بهار و خزان کاریکاتور در مطبوعات/گفتوگوی هادی حیدری با احمد عربانی درباره روند تحولات کارتونهای مطبوعاتی در ایران پیش و پس از سال ۱۳۵۷
احمد عربانی؛ کاریکاتوریست، پویانما، نویسنده و کارگردان بیش از نیمقرن است که در نشریات مختلف کشورمان ـ چه در دوران قبل از انقلاب و چه در سالهای بعد از انقلاب ـ فعالیت کرده و تجربیات و خاطرات متعدد و جالبی درباره فرازوفرود انتشار کارتون در مطبوعات ایران دارد و میتواند تصویری دقیق از فضای مطبوعاتی آن سالها ارائه دهد.
احمد عربانی؛ کاریکاتوریست، پویانما، نویسنده و کارگردان بیش از نیمقرن است که در نشریات مختلف کشورمان ـ چه در دوران قبل از انقلاب و چه در سالهای بعد از انقلاب ـ فعالیت کرده و تجربیات و خاطرات متعدد و جالبی درباره فرازوفرود انتشار کارتون در مطبوعات ایران دارد و میتواند تصویری دقیق از فضای مطبوعاتی آن سالها ارائه دهد.
او در گفتوگو با هممیهن، سال ۱۳۵۸ را دورهای کمنظیر در آزادی مطبوعات میداند که در آنزمان، نشریات مختلف با گرایشهای گوناگون منتشر و کاریکاتورها بدون سانسور چاپ میشدند. او همچنین خود را کاریکاتوریستی با گرایش ملی میداند و با مجلاتی چون «توفیق»، «کاریکاتور»، «آهنگر»، «حاجیبابا» و «گلآقا» همکاری داشته است.
عربانی به تفاوت فضای طنز در دوران پهلوی و بعد از انقلاب نیز اشاره میکند. بهگفته او، در مجله «توفیق» امکان نقد صریحتر وجود داشت، اما در «گلآقا» نوعی احتیاط و خودسانسوری بهویژه در قبال چهرههای روحانی حاکم بود. این کارتونیست باسابقه در صحبتهای خود مطرح میکند که با آغاز دهه ۶۰ بهویژه بعد از شروع جنگ، فشارها بر مطبوعات بیشتر شد و بسیاری از نشریات طنز تعطیل یا محدود شدند.
عربانی همچنین تجربههای جذاب خود در مجلاتی مانند «توفیق»، «گلآقا» و سایر مجلات را بیان کرد. یکی از خاطرات او به دوران فعالیتاش در روزنامه «حاجیبابا» همزمان با انتشار قانون مطبوعات برمیگردد. به گفته عربانی، در آنزمان تحتتأثیر انتشار آن قانون و نگرانیها از نابودی مطبوعات، آقای خطیبی به او پیشنهاد داد که برای انتشار مجله به آمریکا بروند، اما عربانی به گفته خودش، هیچوقت به فکر ترک ایران نیفتاده و آن درخواست را رد کرده است. در ادامه، متن کامل گفتوگوی هادی حیدری با احمد عربانی را میخوانید.
روزهای بعد از انقلاب ۵۷ شاهد فعالیت تعداد زیادی از مجلات و نشریههایی بودیم که در آنها کاریکاتورهای تند و انتقادی منتشر میشد. باتوجه به اینکه شما هم در آندوران فعالیتهای مطبوعاتی داشتید، تجربه و خاطرات خود از آن سالها را بیان کنید.
در بحبوبه روزهای نزدیک به انقلاب، هر فرد در دانشگاه به تناسب افکار حزبی و مطالعاتی خود امکان شرکت در نشستهای مختلف، سخنرانی و بیان اعتقادات در آنها را داشت. این وضعیت بهنوعی سرگرمی ما در آن روزها بود. علاوه بر حضور آزادانه در گردهماییهای مختلف، سوژهها و وقایع روز را بر دیوارهای دانشگاه میچسباندیم. من هم در قالب کاریکاتور یک تمساح کشیده بودم و چوبی بین آرواره بالا و پایین آن گذاشته بودم. روی چوب هم «اتحاد ملی» نوشته بودم. در آنزمان همانطور که درحالحاضر ایران برای برخیها مهم شده، ملیت سر زبانها افتاده بود. آن کاریکاتور بعد از انقلاب در روزنامه کیهان هم چاپ شد.
هفتهنامه «چلنگر» یکی از هفتهنامههای شاخص در آندوران بود که عمر فعالیت آن کوتاه، اما بسیار موثر بود. در این مجله خیلی از کاریکاتوریستها با تفکر چپ قلم میزدند. آیا متناظر با آن مجله، نشریات دیگری هم بود که شما بتوانید در آن قلم بزنید؟
در آندوران، وقایع و رویدادها یکی پس از دیگری رخ میدادند. بعد از بیستودوم بهمنماه، نشریات دو ورقی منتشر شد. بهعنوان مثال، غلامحسین ذاکری که بعدها مجله آدینه را منتشر کرد، با سیروس علینژاد، دو ورقی جدول منتشر میکردند. از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ اتفاقهای بدون برنامه و غیرقانونی رخ میداد که این روند در سال ۱۳۵۸ همزمان با همهپرسی منظمتر شد. یکسری نشریات با گرایش چپ و تعدادی دیگر ملیگرا بودند. حتی افرادی هم بودند که به گروه و ارزشهای خاصی گرایش نداشتند.
برخی افراد هم به کاخها، کلانتریها و پادگانها میرفتند و هر وسیله متناسب با سلیقه و گرایش فکری خود را از آن مکانها خارج میکردند. اکثر آنها اسلحهها را جمعآوری میکردند. ما تصور میکردیم که آنها پاسدار هستند، اما به گروههای دیگری تعلق داشتند. گروههای دختر و پسر دیگری هم با سرووضع شکیلتر، موهای جمع و بدون آرایش هم بودند. این افراد به پادگانها حمله میکردند، اما به جعبههای فشنگ دست نمیزدند. کاغذها و نقشههای روی دیوار و مرتبط با ارتش را جمع میکردند. با دقت پونزها را درمیآوردند، تا میکردند و در ساک حمل میکردند.
بهنظر میآمد آنها چریکهای فداییخلق هستند. در این شرایط و بهمرور، نشریاتی ازجمله مجله «آهنگر» منتشر شدند که ساختار منسجمی ازجمله دفتر و تیم داشتند. اولین شماره از این مجله هم به یاد چلنگر (به مدیریت غلامعلی افراشته که از حزب توده بود)، نوشته شد. البته بهدلیل مخالفت و عدمرضایت صاحب امتیازهای مجله، نام آن به «آهنگر» تغییر پیدا کرد. در سال ۱۳۵۸ مجله «آهنگر» یکی از قویترین مجلات آندوران از نظر محتوا، نثر و کارتون بود. بهترین کاریکاتوریستهای آنزمان ازجمله بهمن رضایی، غلامعلی لطیفی و احمد سخاورز با امضاهای مستعار و مخفف در آن فعالیت میکردند. من هم شاید یک کار به مجله «آهنگر» داده باشم؛ دقیق یادم نیست.
همزمان با «آهنگر»، مجلات غیرچپ هم منتشر شد. هفتهنامه «حاجی بابا» میخواست دنبالهروی مجله «چلنگر» باشد، اما نشریه ملی بود. پرویز خطیبی سرپرست این نشریه بود و این انسان آنقدر با دانش و حرفهای بود که حتی راهرفتناش هم سوژه خبری بود. من حرفهای روزمره او را مینوشتم تا بعداً از آنها کارتون بکشم. بهمرور بهعنوان کاریکاتوریست در نشریه او مشغول بهکار شدم.
یکی از خاطرات جالبم در زمان فعالیت در «حاجی بابا» به انتشار قانون مطبوعات برمیگردم. تقریباً پس از پنجماه انتشار «حاجی بابا» و همزمان با فعالیت دولت بازرگان، آقای خطیبی وارد دفتر روزنامه شد و از انتشار قانون مطبوعات خبر داد. من طرحی با این مضمون کشیدم که مطبوعات روی تابوت است و باقی افراد آن را حمل میکنند. ابوالحسن بنیصدر، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده نیز طرحی کشیدند که بعدها به «مثلث بیق» نام گرفت. پیام آن نابودی مطبوعات توسط قانون مطبوعات بود. از اینزمان بهبعد، مجلاتی ازجمله پیغام امروز و آیندگان از میان رفتند. در آن شرایط، خطیبی با من تماس گرفت و خواست که چمدانم را جمع کنم و هفته دیگر با هم به آمریکا برویم تا مجله را آنجا منتشر کنیم. آنموقع انقلاب کرده بودیم و هیچوقت به ذهنم نرسیده بود که از ایران بروم.
مرور کارهای شما نشان میدهد که کاریکاتوریست انقلابی نبودهاید و بیشتر ملی بودید. مجلاتی بودند که از شما کار بخواهند و شما بهخاطر خط فکری آنها قید آن را بزنید؟
نه نبود. در آن سالها شرایط بهصورتی بود که میتوانستم در هر مجلهای فعالیت کنم. بگیروببندی هم نبود.
شما که ملی فکر میکردید، چرا به مجله «آهنگر» کار دادید؟
یک کار از من در «آهنگر» منتشر شده بود. آن هم فکر میکنم که بهصورت مستقیم از طرف من به مجله ارسال نشده است. شاید از کسی گرفته باشند. البته، این ماجرا برای 50سال پیش است و دقیق یادم نیست که اثرم را به دفتر «آهنگر» برده باشم یا نه.
در مجله «آهنگر» چهرههای افرادی همچون بازرگان و قطبزاده کشیده شده بود؛ شما در نشریه «حاجی بابا» چهره مسئولان بعد از انقلاب را طراحی میکردید؟
نه. «حاجی بابا» مثل گلآقا نبود که چهره شخصیتهای سیاسی و مسئولان را طراحی کنیم. مسئول تیم در «حاجی بابا» آقای خطیبی بود که چنین نگاهی نداشت. هنوز در فضای سال ۳۲ به سر میبرد!
پیش از انقلاب در مجله توفیق کار میکردید که در آن، کاریکاتور مسئولان غیر از دربار هم منتشر میشد. بعد از انقلاب اولین نشریهای که در آن کاریکاتور مسئولان را کشیدید، چه نشریهای بود؟
فکر میکنم مجله «فکاهیون» بود. البته بهشدت کارهای مجله «آهنگر» انتقادی نبود. کارتون شخصیتهای خارجی مثل کارتر هم کشیده میشد، اما شخصیتهای داخلی بهدلیل خودسانسوری طراحی نمیشد.
ماجرای آزادی مطبوعات بعد از انقلاب تا چه زمانی ادامه داشت و این محدودیت از کجا پیش آمد؟
از همان سال ۱۳۵۸. تنها سالی که دقیق یادم میآید و در آنزمان فعالیت مطبوعاتی داشتم؛ سال ۱۳۵۸ بود که بهمعنای مطلق کلمه آزادی را از هر نظر حس میکردیم. جدای از مطبوعات، روابط انسانها با یکدیگر هم تغییر کرده و مهربان شده بود. همه به هم لبخند میزدند و کسی مخالفت نمیکرد. انگار از بند رها شده بودند. درواقع آندوران، بهار آزادی بود.
آن روزها حالوهوای خیابانها دیدنی بود و بسیار پیادهروی میکردم. البته یکبار از خیابان آبسردار که به میدان ژاله سابق منتهی میشد، رد میشدم؛ صف طولانیای دیدم. همه تقریباً متحدالشکل از نظر قیافه، لباس و آرایش لباس پشتسر هم قرار داشتند. سریع متوجه شدم که مجاهدین هستند. آنها قرار بود که به دیدن آیتالله خمینی بروند، اما به آنها اجازه ندادند و برای اعتراض همچنان بیرون مانده بودند. آن اولین نیشگونی بود که من را گرفت. بههمین دلیل طرحی کشیدم که در آن، سیب چهار قاچ شدهای بهنام «اتحاد» در حال تقسیمشدن است. هر قاچ آن سیب یک اسمی داشت؛ یکی مجاهدین، یکی ملیگرا و دیگری چپ بود. از آن اتفاق بسیار متعجب شدم. به این دلیل که همه نگاهها و بینشها را در یک صف مشترک میدیدیم، اما در این عمل این شکلی نشد. از سال ۱۳۵۸ بهبعد، بهمرور گروههایی که با قدرت زاویه داشتند، حذف شدند.
در این مقطع واکنشهایی نسبت به این اتفاق در قالب کاریکاتور داشتید؟
نه. سمت این موارد نمیرفتیم، اما مجله «آهنگر» در لفافه یکسری اقدامات انجام میداد.
یک کارتونیست باید به اتفاقات روز واکنش نشان دهد؛ چرا در آنزمان واکنشی نشان ندادید؟
آقای خطیبی بهعنوان مسئول نشریه «حاجی بابا» بسیار محتاط بود. ازطرفدیگر، بهصورت جدی فکر نمیکردیم که بعد از آن اتفاق از آزادی جریانهای مختلف فاصله گرفته و منجر به حذف برخی گروهها شود.
واکنش مردم نسبت به آن اتفاقها چه بود؛ آیا جامعه در آندوران بر آتش رادیکالیسم میدمید؟
یک قشری آنگونه فکر میکردند، درصورتیکه عموم مردم هم مثل ما تعجب میکردند.
به فاصله کوتاهی از ریاستجمهوری بنیصدر جنگ شروع میشود. در اینزمان مطبوعاتی که در آنها کاریکاتور منتشر میشد، چه رسانههایی بودند و چه رویکردی نسبت به طنز و نقد داشتند؟
در سالهای ۵۸ تا ۵۹ خیلی از نشریات توقیف شدند. مجله «آهنگر» تعطیل شد و تیم «حاجی بابا» هم تصمیم گرفت که مجله دیگر چاپ نشود. علاوه بر این، برخی افراد فرصتطلب بودند که در آن بجبوحه به کاخها میرفتند و آلبومهای خصوصی و دفتر خاطرات شاه و فرح را برمیداشتند. یکی از آنها، کتاب و مجله هم از خاطرات و عکسهای شخصی شاه و فرح منتشر کرد که فروش زیادی هم داشت.
از اینزمان بهبعد، نشریات دیگری ازجمله «فکاهیون» منتشر شدند. مجلات در آنموقع تکشماره منتشر میشدند. یکی از همکاران ما ـ آقای صادقی ـ در مجله «توفیق» با علاءالدین بروجردی در وزارت ارشاد دوست بود و هر شماره را بهصورت صفحهبندیشده نشان میداد تا اجازه چاپ بگیرد.
در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلی شاهد محدودیت در تعدد مجلات و روزنامههای بعد از انقلاب بودیم. در آندوران، یک فضا و قانون نانوشتهای ایجاد شده بود که هر انتقاد را بهمنزله عنصر ازبینبرنده اتحاد در کشور میدید. در این مقطع «فکاهیون» منتشر و صدامکِشی در مطبوعات شروع میشود. تا سال ۱۳۶۹ که «گلآقا» و طنز و کاریکاتور منتشر میشوند، یک دوره گذار و خاموشی نسبی مجلههای کاریکاتور و طنز را شاهدیم. تجربه شما از آنزمان چه بود؟
در این دوران روزنامهها و مجلات مختلفی باز میشدند و به فاصله کوتاهی از انتشار، بسته میشدند! یکی از آنها روزنامهای خبری بود بهنام «بامداد». من در آن روزنامه یک ستون بهنام «وقایع اتفاقیه» ایجاد کردم و در آن به مسائل اجتماعی، سیاسی و خارجی میپرداختم. فعالیتم به آن شکل نبود که چهره کابینه دولت یا وزرا را بکشم.

در اوایل انقلاب کاریکاتور روحانیونی ازجمله محمد منتظری، صادق خلخالی، محمد بهشتی و هاشمی رفسنجانی در مجلات منتشر میشد. در سال ۱۳۶۹ مواجهه شما با پیشنهاد کشیدن چهره مسئولان از طرف کیومرث صابری (گلآقا)چگونه بود؟
با شک و شبهه نسبت به این موضوع واکنش نشان میداد. آقای صابری ارتباطات نزدیکی با برخی مسئولان در آنزمان داشت که این موضوع بر انتشار کاریکاتور چهرههای سیاسی تاثیرگذار بود. بااینحال کاریزما و ارتباطهای او، دست من و دیگران را بهعنوان کارتونیست برای کشیدن کاریکاتور باز میگذاشت.
اولینباری که آقای فرجیان به من زنگ زد و اعلام کرد که صابری میخواهد «گلآقا» را بهصورت مجله منتشر کند و تمایل به همکاری دارم یا نه؟ شرطم برای پذیرش پیشنهاد این بود که امکان چاپ سوژههای تند در مجله باشد. همین اتفاق هم افتاد و سوژهها چاپ شد. آقای صابری از سال ۱۳۶۳ در روزنامه «اطلاعات» ستون «دو کلمه حرف حساب» را منتشر میکرد؛ شخصیت شاغلام و گلآقا از آنجا شکل گرفت و شهره شد. در آندوران، نشریهای نبود که همه یکجا در دفتر آن جمع شویم. بههمیندلیل هرازگاهی همکاران توفیق در خانه یکی از اعضاء جمع میشدیم و در جریان تغییرات و تحولات مطبوعات قرار میگرفتیم.
جلسات انتشار اولین شماره «گلآقا» را از سهماه قبل در تابستان سال ۱۳۶۹ شروع کردیم. منوچهر احترامی، عمران صلاحی، محمد خرمشاهی و محمدرفیع ضیایی هم از جمله افرادی بودند که در تیم مجله «گلآقا» حضور داشتند.
شما در زمان حکومت پهلوی و دوران انقلاب، فعالیت مطبوعاتی داشتید. در مجله «گل آقا» هم که مهمترین مجله طنز و کاریکاتور 50سال اخیر است، قلم زدید. اگر بخواهید «توفیق» و «گلآقا» را مقایسه کنید، از نظر شما نقطههای اشتراک و تمایز این دو در چه مواردی است؟
نقطه اشتراک در طرز فکر مستتر جلسات این دو نشریه بود. در «توفیق»، همه افراد تیم از متخصصان مطبوعات گرفته تا روشنفکرها با دربار و شاه زاویه داشتند. علت این موضوع پیچیده و مفصل است، اما خودخواهی و خودشیفتگی شاه در تصمیمگیریها بسیار در نگاه منفی فعالان رسانه نسبت به او نقش پررنگی دارد. حتی در بیان خاطرات شاه به ویژگیهای اخلاقی او اشاره شده است. براساس یکی از خاطرات، شاه برای شرکت در یک جلسه اقتصادی بسیار مهم و بینالمللی بدون حضور مشاورین و وزرای اقتصادی شرکت کرد که بیانگر خصلت خودخواهی و خودرأیی اوست. همچنین زمانیکه بعد از رفتن شاه پای صحبتهای دکتر امینی و نهاوندی مینشستیم، به انتقادناپذیری شاه اشاره میکنند. البته براساس گفتهها و خاطرات افراد نزدیک به شاه؛ این خصلت در او از زمان ۱۳۳۲و بعد تشکیل ساواک، بیشتر از قبل دیده شده است.
نگاه و رویکرد مشابه تیم «توفیق» و «گلآقا» به طنزنویسی و کاریکاتور از دیگر اشتراکهای این دو مجله بود. البته اثرهای «توفیق» نسبت به «گلآقا»، فکاهیتر بود؛ زیرا در آن مجله امکان پرداختن به سوژههای جنسی ازجمله روابط پدر خانواده با خدمتکار خانه هم وجود داشت. البته پرداختن به دربار و سران ارشد نیروهای سهگانه کشور خطقرمز بودند. بااینحال امکان طراحی کاریکاتور از درجات پایینتر همچون سرباز و پاسبان وجود داشت.
در مجله «گلآقا» هم پرداختن به روحانی و لباسروحانیت خط قرمز بود. این ممنوعیت، یک قانون نانوشته بود. یک روز آقای رفسنجانی به کانون پرورش فکری آمد و من مأمور توزیع و معرفی انیمشین به او بودم. پس از بازدید او و ارائه توضیحاتم، یکی از محافظاناش نزدیک من شد و در گوشم امکان کشیدن کاریکاتور آقای رفسنجانی توسط مرا جویا شد. من هم در پاسخ گفتم که اگر لباس روحانیت بر تن نداشته باشند، میتوانم کاریکاتور را بکشم.
کیومرث صابری، یک دوستی و ارتباط نزدیکی با مسئولان و مقامات داشت؛ برادران توفیق هم ازاینقبیل روابط داشتند؟
نه هیچ ارتباطی نداشتند. اگر هم ارتباطی با مقامات داشتند، ما در جریان نبودیم. یکی از اتفاقات جالب برای کاریکاتوریستها در آنزمان بهخصوص من این بود که اکثر تیم مجله «توفیق» با دولت مخالف بودند و کاریکاتور آنها را به هر شکلی که میخواستیم، طراحی میکردیم. اما در زمان آقای صابری به ما سفارش و تاکید میشد که کاریکاتور افراد نزدیک به دولت و مقامات، زشت کشیده نشوند.
از نظر شما کیومرث صابری از ارتباط خود با مسئولان، برای دمیدن روح طنز و کاریکاتور در دوران فترت مطبوعات، استفاده میکرد؟
بله. او این ویژگی را داشت. البته، اعتقاد و باور محکمی نسبت به ارزشهای انقلاب داشت و تعامل او با مقامات اینگونه نبود که برای تداوم انتشار مجله بهدنبال ارتباط بیشتر با چهرهها و مقامات سیاسی باشد.
باتوجه به شناختی که در سالهای همکاری با کیومرث صابری از او داشتید؛ اگر در شرایط فعلی زنده بود، تصور شما نسبت به باورها و عقاید او چه بود؟
نمیدانم. سالهای ابتدایی انقلاب، دو جناح و جریان غالب در کشور وجود داشت. این روزها با تعدد جریانهای فکری مواجه هستیم. کیومرث در دوران فعالیتاش گرایش زیادی به اصلاحطلبها داشت. در زمان دوم خرداد تعداد زیادی نشریات و روزنامههای تندرو منتشر شد که صابری، مخالف این جریان و موافق اصول انقلاب ۵۷ بود. یکی از خاطراتم با او این است که یک کاریکاتور تندی را به همراه یکی از دوستان کشیده بودم؛ صابری برای اینکه انتشار آن طرح حواشی ایجاد نکند، پیش از انتشار نزد یکی از مسئولان رفت تا تأیید بگیرد.
در سالهای اخیر این حس را داشتید که اگر کیومرث صابری زنده بود، جریانسازیهایی در طنز و کاریکاتورهای مطبوعات شکل میگرفت؟
بله. احتمال آن وجود داشت. با سبک نگارش، نگاه و نفوذی که داشت، احتمال جریانسازی توسط او وجود داشت.