یک جنگ؛ شش پیشبینی
درحالیکه جنگ اسرائیل و حماس پس از آتشبسی کوتاه وارد هفته نهم شده، صحبت از راههای رسیدن به صلح و امیدها برای امضای توافقنامهای که مورد قبول دو طرف باشد، بیشتر از هر زمان دیگری بعید به نظر میرسد اما وقفه کوتاهمدت در جنگ و استرداد موفقیتآمیز اُسرا که با واسطهگری قطر در کنار مصر و آمریکا انجام شد، نشاندهنده فضایی است برای دیپلماسی در میانه جنگی بیرحمانه. فارنپالیسی به جای ارائه نقشه راهی برای رسیدن به یک توافق صلح دائمی که با توجه به موضعگیریهای رهبران سیاسی فعلی اسرائیل و فلسطین غیرقابل باور به نظر میرسد، از چندین کارشناس دو سوال را مطرح کرده است:
1-شرایط غزه یک سال دیگر چه شکلی خواهد بود؟
2-برای کاهش این احتمال که جنگ اسرائیل و حماس هم مثل خیلی از جنگهای دیگر در حالی به پایان برسد که همان تهدیدهای امنیتی و نارضایتیهای کلیدی سیاسی، حلنشده باقی بمانند، هرکدام از طرفین این درگیری باید چه سیاست واحدی را دنبال کنند؟
نتانیاهو باید کنارهگیری کند
ایهوت اولمرت
نخستوزیر پیشین اسرائیل
1-کمپین اسرائیل در غزه تا نابودی قابلیتهای نظامی ارتش حماس ادامه خواهد داشت. به سختی میتوان حدس زد که این کمپین چقدر طول میکشد اما اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، طولانیتر از مدتزمانی خواهد بود که جوامع غربی و رهبرانشان برای آن آمادگی داشته باشند و طولانیتر از مدت زمانی که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا و یکی از دوستان نزدیک اسرائیل مایل به تحمل آن باشد.
2-دقیقاً به همین دلیل، برای اسرائیل ضرورت دارد که در این مرحله، تصویری از آنچه قرار است پس از اتمام عملیات ارتش اتفاق بیفتد را نشان دهد. تصویری که براساس اصول و فرضهایی است: اسرائیل پس از پایان کمپین نظامی خود هیچگونه تمایل، آرزو یا توانایی برای ماندن در غزه را نداشته باشد. زمانی که جنگ تمام شود، اسرائیل باید تمام نیروهای خود را به لب مرز برگرداند. هنگام عقبنشینی ارتش اسرائیل هیچ نیرویی مرتبط با تشکیلات خودگردان فلسطین یا کشورهای عربی تمایلی برای ورود به غزه را نداشته باشند. تمام کشورهای عربی آرزو دارند نابودی حماس را ببینند چون آن را عامل بیثباتی رژیمهایشان میدانند. طبق استانداردهای این کشورها کشتاری که حماس در 7 اکتبر انجام داد، مایه ننگ اسلام و ارزشهای آن است اما هیچکدام از این کشورها نمیخواهند کسی آنها را عواملی ببیند که به کمپین نظامی اسرائیل کمک میکنند. بنابراین اگر آمریکا و دیگر متحدان اسرائیل نخواهند اسرائیل در غزه بماند، تنها گزینه باقیمانده تشکیل یک نیروی بینالمللی از کشورهای ناتو است که تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل، شورای امنیت بدنه حاکم و مقامات غیرنظامی را برای دورهای تقریباً 18ماهه از نو تعریف میکند. سپس و فقط در آن زمان است که سازوکار امنیتی تشکیلات خودگردان میتواند جانشین نیروی بینالمللی در غزه شود. به موازات این تلاش و از حالا به بعد، اسرائیل باید افق سیاسی پایان کمپین نظامیاش را نشان دهد. دولت اسرائیل باید اعلام کند پس از توقف کمپین نظامی مذاکرات با جنبش خودگردان فلسطین را خیلی فوری و براساس راهحل دوکشوری از سر میگیرد، چون تنها راهحل سیاسی است که میتواند ثبات، همکاری بین اسرائیل و فلسطین و همکاری بین اسرائیل و دیگر کشورهای میانهرو عربی را در چارچوب ابتکار صلح اتحادیه عرب ارائه دهد. هیچشکی وجود ندارد که دولت نتانیاهو نمیخواهد، نمیتواند و آمادگی چنین اقدام جسورانهای را ندارد. به همین دلیل و دیگر دلایل دولت باید فوراً کنارهگیری کند.
نیاز فلسطینیها به یک مسیر برای رسیدن به خودمختاری
زاها حسن
یکی از مقامات صلح بینالمللی مؤسسه کارنگی
1-حمله اسرائیل به حماس و کمپین موازی آن علیه غیرنظامیان فلسطینی در غزه چندین ماه دیگر ادامه خواهد داشت؛ چون اسرائیل در تلاش است تواناییهای نظامی حماس را کاهش دهد و برنامه واضح خود برای انتقال فلسطینیها به مناطق کوچکتر در جنوب غزه را اجرایی کند. این موضوع بهطور چشمگیر یعنی الحاق وسیعتری از آنچه قبلاً به نام «مناطقی با دسترسی محدود» در اطراف مرز زمینی غزه با اسرائیل و منطقه دریاییاش دیده میشد، که حدوداً 62 کیلومترمربع را شامل میشود. قبل از این جنگ، دسترسی فلسطینیها بهطور کامل یا حدوداً به 35درصد از اراضی حاصلخیز غزه و 85درصد از آبهای ساحلی که برای ماهیگیری استفاده میشود، ممنوع شده بود. در ذهن خیلی از اسرائیلیها، کوچکتر شدن غزه همانطور که نخستوزیر اسرائیل در مجمع عمومی سازمان ملل در ماه سپتامبر گفت، شکلگیری «خاورمیانه جدید» را تسهیل میکند؛ خاورمیانهای که در آن فلسطینیها و آرزوهای ملی آنها ظاهراً وجود ندارد. با این حال با ویرانیها و کشتار ناشی از بمبارانها و عدم ورود تدارکات لازم برای ادامه زندگی فلسطینیها در غزه، گسترش و تعمیق عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل به چالش کشیده شده است. اسرائیل هم که اهمیتی به خشم جهانی نمیدهد احتمالاً حرکت به سمت اشغال کرانه باختری و ایجاد شرایطی برای تشویق به کوچ جمعیت این منطقه به نواحی تحت محاصره پرجمعیت شهری یا خارج از مناطق اشغالی را آغاز میکند. در کوتاهمدت تا میانمدت، واقعیت آپارتایدی که فلسطینیها در آن زندگی میکنند، بدتر میشود چون شرایط باعث جابهجایی کامل فلسطینیها میشود. با اینکه اسرائیل ممکن است همانند جنگهای پیشین اسرائیل و حماس روی کشورهای اتحادیه عرب، مصر و سازمان ملل حساب کند تا آنچه از غزه باقیمانده را دوباره سر هم کنند، اما این موضوع بدون تمایل نهاد حاکم بر فلسطین برای اداره نوار غزه امکانپذیر نخواهد بود. مقامات فلسطینی برای کنترل غزه به مسیری نیاز دارند که به راهحل سیاسی ختم شود اما فعلاً هیچ ائتلاف اسرائیلی قابلتصوری وجود ندارد که از حاکمیت فلسطینی معناداری پشتیبانی کند.
2-هیچ حزبی قدرت تصمیمگیری برای تغییر مسیر فعلی اسرائیلیها و فلسطینیها را ندارد. این امر به اقدامات جمعی و پایداری از سوی جامعه جهانی نیاز دارد. اول، شورای امنیت سازمان ملل، بهویژه 5 عضو دائم آن باید مایل باشند به وظیفه خود در حفظ و حمایت از صلح و امنیت بینالمللی عمل کنند و به دلیل تعرض شدید به حقوق فلسطینیها، از جمله حق حاکمیتشان تحریمهایی را بر اسرائیل اعمال کنند؛ حق حاکمیت فلسطینیها که سال 2004 با قطعنامههای غیرالزامآور مجمع عمومی سازمان ملل و دیوان بینالمللی دادگستری درباره دیوار حائل در کرانه باختری اشغالی تایید شد. جامعه جهانی میتواند به سمت اعمال قاطعانه قطعنامه 2334 شورای امنیت سازمان ملل پیش برود (که در سال 2016 تصویب شد) و در آن از تمام کشورها خواسته شد تغییرات اسرائیل در خط سبز پیش از ژوئن 1967 را به رسمیت نشناسند. خط سبز (مرزهای پیش از) 1967 اسرائیل را از مناطق اشغالی فلسطین جدا میکرد که شامل الحاق غیرقانونی اورشلیم بود. این امر تلاشهای بینالمللی و منطقهای را تشدید و تسریع میکند که هدف آنها پایان دادن به اشغال اسرائیل و درک راهحل سیاسی براساس مشروعیت بینالمللی است. این شکل از تعامل بینالمللی سالها طول میکشد تا به ثمر برسد اما تنها راه برای تغییر داینامیک میان اسرائیل و فلسطین است.
شروط جدید بایدن برای مذاکرات صلح
دانیال سی کورتزر
سفیر پیشین آمریکا در مصر و اسرائیل
1-جنگ بدون یک هدف سیاسی، جنگی است که با خشم و انتقام تعریف میشود. درحالیکه کمپین بمباران اسرائیل شناسایی و نابودی تونلهای حماس، مخفیگاهها و انبارهای تسلیحات است اما اثر وحشتناکی بر غیرنظامیان برجای گذاشته. قبل از صحبت کردن درباره چگونگی پایان جنگ، اول بمبارانها باید تمام شود و اسرائیل باید استراتژی دیگری را علیه حماس دنبال کند. اسرائیل باید از وعده خود برای از بین بردن حماس دست بردارد. این اعلان توخالی، اسرائیل را در موقعیتی قرار میدهد که یا باید از هدف اعلامشده خود عقبنشینی کند که باعث میشود ضعیف به نظر برسد یا اینکه باید به دنبال آخرین مبارز فراری حماس تا ابد در غزه بماند. تضعیف توانایی حماس برای اجرای عملیات از غزه اساساً از نظر نظامی هدف واقعبینانهتری است تا اعلام نابودی کل این سازمان. نتیجه مهم این هدف نظامی افق سیاسی است که باید پایان جنگ را دنبال کند. حمله بزرگ و زمینی اسرائیل در نهایت به پایان میرسد و صدها هزار نفر از غیرنظامیان بیخانمان، گرسنه، مریض و مجروح در غزه باقی میمانند که بدون دولت و امنیت داخلی زندگی میکنند. آنها همچنین هیچ امیدی به زندگی ندارند درنتیجه برای عضویت در جنبشهای مقاومت خشونتآمیز از جمله نسخه دوم حماس یا شدیدتر از آن آمادگی دارند.
2-بنابراین برای افق سیاسی پس از توقف مبارزه حداقل به دو ماده اولیه نیاز است و هم اسرائیل و هم جامعه بینالمللی باید برنامهریزی برای این فراهم کردن دو ماده را فوراً آغاز کنند. اول، بسط یک روند و جدول زمانی است که ملزومات فوری پس از جنگ مربوط به تنشزدایی، ثبات و حکومت موقت را در بر میگیرد. چه کسی مسئول امنیت است؟ چه کسی بهطور موقت حکومت کند تا نیازهای اساسی را تامین و بحران بشردوستانه را مدیریت کند؟ چه کسی مسئول بازسازی و پرداخت هزینههای آن است؟ و این نیازهای اساسی چگونه به نظامیشدن در برابر تکرار جنگهایی که از سال 2006 در غزه دیدهایم کمک میکنند؟ ماده مورد نیاز دوم برای برنامهریزی پس از جنگ، توسعه یک روند سیاسی با هدف تضمین پایانی بر اشغال اسرائیل و تقویت توانایی فلسطینیها برای انتخاب آیندهشان از طریق خودمختاری است. اگر انتخاب مردم فلسطین تاسیس یک کشور فلسطین در منطقه تحت اشغال اسرائیل از سال 1967 باشد، پس روند تسریع برقراری صلح باید آغاز شود.
مشکل این است که اسرائیل و فلسطین در این چارجوب ذهنی قرار ندارند که این اهداف بههمپیوسته را دنبال کنند. اسرائیل نهتنها هنوز در حال هضم شوک 7 اکتبر است بلکه با ائتلاف بسیار تندرویی که در دولت مستقر شده، برای گسترش کنترل اسرائیل در سراسر مناطق سرمایهگذاری زیادی کرده است. فلسطینیها در غزه گرفتار موج ناشی از انفجار شدهاند و واکنش اسرائیل به حمله هفتم اکتبر آنها را خرد کرده است. آنها نمیتوانند روی مسئله دیگری جز این تمرکز کنند. مقامات فلسطینی برای اداره کرانه باختری هم دچار چالش شدهاند؛ چه برسد به قبول مسئولیت برای غزه که پایان بازی سیاسی را ترویج میکند. این بدان معنی است که بار مسئولیت روی دوش طرفین خارجی و بیشتر از همه روی دوش ایالات متحده میافتد. آمریکا باید تعهد اسرائیل به توقف و تغییر فعالیتهای شهرکسازی و شیوههای طاقتفرسای اشغالگری را تضمین کند و باید تعهد تشکیلات خودگردان فلسطین برای سرکوب خشونت و در عین حال اصلاح خود را تضمین کند. آمریکا همچنین باید شروط بازگشت به مذاکرات آینده را بهوضوح بیان کند که اختلافهای بین مواضع دو طرف را تا حدی کاهش میدهد که اتصال راهحلها امکانپذیر باشد.
فلسطینیها به یک دولت جدید نیاز دارند
الیوت آبرامز
مقام ارشد مطالعات خاورمیانه در شورای روابط خارجی
1-در این مقطع دیدن فرمول چندملیتی که هم از امنیت اسرائیل محافظت کند و هم از احیای قدرت نظامی حماس در غزه جلوگیری، غیرممکن است. ائتلافهایی که تمایلی به اجرای این امر دارند، مشارکتکنندگانی دارند که تمایلی ندارند؛ مصر مسئولیتی قبول نمیکند، هیچ اسرائیلیای به نیروی سازمان ملل اعتماد ندارد که حق هم دارند (برای نمونه میتوانید به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل مستقر در لبنان یا UNIFIL نگاه کنید). به همین خاطر من انتظار دارم یک سال دیگر اسرائیل نقش مرکزی را در امنیت غزه بازی کند. این نقش شامل اشغال غزه و پلیسی کردن تمام کوچهها نیست اما شامل مداخلههای گاه و بیگاه از خارج برای هدف قرار دادن حماس و جلوگیری از تلاشها برای بازسازی خواهد بود. همه شکایت میکنند اما هیچکس به جز اسرائیل این مسئولیت را قبول نمیکند.
2-از زمانی که بریتانیا در سال 1921 حاج امینالحسینی را به عنوان مفتی اعظم انتخاب کرد و اخیراً از زمانی که پیماننامههای اسلو به رهبری جامعه فلسطینیها را به یاسر عرفات داد، رهبری فلسطینیها نفرین شده است. هیچ دولت فلسطینی امروز وجود ندارد چون عرفات تمام فرصتها برای داشتن یک دولت را رد کرد، درست مثل محمود عباس، رئیسجمهور تشکیلات خودگردان فلسطین. عرفات نمیتوانست یا نمیخواست مثل آنچه نلسون ماندلا در آفریقا انجام داد، خود را از یک چریک و تروریست به رهبری جدی و معتدل تغییر دهد؛ عباس هم مشروعیت و شجاعتش را نداشت. تلاش جدی برای اصلاح سیاستهای فلسطین فقط یکبار انجام شد و آن تلاشهای جورجدبلیو بوش، رئیسجمهور پیشین آمریکا بود که از سال 2002 آغاز شد. زمانی که برای کنار زدن عرفات تلاشهایی صورت گرفت. او مجبور شد سمت نخستوزیری را بپذیرد و سلام فیاض وزیر مقتدر دارایی هم نفر اول در صف قرار گرفت و در دولت عباس نخستوزیر شد. به همین ترتیب، ساخت یک نیروی امنیتی حرفهای و قابل اعتماد فلسطینی (تحتنظر یک ژنرال آمریکایی) آغاز شد. آنهایی که آرزوهای خوبی برای فلسطین دارند؛ چه با همین شرایطی که دارد و چه در دولتی مستقل و با اقتدار با ماهیتی که در آینده بهنوعی به اسرائیل یا اردن مرتبط باشد، باید آرزوی داشتن دولتی معقول، صادق و شایستهای را داشته باشند. اما در سالهای اخیر، هیچ تلاشی برای تشکیل یک دولت دیده نشده، نه از سوی اسرائیل، نه از سوی کشورهای عربی یا آمریکا. هیچگونه پیشرفتی به سوی صلح و رفاه برای فلسطینیها امکانپذیر نیست مگر اینکه چنین دولتی تشکیل شود. هیچ چوب جادویی برای حل تمام مشکلات وجود ندارد. آسان و سریع هم نخواهد بود. اما هیچ نوع پیشنیازی برای پیشرفت و بهبودی در زندگی فلسطینیها و روابط اسرائیل و فلسطین دیده نمیشود پس این موضوع باید به صدر اهداف برگردد. هیچ دلیلی برای شروع دوباره روند صلح یا ادامه حمایت از آنچه راهحل دوکشوری خوانده میشود یا امید به اینکه این جنگ از جنگهای قبلی پایان بهتری دارد، وجود ندارد، مگر اینکه کسی برنامهای جدی برای حکومت و برقراری امنیت در مناطق فلسطینی داشته باشد.
اسرائیل باید با تشکیل کشور فلسطین موافقت کند
پیتر منصور
استاد تاریخ نظامی در دانشگاه ایالتی اوهایو
1-جنگ در غزه چندین ماه طول میکشد و در این دوران، حملات هوایی و توپخانهای اسرائیل ساختمانهای فلسطینیها و سیستم تونلهای زیرین آنها را از بین میبرد. اگر ارتش اسرائیل به هدف خود برای نابودی حماس دست پیدا کند، مجبور میشود عملیات ضدشورشی چالشبرانگیزی را آغاز کند تا در میانه جمعیتی سرسخت و گریزان از همکاری باقیمانده سازمانهای نظامی فلسطینی را تحت کنترل خود درآورد. یک سال دیگر، ارتش اسرائیل همچنان در غزه درگیر خواهد بود و درحالی بهدنبال عاملان حماس میگردد که دولت اسرائیل تلاش میکند شرکایی را پیدا کند که مسئولیت امنیت در نوار غزه را برعهده بگیرند؛ یا با آمریکا یا با کشورهای همسایه عربی.
2-جامعه جهانی در ابعاد گستردهتر برای تامین کمکهای بشردوستانه به مردم فلسطین کمک میکند اما کمکهای پایدارتر برای بازسازی بدون پیشرفت در پیماننامه صلح بین اسرائیل و فلسطین امکانپذیر نخواهد بود. پیماننامهای که در آن از اسرائیل میخواهد تا با تشکیل کشور فلسطین توافق کند و مردم فلسطین با موجودیت اسرائیل موافقت کنند و از حق پناهجویان فلسطینی برای بازگشت به خانههای خود پیش از سال 1948 صرفنظر کنند. متاسفانه هیچ پیشنیازی به نظر عملی نمیرسد. در این میان، شهر غزه و دیگر مراکز شهری در نوار غزه شبیه شهرهای دیگری شدهاند که بمباران ساختمانها، خیابانهای پر از خرابه و زیرساختهای درهمکوبیدهشده منظره شهرها را بههمریخته است. جامعه جهانی از اسرائیل خشمگین خواهد شد و حملات هفتم اکتبر با وجود نابودی و مرگ و میر هیچوقت فراموش نخواهد شد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل (یا جانشین او) باید در میان مردم فلسطین به دنبال متحدانی بگردد که خواهان صلح هستند و پیماننامه صلح نهایی را براساس راهحل دوکشوری به مذاکره بگذارد. اورشلیم شرقی را واگذار کند که به پایتخت کشور فلسطین تبدیل شود و بهجای بازگشت پناهجویان فلسطینی به خانههای پیش از سال 1948 خود در اسرائیل، غرامت پرداخت کند. در واقع احتمال اینکه دولت اسرائیل چنین طرحی را بهکار گیرد، کم است اما هرگونه سیاست قابل تصوری صرفاً حملات خصومتآمیز بعدی را به تأخیر میاندازد. با نابودی حماس، عملیات نظامی در غزه میتواند شرایطی را برای یک توافق صلح ایجاد کند؛ اما فقط اگر این توافق برای فلسطینیها حاکمیت سیاسی و امید برای آیندهای روشنتر فراهم کند.
یک بحران جهانی نیازمند یک راهحل جهانی است
دانیال لوی
رئیس پروژه آمریکا و خاورمیانه و یکی از مذاکرهکنندگان پیشین اسرائیلی
1-غزه بیش از یک سال دیگر میتواند خود را از ضربههای ویرانگر اسرائیل احیا کند و این در صورتی است که اسرائیل در تلاشهایش برای پاکسازی قومی عده زیادی از فلسطینیها برای همیشه موفق شده باشد. حاکمیت غزه احتمالاً ضعیف و همچنین عمدتاً وابسته به آژانسهای سازمان ملل و گروههای امدادی خواهد بود و به آنها سپرده میشود. حضور نظامیان باقیمانده ارتش اسرائیل و مقاومت فلسطینیهای همراه با آن بسیار محتمل است. راهپیماییهای بازگشت فلسطینیها در غزه از سال 2018 تا سال 2019 در امتداد حصار مرزی میتواند تکرار شود و حتی اگر نشود، این احساس نهتنها غالب خواهد شد بلکه تشدید هم میشود چون فلسطینیهایی که تازه آواره شدهاند، فراتر از سرپناههای ویرانشده خود در نوار غزه، به خانههای خانوادههای خود پیش از سال 1948 در آنچه الان اسرائیل است، نگاه میکنند.
2-هیچ راهحل راحتی وجود ندارد. تغییر در اسرائیل ضروری است و احتمال اینکه منحصراً خودخوانده باشد، کم است. نبود فشار خارجی و مسئول دانسته شدن و اجبار به رویارویی با گزینههای واقعی، سیاستهای اسرائیل یا در همین مرحله گیر میکند یا بدتر میشود. اهرمهای خارجی فشار باید فراتر از انحصارطلبی غربی به رهبری آمریکا حرکت کند که در تمام بیکفایتیها و همدستیها در ویرانی کنونی دیده شده است. سیاستهای فلسطین فریاد تجددخواهی میزنند؛ برای اتحاد و اصالت، ضرورت و اثرگذاری بیشتر در به چالش کشیدن انکار دائمی حقوق مردم. تشکیلات خودگران فلسطین آشکارا از پس این کار برنمیآید. آنچه نیاز است معماری بینالمللی و ایدههای جدید است. کشورهای عربی و منطقهای نقشی در این امر دارند، هرچند با شکافهای داخلی که واقعیت را پیچیده میکنند. پس خط سیر سومی باید ظهور کند که نمیتواند خود بریکس باشد (بلوکی متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی و 6 عضو جدید) اما باید از داخل برخی از کشورهای بریکس باشد. اتحادیه عرب و کشورهای سازمان همکاری اسلامی گروهی از 7 کشور را برای پیگیری رسیدگی به بحران فوری تشکیل دادهاند که هماکنون به پایتختهای این کشورها سفر کرده و با رهبران 5 کشور از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل دیدار کرده که نشاندهنده گامی به جلوست. عرصه سیاسی و عمومی اسرائیل باید احساس کند تصمیمگیری در مورد موضع خود در قبال فلسطینیها را نمیتوان تا ابد به تعویق انداخت و تابع هوسهای جدیدترین افراطگرایان داخلی بود. در عوض این موضوع نیازمند ساختار مشوق و بازدارنده جدیدی است که هزینهها و پیامدهایی را برای استقرار حکومت آپارتاید و فرسایش تدریجی معافیت از مجازات اسرائیل ایجاد میکند.
درگیری اسرائیل و فلسطین حالا یک بحران جهانی است. حل آن نیازمند معماری جهانی است.