خدعههای انفرادی و خسران جمعی
برای سالهایسال، بازار مواد غذایی چند کشور ساحلی جنوب خلیجفارس خواستار محصولات بسیار باکیفیت ایرانی بود. اگر به موزه مردمشناسی شارجه بروید، شیشه آبلیمو و قوطی رب یکویک ایرانی بهعنوان اجزای مطبخ نمونه یک خانه عربی در ویترین به نمایش گذاشته شده است.

چند روز پیش جایی در میان جمعی از ایرانیان مهاجر بودم. یکی از آنها با خنده تعریف میکرد: «… بله خلاصه ما پنج نفر از خانواده را بهبهانه دیدار و با دعوتنامه ویزای توریستی آوردیم اینجا، الان ششماه است که ماندهاند! کار به جایی رسیده که کنسول اسپانیا در تهران زنگ زده قسم و آیه داده که خواهش میکنم این افراد را بازگردانید، برای ما مشکلاتی ایجاد شده است و…» جمع میخندیدند و به زرنگی و زبلی راوی و خانواده، آفرین میگفتند.
اسپانیا قانون عجیبی دارد که میگوید، اگر کسی تا دو سال در این کشور اقامت غیرقانونی داشته باشد، میتواند بدون مجازات درخواست ویزای اقامت و اجازه کار کند. اما سویه دیگر ماجرا را ببینید، چند ماهی است که سفارت اسپانیا در تهران به سختی، فقط در موارد خاص و با گرفتن تضمینهایی، ویزا صادر میکند. برای افراد خانوادهای که قصد سفر جمعی داشته باشند دیگر روادید صادر نمیشود و از یک جمع چهارنفره شاید به یکی، دو نفر از آنها ویزای دیدار با عزیزانشان را بدهند.
فرش ایران از چند قرن پیش تا امروز، کالای لوکس و بسیار ارزشمندی است که زینتبخش کف کاخها و مجموعههای بسیار گرانقیمت موزهها بوده و هست. از دو دهه پیش به اینسو، عدهای گندمنمای جوفروش، بوی سود در تجارت فرش مشامشان را برانگیخت، از اینجا بود که تولید فرشهای بسیار بیکیفیت با رنگهای شیمیایی و ناپایدار، بافتهای زشت و رنگآمیزیهای مندرآوردی بهنام «پرشین کارپت» رونق گرفت.
بعد از مدتی همین سودجویان ضدایران، کار بافت فرش را به کشورهای فقیرتری بردند که مزد کارگر کمتر و مواد اولیه بیکیفیت ارزان بیشتر در دسترس بود. سقوط اقبال جهانی به فرش ایرانی از همین جا پلهپله آغاز شد. خریداران اطمینان خود را به کیفیت فرش ایرانی بهکلی از دست دادند. اعتبار فرش ایرانی به طرح، نقش، ماندگاری رنگآمیزی، استحکام تار و پود و ظرافت طرح بود، همه اینها با خدعههای پیدرپی و عرضه کالای بیکیفیت، یکسره از دست رفت.
برای سالهایسال، بازار مواد غذایی چند کشور ساحلی جنوب خلیجفارس خواستار محصولات بسیار باکیفیت ایرانی بود. اگر به موزه مردمشناسی شارجه بروید، شیشه آبلیمو و قوطی رب یکویک ایرانی بهعنوان اجزای مطبخ نمونه یک خانه عربی در ویترین به نمایش گذاشته شده است. خود شاهد بودهام که محصولات ایرانی چه محبوبیتی در بازار اماراتمتحده عربی داشت و بعد با خدعه، کمفروشی، تقلب و زشتکاری عدهای سودجوی بازرگاننمای ضدوطن چگونه کالای ایرانی بدنام، بیآبرو و مایه شرمساری شد و جایگاه این محصولات را کالاهای آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی پرکردند.
ازاینقبیل تقلبهایی که منجر به سقوط جایگاه ایران در عرصههای مختلف شدند، فراوان میتوانیم مثال بیاوریم. همین زشتکاری در تجارت خشکبار، پسته و خاویار اتفاق افتاده است. ضرر بدکاری عدهای سودجو که در مقطعی کوتاه موفق به کسب ثروت و پول میشوند، نهفقط به یک صنف که به بیآبرویی ملی منجر میشود. در سینما و محصولات فرهنگی هم چنین اتفاقی افتاده است. سینمای ایران که زمانی جوایز معتبرترین جشنوارههای جهان را با فیلمهای انسانی، اخلاقی و اجتماعی درو میکرد، منحصر به چندنفر سوداگر فرهنگی شده که با ساخت فیلمهای دروغین، دوره میافتند و پول و جایزه جمع میکنند.
موج دیگری در جوامع مهاجر به راه افتاده، عدهای به هوای کسب سود از این تنها تپه گلکاری نشده، تلاش دارند تا بهنام فرهنگ متعالی ملی ما چیزی زشت، بزکشده و خالی از معنا را بهنام فرهنگ و هنر ایران به خلایق ناآشنا بفروشند. این تاجران نااهل، البته خود را در زمره اهل فرهنگ و نخبگان حساب میکنند. جمع اینقبیل بهظاهر ایرانیها با سودجویان فرنگی، البته کار را به فضاحت بیشتری رسانده است.
در همین اسپانیا، فردی غیرایرانی را میشناسم که به هوی و هوس و با یاری جمعی ایرانیِ دنبال مال و نام (به هر شیوه)، انجمن و شرکتی برای ترویج فرهنگ ایران به راه انداخته که از هیچ کاری ولو به قیمت ملوث و زرد کردن عناصر محترم و باارزش فرهنگی ملی ما نمیگذرند. هر روز و هر هفته بهنام ایران «پارتی»، ناهار و شام برگزار میکنند، پول از جیب ملت میکشند و بهجای فرهنگ به آنها ابتذال، زشتی و درشتی میفروشند.