| کد مطلب: ۱۶۹۵۱

در غیاب حزب واقعی

در یک جامعه حزبی، رقابت سیاسی مستمر است. دو یا چند حزب مشخص هر روز درباره مهمترین مسائل روز اظهارنظر رسمی کرده و موضع می‌گیرند. مردم هم با چند ایده مشخص درباره راه‌حل مشکلات مواجه هستند و هرکس به تناسب یکی را بر دیگر ایده‌ها ترجیح می‌دهد.

اگر انتخاباتی هم باشد، به‌طور معمول نامزدها هم کمابیش روشن هستند. نامزدها نیز برنامه‌های سیاسی را درون حزب خود تدوین و نیروی اجرایی آن را تربیت کرده و یارگیری می‌کنند. رهبران حزبی هم از طریق سازوکار رقابت‌های درون‌حزبی و براساس رای افراد و نیز پیشینه موافق آنان رشد کرده و ارتقا می‌یابند. مردم هم با حزب به‌عنوان موجودیتی فراتر از افراد، تعامل و شناخت کافی دارند.

حتی مردم نیز در شکل‌گیری این برنامه‌ها مشارکت دارند. احزاب مسئولیت کارهای قبلی خود را هم به عهده می‌گیرند و چنین نیست که اگر مسئولین آنان برکنار شوند، یا کناره‌گیری کنند یا حتی بمیرند، احزاب مسئولیتی در برابر اقدامات آنان نداشته باشند. به‌عبارت دیگر، در یک جامعه حزبی، ما با دو یا چند شخصیت حقوقی و نه حقیقی مواجهیم که تاریخ و پیوستگی دارند و برای همه زمینه‌های اداره کشور کارشناس و برنامه دارند. حالا بیاییم در جامعه خود به ماجرا نگاه کنیم.

۸۰نفر که در میان آنان کسانی با سوابق رئیس‌جمهور، معاون رئیس‌جمهور، رئیس مجلس، وزیر، وکیل و... هستند که به‌طور طبیعی، هیچ‌کدام به‌صورت فردی قادر به فهم عموم مسائل کشور نیستند و افرادی هم که دورشان هستند، اغلب محفلی و غیرشفاف و شاید باندی هستند؛ تاریخ برای اغلب آنان از روز نامزدی در انتخابات به‌روز و آغاز می‌شود. به‌راحتی گذشته را نقد و رد می‌کنند. گویی که خودشان هیچ حضوری در گذشته نداشته‌اند. درحالی‌که اغلب آنان از جوانی تاکنون به‌صورت مستمر پست و جایگاه داشته‌اند.

همه نیز نگران شرایط کشور هستند؛ بدون اینکه توضیح دهند چرا تا حالا سکوت کرده‌اند و یا حتی تایید می‌کردند که ما در قله هستیم. اغلب نه مسئله روشنی را می‌گویند و مهمتر اینکه تحلیل جامعی هم از «مسئله ایران» ندارند و هیچ اقدام مهمی هم برای فهم آن نکرده‌اند، چون فاقد چنین ظرفیتی هستند. اگر به آنان بگوییم که یک ربع حرف بزنند، ناتوان از صحبت مفید و منسجم و قابل درک و راهگشا خواهند بود. مسائل طرح‌شده از سوی آنان سردستی است و فاقد پایه تحلیلی و بدون اولویت است و مهمتر اینکه راه‌حل‌های آنان متعارض است. در نتیجه، قابل عمل و اجرا نیست.

در ایده‌های آنان هیچ تناسبی میان منابع و مقدورات با اهداف و انتظارات وجود ندارد. همه چیزهای خوب را ردیف می‌کنند. وعده‌هایی می‌دهند که درکی از تبعات آن ندارند. مدعی‌اند بورس را سه‌روزه حل می‌کنند، پس از سه سال بدتر شده است. وعده می‌دهند که تورم را نصف و تک‌رقمی می‌کنند، در عمل افزایشی می‌شود و نه حتی کاهشی. ساختن سالانه یک میلیون مسکن را وعده می‌دهند که پس از سه سال، یک‌دهم این وعده هم مشهود نیست.

این وضعیت محصول ساختار غیرحزبی است. ساختاری که تن به نهادهای مدنی مستقل ندهد، هزینه‌های سنگین آن را زمانی می‌پردازد که گریزی از آن ندارد. مسئله این است؛ ایده و عمل اصلاح سیاست‌ها و عملکرد دولت‌ها از درون آنها نمی‌جوشد، بلکه از بیرون رخ می‌دهد. بیرون هم مردم منفرد و جدا از هم نمی‌توانند به توافقی عقلایی و علمی برای اجرای این هدف برسند؛ چون میلیون‌ها نفر افراد چگونه باید تفاهم کنند درحالی‌که شرایط و تشکیلات آن را ندارند؟

این وظیفه به عهده نهادهای مدنی به‌ویژه احزاب است که کارکرد آنها ایجاد تشکیلات مردمی با هدف شناخت مسائل و راه‌حل‌های آنها و تربیت نیروی کارآمد برای اجرای این برنامه‌ها پس از کسب قدرت از طریق رقابت مسالمت‌آمیز است. ساختاری که حزب مؤثر و واقعی ندارد، باید همچنان هزینه عوام‌فریبی را بدهد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی