سیاست سهل و ممتنع
شاید هیچ موضوعی به اندازه سیاست و نظر دادن در آن ساده نیست. کمتر کسی یافت میشود که بهطور صریح یا ضمنی درباره سیاست، آن هم قاطعانه اظهارنظر نکند. از سوی دیگر، شاید کمتر موضوعی به پیچیدگی سیاست روزمره ما باشد؛ بهویژه در جامعهای چون ایران.
زیرا در مقایسه با تاثیر عوامل نهادی بر تحولات سیاسی که از پایداری بیشتری برخوردارند در ایران تأثیر عوامل فردی بیش از جوامع متعارف است و شناخت روان روحیات افراد در تصمیمگیری سخت است.
به همین دلیل است که بیشترین خطاهای تاریخی ما در حوزه سیاست رخ داده است. یکی از علل ناپایداری پدیده سیاست در ضعف نهادها و مراجع سیاسی از جمله احزاب است. اکنون که در آستانه انتخابات پیشبینینشده و جدیدی هستیم، اثرات زیانبار فقدان این نهادهای سیاسی که نتیجه نابودی مرجعیت مدنی سیاسی در جامعه است را آشکارا مشاهده میکنیم.
گزارش امروز صفحات سیاسی «هممیهن» درباره این مسئله است. پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان که در پژوهشگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال گذشته انجام شد نشان میدهد که ۵۸درصد مردم خانواده را بهعنوان مرجعیت سیاسی و اجتماعی خود معرفی کردهاند و گروههای ثانویه بهویژه مراجع سیاسی درصدهای بسیار اندکی را به خود اختصاص دادهاند.
معنا و نتیجه این وضعیت چیست؟ در یک کلام خطر تزلزل و ناپایداری. این یعنی نهادهای مدنی عرصه عمومی که باید محل تبادل آرای سیاسی باشند از میدان خارج شدهاند و خانواده که کارکرد دیگری دارد و اصولاً نباید مرجعیت سیاسی داشته باشد، جانشین آنها شده و با فاصله بسیار زیاد مرجعیت سیاسی هم پیدا کرده است.
این، یعنی خارج شدن ریل سیاست از فضای عمومی و سپردن آن به کنج مناسبات خانوادگی و درون چاردیواری آن است. این، یعنی خروج سیاست از عقلانیت ابزاری و ارجاع آن به مناسبات خانوادگی و در ابعاد بزرگتر فامیلی و قومی و قبیلهای.
در حقیقت، رویکردی که دنبال تضعیف نهادهای مدنی سیاست است و آن را موی دماغ قدرت خود میبیند، توجه ندارد که در زمان مقتضی که نیاز به کمک جامعه دارند، نمیتواند روی حمایت خانوادهها حساب باز کند؛ زیرا مناسبات خانوادگی و شناخت سیاسی آنها متفاوت از مناسبات و کارکردهای حزبی و سیاسی است و از جنس دیگری است که به کار جبران ضعفهای حکومت نخواهد آمد.
وضعیت پیشبینیناپذیری سیاست در ایران نیز تا حد زیادی محصول ضعف مرجعیتهای سیاسی است. زیرا افکار و تصمیمات مراجع غیرسیاسی پراکنده و ناپایدار است و ثبات و قوام کافی برای سیاست ایجاد نمیکند.
برای بیرون آمدن از ساختار ناهنجار مرجعیت سیاسی، بیش از هر چیز لازم است که حق تمامعیار سازماندهی سیاسی مردم و گروههای اجتماعی و سیاسی برای کسب قدرت از طریق مشروع پذیرفته شود.
در اعتراضات سال۱۴۰۱ بخشی از علایم این ناهنجاری بروز یافت. تودهای و رادیکال بودن اعتراضات نشانِ آن بود. حکومت فکر میکرد پس از به حاشیه راندن سیاسیون، دیگر کسی یا نیروی مؤثری وجود ندارد که مرجعیت سیاسی در اعتراضات احتمالی را عهدهدار شود، ولی تجربه نشان داد که صدها نفر از هنرمندان و ورزشکاران با ویژگی سلبریتی در این اعتراضات شرکت کردند اتفاقاً یکی از علل رادیکال شدن آن اعتراضات همین ویژگی بود و جالبتر اینکه خانوادهها نیز اغلب با جوانان خود همراهی میکردند و این شاهدی بر حضور قوی خانواده در مرجعیت سیاسی افراد بود.