگر، فضای تجربه همان چیزی است که انسان‌ها از گذشته به یاد دارند و در زندگی روزمره خود احساس می‌کنند. از سوی دیگر افق انتظار به آرزوها، پیش‌بینی و تصورات از آینده اشاره دارد. این افق شامل امیدها، نگرانی‌ها، رویاها و انتظاراتی است که انسان درباره آینده دارند. افق انتظار بر خلاف فضای تجربه به سوی آینده‌ای باز و ناشناخته نگاه می‌کند و به ما امکان می‌دهد تا به سوی چیزی فراتر از زمان حال حرکت کنیم.

کوزولک در مقاله کلیدی و مهم «فضای تجربه و افق انتظار: دو دسته‌بندی در معنای تاریخی» تاکید می‌کند که تجربه گذشته نه‌فقط آگاهی تاریخی ما را شکل می‌دهد بلکه چارچوبی برای امکان‌پذیرشدن انتظار آینده فراهم می‌سازد. در غزه این فضای تجربه آمیخته به زخم، اشغال، مقاومت، انفجار و سوگواری است؛ تجربه‌ای که نه‌فقط در بدن، در خاک، در خانه‌های ویران و در دیوارها نقش بسته است. کوچه‌هایی که بارها بازسازی و ویران شده‌اند، مدرسه‌هایی که به پناهگاه بدل شده‌اند و بیمارستان‌هایی که خود به هدف حمله بدل می‌شوند، همه مکان‌هایی‌اند که بار تجربه‌ی تاریخی را به دوش می‌کشند.

این مکان‌ها همان‌گونه که پیر نورا می‌گوید: «نه‌فقط حافظه را منتقل می‌کنند، بلکه خود حافظه شده‌اند.»  غزه به‌سان یک حافظه‌ی زنده است که هرروز به‌روز می‌شود، زخم‌ا‌ش تازه می‌شود و با هر بمب، هر خاکستر، هر ویرانی و هر غم، دوباره روایت می‌شود. اما همان‌گونه که کوزولک هشدار می‌دهد، فضای تجربه بدون افق انتظار، در خود فرو می‌پاشد. در غزه، افق انتظار، به‌رغم همه‌ی نشانه‌های ویرانی هنوز زنده است. انتظار، نه به‌عنوان پیش‌بینی، بلکه به‌عنوان امکان همچنان در غزه حضور دارد. کوزلک می‌نویسد: «انتظارات از گذشته جدا نیستند، بلکه بر تجربه‌های گذشته تکیه دارند.

همان‌گونه که تجربه بر انتظار تاثیر می‌گذارد، انتظار نیز به تجربه معنا می‌بخشد.» نکته حائز اهمیت این است که غزه، در برابر گسست این دو، نوعی مقاومت پدید آورده است. او همچنین بیان می‌کند: «تجربه، گذشته‌ای است که در ذهن و بدن باقی مانده است. اما انتظار، نگاهی است به آینده‌ای که هنوز نیامده است. این‌دو در تعامل دائمی‌اند. هیچ انتظاری بدون پیوند با تجربه شکل نمی‌گیرد و هیچ تجربه‌ای بدون نگاه به افق آینده معنا نمی‌یابد.» در غزه، تجربه تاریخی مردمان با خشونت، اشغال و جنگ عجین شده است.

اما کوزلکی‌ترین جنبه‌ی این مکان در آن است که به‌رغم فشردگی و تراکم رنج، افق از انتظار زدوده نشده است، بلکه برعکس همین افق است که به تجربه‌ها معنا می‌بخشد و آنها را از تبدیل‌شدن به حافظه‌ای بی‌حاصل نجات می‌دهد. انتظاری که نه بر پایه‌ی اطمینان، بلکه بر پایه‌ی امکان و ایمان شکل می‌گیرد؛ انتظاری که می‌داند ممکن است به تحقق نرسد، اما همین ممکن بودن برای معنادادن به اکنون کافی است.

در نزد کوزلک اگر فضای تجربه چنان متراکم شود که هیچ گشایشی به افق انتظار باقی نماند، جامعه وارد وضعیتی می‌شود که جیمز منش آن را در تحلیلی از مفاهیم کوزلک تحت عنوان «زمان بسته» عنوان می‌کند. این زمان بسته حالت‌هایی را شکل می‌دهد که باعث می‌شود تجربه‌های گذشته چنان متراکم و مسلط شوند که اجازه شکل‌گیری هیچ نوع انتظار یا چشم‌اندازی وجود نداشته باشد.

در این صورت آینده تهی یا غایب می‌شود و مردم در نوعی «تکرار بی‌پایان اکنون» زیست می‌کنند و باعث می‌شود رخدادهای تاریخی معنا و جهت‌گیری خود را از دست می‌دهند و تنها در چرخه‌ی درد، شکست یا بحران بازتولید می‌شوند. غزه اما در برابر این زمان بسته مقاومت می‌کند. تصاویری که از غزه نمایش داده می‌شود و هنوز رگه‌هایی از زیست در آن وجود دارد که این هنر بقا در زمانِ گسسته است.

کوزک بیان می‌کند: «در بحران‌های بزرگ، افق انتظار فرو می‌ریزد، اما این تنها در صورتی به بی‌معنایی می‌انجامد که تجربه نیز از معنا تهی شود. تاریخمندبودن انسان، از دل همین تنش میان گذشته و آینده شکل می‌گیرد» در غزه این تنش نه‌تنها حفظ شده، بلکه به‌نوعی مقاومت هستی شناختی در آمده است؛ مقاومتی که آن را نه در کنش سیاسی مستقیم بلکه در «امر روزمره معنادار» جست‌وجو می‌کند.

بنابراین، معنا در غزه در تلاش تداوم زندگی روزمره است، در اصرار برای زیست و زنده‌ماندن. غزه را باید همچون یک روایت زنده دید. روایتی که از دل مکان می‌جوشد، با تجربه زیسته شکل می‌گیرد و در افق انتظار معنا می‌یابد. غزه، برخلاف تصویری که در رسانه‌ها غالب است، تنها صحنه مرگ نیست؛ صحنه معناست. معنایی که با مقاومت حفظ می‌شود و با امید تداوم می‌یابد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار