گوش به فرمان یا متحد؟
محمد خواجوئی
مدیر گروه مطالعات لبنان پژوهشکده تحقیقات استراتژیک خاورمیانه
جنگ اخیر اسرائیل و حماس و نوع واکنش ایران و گروههای متحد آن نسبت به این جنگ، بار دیگر موضوع نوع رابطه ایران را با این گروهها از فلسطین و لبنان گرفته تا عراق و یمن به پیش کشید. اینکه گروههایی چون حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، حزبالله در لبنان و انصارالله در یمن و یا کتائب حزبالله در عراق که نزدیکی آنها به ایران بر هیچ کسی پوشیده نیست، تابع صددرصدی تصمیمات و دستورات تهران هستند و یا از سطحی از استقلال برخوردارند؟
بعد از عملیات طوفانالاقصی توسط حماس در هفتم اکتبر مقامهای ارشد ایران گرچه حمایت تمامقدی از این عملیات کردند اما در عین حال هرگونه دست داشتن ایران در این عملیات را رد کردند. حتی مقامهای آمریکایی نیز تایید کردند که نشانهای از نقش مستقیم ایران در این عملیات نیافتهاند. بعدها و با شدت گرفتن جنگ در غزه، وقتی گروههای نزدیک به ایران در لبنان، عراق و یمن دست به عملیات علیه مواضع اسرائیل و آمریکا زدند، مقامهای ایران باز هم اعلام کردند که «گروههای مقاومت» از ایران دستور نمیگیرند و خود دست به چنین عملیاتی میزنند اما این موضعگیریها این پرسش بزرگتر را به میان کشید که پس آنچه تحت عنوان «محور مقاومت» از آن یاد میشود و ایران نیز در مرکز ثقل آن قرار دارد، چگونه عمل میکند و نقش ایران در این میان چیست؟
حمایت ایران از سازمانها، جنبشها، احزاب و گروههای انقلابی همسو در کشورهای مختلف منطقه، موضوع جدیدی نیست و به نوعی مولود انقلاب اسلامی در سال 1357 است. نظام برآمده از انقلاب، یکی از سیاستهای خود را تکثیر ارزشهایش در حوزه پیرامونی قرار داده بود؛ ارزشهایی چون امتگرایی، ضدیت با غرب، ضدیت با اسرائیل و حمایت از آرمان فلسطین؛ رویکردی که باعث شد ایران در جایجای کشورهای منطقه صاحب نفوذ و اثرگذاری شود.
اگر حمایت ایران از این گروهها و جنبشها در سالهای نخست بعد از انقلاب بیشتر به دلایل ایدئولوژیک انجام میشد اما رفتهرفته این حمایت، جنبه راهبردی برای امنیت ملی ایران پیدا کرد. بهگونهای که ایران با اتحاد و نزدیکی با آنها عملاً قدرت بازدارندگی خود را در برابر حملات مستقیم خارجی بالاتر برده است. اگر برنامه موشکی و پهپادی یک ستون راهبرد بازدارندگی ایران است، حمایت و پشتیبانی از متحدان منطقهای که عمدتاً دارای تواناییهای رزمی و نظامی بالایی هستند، ستون دیگر این راهبرد است؛ بهگونهای که اتحاد با این سازمانها و جنبشها که در جایجای منطقه حضور دارند، شبکه نفوذ و اثرگذاری ایران در معادلات امنیتی منطقه را شکل داده که همین باعث میشود نبردهای ایران در منطقه در خارج از مرزهای آن رقم بخورد و قدرتهای رقیب و یا مقابل ایران نیز بهجای تقابل مستقیم با آن به سمت رویارویی با این گروهها بیایند.
اما آیا این گروهها مزدور ایران هستند و نوعی رابطه سازمانی از بالا به پایین بین ایران و آنها وجود دارد؟ قطعاً خیر. رابطه ایران با این مجموعهها بسیار پیچیده و چندوجهی است و طیفی از وابستگی و استقلال بین آنها وجود دارد.
یکی از مهمترین ویژگیهای بیشتر گروههای متحد ایران، «بومی» بودن آنهاست. بهعبارت دیگر این گروهها و جنبشها از دل شرایط بومی کشورهای خود برخاستهاند و موجودیتی تصنعی و زائد ندارند. حزبالله لبنان نزدیک به 40 سال پیش از دل جنبش اَمَل شکل گرفت؛ جنبشی که ریشههای شکلگیری آن حتی به پیش از انقلاب ایران برمیگردد. جایی که مردم لبنان در نبودِ دولت و ارتشی مقتدر، هستههای مقاومت در مقابل اشغالگری اسرائیل را ایجاد کردند. طبیعتاً حمایتهای ایران چه در روند سازماندهی و چه تقویت حزبالله بسیار مؤثر بوده اما این حمایت در خلأ شکل نگرفته است. در واقع حزبالله یک گروه «لبنانی» است که با ایران متحد است. حزبالله تنها یک گروه شبهنظامی نیست بلکه اجزاء بسیار دیگری نیز دارد. حزبالله در انتخابات لبنان شرکت میکند و دارای نمایندگانی در پارلمان است و در دورههای مختلف وزیرانی نیز در کابینههای لبنان داشته است. حزبالله صاحب مدرسه، بیمارستان، نهاد مالی، رسانه و دانشگاه است. بهعبارت دیگر حزبالله ریشه در خود لبنان دارد و تصمیمات و اقداماتش در چارچوب نیازها و اقتضائات این کشور قرار دارد. طبیعتاً موضوعات همکاری بین ایران و حزبالله به دور از بافتار و شرایط کلی که حزبالله در آن زیست میکند، نبوده است. در همین جنگ اخیر نیز مشاهده شد که حزبالله بهصورت کنترلشده و محدود، وارد نبرد با اسرائیل شد و از ورود به جنگ فراگیر با آن خودداری کرد که بیتردید یکی از مهمترین دلایل آن فضای بحرانزده سیاسی و اقتصادی در لبنان و نگرانی جامعه این کشور از خرابیهای ناشی از یک جنگ بزرگ است. از سوی دیگر جلوگیری از آسیب رسیدن به قدرت بازدارندگی لبنان در مقابل اسرائیل که خود جزو دستاوردهای حزبالله طی چهاردهه اخیر است، یکی دیگر از دلایل رفتار محتاطانه حزبالله بود. طبیعتاً ایران نیز بهعنوان متحد منطقهای حزبالله، شرایط و محدودیتهای آن را درک میکند و انتظارات خود از این متحد را در این چارچوب قرار میدهد و قصد اقدامی انتحاری از آن را ندارد.
حماس نیز یک گروه اسلامگرای مبارز فلسطینی است که افکار و رویکردهایش برگرفته از جریان فکری و سیاسی اخوانالمسلمین در جهان عرب است و انگیزه و زمینه شکلگیری آن، تداوم اشغالگری اسرائیل در مناطق فلسطینی و نیاز به مبارزه با آن بوده است. این گروه حتی سابقه شرکت در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین و کسب آراء بالای مردمی را دارد و تمامی پیمایشهای صورتگرفته در مناطق فلسطینی، گویای حمایت بخش زیادی از جامعه فلسطین از این گروه است. حماس یکی از اجزاء محور مقاومتی است که ایران گرانیگاه آن است اما دستسازِ ایران نیست بلکه مسئله فلسطین و سیاستهای ایران در قبال اسرائیل، آن دو را در یک همکاری راهبردی قرار داده است.
انصارالله یا همان حوثیها در یمن جریانی مهم در یمن و دارای قدمتی طولانی هستند. تصمیمات آنها نیز با وجود اتحاد با ایران، براساس اراده و شرایطی است که خود این گروه در آن قرار دارد. گروههای متحد ایران در عراق نیز وضعیتی مشابه دارند و هر یک دارای بدنه اجتماعی مؤثر در فضای این کشور هستند. بنابراین سادهانگاری است که این گروهها را تصنعی و مزدور و فرمانبردار تمام و کمالِ ایران بدانیم. آنها متحد ایران هستند و رابطه اتحاد فراتر از رابطه رئیس و مرئوس است.
از سوی دیگر وجود اتحاد و رابطه نزدیک بین ایران و این گروهها به معنای این نیست که همه تصمیمات این گروهها یکبهیک با تهران هماهنگ میشوند و این گروهها از ایران بابت فعالیتشان «اجازه» میگیرند. این گروهها به فراخور بستر و کشوری که در آن فعالیت میکنند، تصمیماتی را میگیرند که الزاماً جزئیات همه آن را با تهران هماهنگ نکردهاند. همکاری و اتحاد بین ایران و دیگر اجزاء محور مقاومت، یک همکاری راهبردی و کلان است و تقلیل دادن آن به امور جزئی ناشی از ناآشنا بودن به نوع این رابطه است.
امروز بنابرگزارشها، شواهد و اظهارنظرهای مختلف مشخص شده که عملیات طوفانالاقصی حماس در روز هفتم اکتبر در نهایت حفاظت اصول امنیتی اجرا شده و حتی رهبران سیاسی آن در دوحه نیز از این عملیات خبر نداشتهاند؛ به تبع آن، ایران و حزبالله لبنان نیز از این عملیات خبر نداشتهاند؛ موضوعی که دبیرکل حزبالله لبنان نیز در نخستین سخنرانی خود بعد از این عملیات به آن اذعان کرد.
طبیعتاً برای عدهای که تصور یک ساختار بالا به پایین در محور مقاومت دارند، این موضوع قابل هضم نیست که عملیاتی به این وسعت توسط یکی از اجزاء محور مقاومت انجام میگیرد و اجزاء اصلی دیگر از آن خبر نداشتهاند. این اما دقیقاً بهترین مثال برای تحلیل نوع مناسبات پیچیده و چندوجهی میان ایران و دیگر اجزاء محور مقاومت است. آنچه این اجزاء را گردهم آورده، همسرنوشتی آنها در منطقه و اشتراکات راهبردی میان آنهاست. مسائل دیگر امور فرعی هستند. بهعنوان مثال ضربه زدن و تضعیف اسرائیل هدف و نقطه اشتراکی است که ایران و حماس را در یک نقطه قرار داده است. طبیعتاً هر اقدامی که از سوی حماس بهعنوان یک گروه فلسطینی در راستای این هدف کلان قرار بگیرد، ایران نیز از آن استقبال میکند. به عبارت دیگر، بیشترین نوع همکاری اجزاء محور مقاومت با ایران در زمینه امور راهبردی است و در مسائل تاکتیکی بسیاری از اقدامات آنها متأثر از شرایط و اقتضائات و اراده خود آنهاست.
البته این وضعیت برای ایران فوائدی مضاعف داشته است؛ به این معنا که در برخی موارد که ایران خود تمایلی به انجام یک کاری داشته اما چون انجام مستقیم آن کار هزینههای بالایی برای ایران داشته، از انجام آن کار توسط متحدان خود استقبال میکند چراکه هم از منافع آن بهرهمند میشود و هم در این میان هزینه مستقیمی نیز پرداخت نمیکند.
اما اجزاء محور مقاومت از نظر توان، تجربه و پختگی در عملکرد با هم تفاوتهای بنیادینی دارند و نوع رابطه ایران با آنها نیز متأثر از همین مسئله است. بهعنوان مثال قدرت و اثرگذاری و توان مدیریتی حزبالله در لبنان قابل مقایسه با گروهی چون کتائب حزبالله در عراق نیست. طبیعتاً این موضوع در نوع و کیفیت و میزان رابطه ایران با آنها نیز متفاوت است و جایگاه آنها بهعنوان متحد از نظر راهبردی برای ایران یکسان نیست. بهعنوان مثال حزبالله لبنان در بین تمامی گروههای محور مقاومت، قدرتمندتر و اثرگذارتر است و برای ایران نیز جایگاه حزبالله متفاوت و متمایز است. این میزان قدرت بالا باعث شده ایران نهتنها در بسیاری از حوزههای عملکردی حزبالله دخالتی نمیکند بلکه ملاحظات و سیاستهای خود را براساس مشورت و نگاه حزبالله تنظیم میکند. ایران هیچگاه در امور داخلی لبنان ورود نمیکند چراکه به این نتیجه رسیده متحدش حزبالله، بهترین توان و قدرت مدیریتی را برای نقشآفرینی در فضای داخلی لبنان دارد. اگر حزبالله از یک شخص معینی در موضوع انتخاب رئیسجمهوری حمایت کند ایران نیز مطابق رویکرد حزبالله سیاست خود را در لبنان تنظیم میکند و در رایزنیهای خود با دیگر طرفهای منطقهای و فرامنطقهای درباره لبنان، در چارچوب نگاه حزبالله رفتار میکند. در موضوع بحران سوریه و ضرورت ورود به آن، این نقل مشهور است که سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله در دیدار با مقامهای ارشد ایران، خواسته تا ایران بهطور جدی وارد معادلات سوریه شود و به نظر میرسد به دلیل اعتبار بالای حزبالله برای ایران، این خواسته مورد پذیرش قرار گرفته است. این نشان میدهد مناسبات ایران و حزبالله یک مناسبات دوسویه بوده است و برخلاف تصور برخی، ایران عقل کل این محور و بقیه اجزا همچون حزبالله، تنها بازوان عملیاتی آن نیستند. وضعیتی متفاوت از این منظر گروههای متحد ایران در عراق بودهاند که با وجود نزدیکی به ایران در امور داخلی عراق چالشهای درونی بالایی داشتهاند و حتی روبهروی هم قرار گرفتهاند و همین موضوع باعث شده ایران در برهههایی ناگزیر شود از ظرفیت خود برای رفع اختلافات و انسجامبخشی میان آنها و حتی در برخی روندها از جمله تشکیل دولت در عراق ورود کند و البته اینطور هم نبوده که همه این تلاشها مؤثر بوده باشد. اگر آنطور که برخی تصویرسازی میکنند، رابطه ایران با گروههای عراقی از جنس حرفشنوی کامل است، بنابراین اکنون گروههای متحد ایران در عراق نباید با هم اختلاف داشته باشند. این نشان میدهد که آنها با وجود اشتراکات راهبردی با ایران در برخی حوزهها کاملاً براساس اراده و تشخیص و تمایل خود رفتار کردهاند.
بنابراین آنچه به نام محور مقاومت شناخته میشود مجموعهای از گروهها، سازمانها و جنبشهایی است که براساس اقتضائات بومی در جوامع خود شکل گرفتهاند و دارای اشتراکات راهبردی و نوعی همسرنوشتی با هم در عین تفاوت در رویکردها و تاکتیکها و استقلال عمل هستند. ایران نقطه مرکزی و حامی و مدیر اصلی این محور است که البته این مدیریت را نه اقتدارگونه بلکه با برقراری رابطه دوطرفه با دیگر اجزاء و براساس شناخت مقدورات و محذورات آنها پیش میبرد. گروههای مقاومت، نه مزدور و ابزار عملیاتی بیچون و چرای ایران بلکه «متحد» ایران هستند که اتحاد با ایران را با منافع خود در حوزهای که از آن برخاستهاند، گره زدهاند.
البته این واقعیت را باید گفت که سیاست ایران در اتکا به گروهها و سازمانهای فروملی و تماس مستقیم با آنها در عین دستاوردهایی که برای امنیت ایران داشته و توانسته نوعی بازدارندگی برای ایران خلق کند و جنگها را از مرزهای ملی ایران دور کرده، چالشهایی نیز داشته است. از جمله این چالشها، متهم شدن ایران به تضعیف دولتهای مستقر در منطقه است. از ابتدای انقلاب تاکنون همواره دولت ایران متهم بوده که از طریق برقراری رابطه مستقیم با گروهها و سازمانهای فروملی بعضاً حاکمیت ملی و دولت مستقر در این کشورها را نادیده گرفته است. بر این اساس منتقدان میگویند ایران بهعنوان یک دولت باید به سمت رابطه با دولتها برای تقویت مناسبات دوجانبه باشد نه به دنبال رابطه و تقویت گروههای فروملی. منتقدان ایران به گروههای حامی ایران در لبنان و عراق اشاره میکنند که بعضاً بدون رعایت سیاست رسمی کشور دست به اقداماتی میزنند که برای آن کشور هزینهزاست. آنها ایران را عامل اصلی این وضعیت میدانند و طبیعتاً ایران همواره با این چالشِ «متهم شدن به دخالت در امور داخلی کشورها» روبهرو بوده است.