| کد مطلب: ۲۵۵۲۶

بازخوانی کاپیتولاسیون مستشاران نظامی آمریکا در ایران و تبعات آن

حق ویژه برای دیگران

روابط آمریکا و حکوت پهلوی یک تراژدی غم‌انگیز برای محمدرضاشاه بود؛ همان قدرتی که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ باعث بازگشت او به تخت سلطنت شده بود در کمتر از یک دهه موجب جرقه نهضتی اعتراضی به رهبری امام خمینی شد که در سال ۱۳۵۷ به دوران سلطنت در ایران پایان داد.

حق ویژه برای دیگران

روابط آمریکا و حکوت پهلوی یک تراژدی غم‌انگیز برای محمدرضاشاه بود؛ همان قدرتی که در کودتای 28 مرداد 1332 باعث بازگشت او به تخت سلطنت شده بود در کمتر از یک دهه موجب جرقه نهضتی اعتراضی به رهبری امام خمینی شد که در سال 1357 به دوران سلطنت در ایران پایان داد.

زمانی که در ابتدای دهه چهل خورشیدی دولت کندی اصلاحات اجتماعی و سیاسی را به شاه تحمیل کرد که شاه عنوان انقلاب سفید شاه و ملت را بر آن نهاد، اعتراضات گسترده‌ای روی داد که سرنوشت حکومت او را تغییر داد و منجر به ظهور چهره‌ای جدید به نام امام خمینی در رهبری معترضان به حکومت شاه شد. امام خمینی با رهبری اعتراضات به انقلاب سفید به چهره‌ای مطرح تبدیل شد.

اگر در انقلاب سفید نام و نقش آمریکا در پس ماجرا و پنهان بود کمتر از چند ماه بعد با مطرح شدن «‌قانون اجازه استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین» که به معنای بازگشت مقررات کاپیتولاسیون در کشور بود، نام آمریکا به عنوان قدرت مسلط و حاکم که چنین قانونی را به کشور مستقل ایران تحمیل کرده بود مطرح شد و امام خمینی نیز نوک حملات را این بار به سوی آمریکا گرفت و به از بین رفتن استقلال کشور اعتراض کرد که این بار موجب دستگیری و تبعید ایشان شد.

گسترش روابط و تسلط واشنگتن بر ایران

برای واشنگتن، انقلاب یک ضرر استراتژیک ویرانگر بود. از زمان خروج بریتانیا از خلیج فارس در سال 1971، ایران به سنگ‌بنای معماری امنیتی آمریکا برای حفاظت از منافع غرب در سراسر منطقه تبدیل شده بود. انقلاب ایران شکل جدیدی به کشور، منطقه و تعامل آن با سایر نقاط جهان به‌ویژه ایالات متحده داد. ایالات متحده و ایران متحدان قدیمی نبودند، اما آمریکایی‌ها در هر یک از تجربیات شکل‌دهنده تولد ایران مدرن، نقشی تعیین‌کننده و سازنده تا سال 1953 ایفا کردند.

هوارد باسکرویل یک معلم آمریکایی در نبرد برای پیشبرد حاکمیت قانون در جریان انقلاب مشروطه ایران در تبریز در کنار مجاهدان جان باخت. مبلغان آمریکایی ده‌ها بیمارستان و مدرسه در سراسر کشور تأسیس کردند و نسلی از رهبران آینده را آموزش دادند و به گسترش آموزش زنان کمک کردند. در سال‌های پایانی سلطنت قاجار و سال‌های اولیه سلطنت پهلوی، مستشاران آمریکایی برای کمک به تقویت مدیریت مالی دولت، پیشبرد اصلاحات اداری و سازماندهی مجدد ژاندارمری این کشور اعزام شدند.

واشنگتن از طرف ایران که در آن زمان توسط قدرت‌های متفقین اشغال شده بود، در جریان مذاکرات صلح پاریس پس از جنگ جهانی اول، و دوباره پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که نیروهای شوروی به تحریک جنبش‌های تجزیه‌طلبانه در شمال ایران کمک کردند و طبق توافق از عقب‌نشینی خودداری کردند، دفاع کرد.

چند دهه پس از این شروع مساعد روابط، که موقعیت واشنگتن را نسبت به دسیسه‌های امپراطوری بریتانیا و روسیه در افکار عمومی ایرانیان مساعدتر کرده بود، در نتیجه نقش ایالات متحده در برکناری محمد مصدق نخست‌وزیر ملی‌گرای ایران و حمایت بی‌چون و چرا از استبداد محمدرضاشاه فراموش شد. کودتای 28 مرداد یک نقطه عطف مهم برای ایران بود. همزمان با یک ضرورت گسترده‌تر در مورد تعامل آمریکا در خاورمیانه، نقش سیا در حفظ سلطنت به این معنی بود که برای اولین بار، واشنگتن سهم واقعی در سرنوشت ایران به عهده گرفت. 

این یک رویداد مهم در تاریخ معاصر ایران بود. دخالت سیا و اطلاعات بریتانیا در کودتایی که منجر به سرنگونی نخست‌وزیر منتخب و بسیار محبوب شد، در تصورات تاریخی ایران باقی مانده است و روابط ایران و آمریکا را برای همیشه تلخ کرده است. این دخالت آمریکا در سرنگونی مصدق پیامدهای مهم دیگری نیز داشت.

شاه که بر اثر این ماجرا تقریباً تاج و تخت خود را از دست داده بود، در مرداد 1332 به ایران بازگشت و مصمم بود که دیگر هرگز چنین چیزی برای او تکرار نشود. پس از سال 1953، استبداد سلطنتی و عدم تحمل انتقاد، مخالفت، احزاب سیاسی مستقل، مطبوعات مستقل یا پارلمان مستقل افزایش یافت. دوم، وابستگی شاه به حمایت آمریکا تشدید و ریشه دوانده بود. در واقع، پس از بازگرداندن شاه به قدرت، ایالات متحده علاقه عمیقی داشت که ببیند رژیم او باثبات است و او بر تاج و تخت خود باقی می‌ماند.

از این رو، نه‌تنها از او حمایت معنوی و دیپلماتیک شد، بلکه از کمک‌های مالی و سایر اشکال نیز برخوردار شد. در اذهان طبقه سیاسی ایران، تأثیر این دخالت آمریکا دوچندان بود. از یک سو، این ایده که آمریکا با قدرت‌های امپراطوری قدیمی‌تر متفاوت است، همچنان ادامه داشت. اپوزیسیون، از جمله جبهه ملی، همچنان بر این باور بودند که همانطور که آمریکا در گذشته به ایران علیه امپریالیست‌ها کمک کرده بود، به خود باز خواهد گشت و دوباره به آنها کمک خواهد کرد.

از سوی دیگر، آمریکا که به عنوان حامی منافع ملی ایران شناخته می‌شد، اکنون در منظر دیگری دیده می‌شد. هر دوی این گرایش‌ها در میان طبقه سیاسی ایران تقریباً تا زمان انقلاب 1357 ادامه داشت؛ اگرچه اتحاد نزدیک شاه و ایالات متحده در این سال‌ها، به‌ویژه در اواخر دهه 1960 و 1970 میلادی،که با خودکامگی رو به رشد سلطنتی همراه بود به وضوح باور ایرانیان را به تعهد آمریکا به دموکراسی از بین برد.

این سال‌ها نیز سال‌هایی بود که شاه، هم از نظر منافع ملی ایران و هم به دلیل اتکا به حمایت آمریکا، که سیاست خارجی ایران بسیار نزدیک با سیاست خارجی آمریکا بود، در نتیجه، تنش‌ها با اتحاد جماهیر شوروی افزایش یافت و ایران به سرعت به پیمان بغداد پیوست که ایران، ترکیه، پاکستان و بریتانیا را در یک پیمان دفاعی با ایالات متحده به عنوان یک شریک غیررسمی متحد می‌کرد.

این همسویی نزدیک ایالات متحده و ایران در زمینه مسائل سیاست خارجی در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 در زمانی رخ داد که در سایر نقاط خاورمیانه و آسیا شاهد ظهور دولت‌های ملی‌گرا بودیم. به‌ویژه در خاورمیانه، به نظر می‌رسید که سلطنت‌ها در حال سقوط بودند. رژیم‌های انقلابی در مصر، عراق و سوریه به قدرت می‌رسیدند. کشورهای بزرگ آسیا چون هند، چین و اندونزی، جنبش غیرمتعهد را رهبری می‌کردند.

بنابراین شاه از نظر روندهای گسترده‌تر در خاورمیانه و منطقه منزوی به نظر می‌رسید. همه اینها با نسل جوان ایران و به‌طور کلی با طبقات متوسط ​​تحصیلکرده چندان همخوان نبود. شاه سیاست خارجی را دنبال می‌کرد، که می‌توان استدلال کرد برخلاف جوّ سیاسی حاکم بر کشور بود.

برنامه سخاوتمندانه کمک‌های فنی و مالی آمریکا که پس از بازگرداندن شاه آغاز شد، او را قادر ساخت تا کنترل مرکزی بیشتری را به جامعه تحمیل کند و ابزارهای دولتی را تحت اختیار شخصی خود تجمیع کند. با گذشت زمان، به طرز دردناکی مشخص شد که هزینه‌های کودتا در دامن زدن به پارانویا، امکان سرکوب و تضعیف مشروعیت پهلوی که بسیار بیشتر از منافع کوتاه‌مدت آن بود، کمک کرده است.

بین سال‌های 1332 تا 1357، روابط ایران و آمریکا از جهاتی شبیه به روابط آمریکا و عربستان بود؛ جایی که ایالات متحده با یک خانواده حاکم سروکار داشت. در مورد ایران، ایالات متحده با یک حاکم به نام محمدرضاشاه پهلوی ارتباط داشت که در سال 1320 به سلطنت رسید و تقریباً چهار دهه به سلطنت ادامه داد. در این دوره، رابطه با تعدادی ویژگی پایدار اداره می‌شد.

اول، از طرف آمریکایی‌ها، علاقه به ایران تا حد زیادی به دلیل موقعیت استراتژیک این کشور بود، از یک طرف با خلیج فارس و از طرف دیگر ایران با اتحاد جماهیر شوروی، دشمن آمریکا هم‌مرز بود. در طول جنگ سرد، ایران هم هدف بالقوه توسعه‌طلبی شوروی بود که باید در برابر آن محافظت می‌شد و هم یک متحد بالقوه و واقعی در مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی. سرانجام، با ثروتمندتر شدن ایران از درآمدهای نفتی، به‌طور فزاینده‌ای به بازاری برای کالاها، تسلیحات، تجهیزات صنعتی، فناوری، سرمایه‌گذاری‌ها، و در طول سال‌های رونق نفتی پس از 1973، استخدام تکنسین‌ها، مشاوران، متخصصان آمریکایی و مانند آن تبدیل شد.

از نگاه ایران نیز اولاً، ایالات متحده به عنوان یک محافظ بالقوه در ابتدا در برابر تسلط روسیه و بریتانیا  دو قدرت بزرگی که ایران در طول تاریخ قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تجربه کرده بود و سپس علیه اتحاد جماهیر شوروی تلقی می‌شد. دومین ویژگی پایدار روابط ایران و آمریکا، نگاه ایران به آمریکا نه‌تنها به عنوان حامی بلکه به عنوان متحدی در پیشبرد آنچه یکی از محققین رویاهای عظمت شاه نامیده است، بود. این ایده که ایران می‌تواند و باید قدرت بزرگی حداقل در منطقه باشد از نگاه شاه با کمک آمریکا محقق می‌شد.

البته در ظاهر آمریکایی‌ها و جهان از پیشرفت حماسی ایران در ربع قرن شگفت‌زده شدند. تحت حمایت «انقلاب سفید» شاه، مجموعه‌ای چندوجهی از اصلاحات سیاسی و اقتصادی که همراه با رونق قیمت نفت، به رشد سریع کمک کرد، متوسط ​​نرخ رشد سالانه بین سال‌های 1959 و 1972 برابر با تجربه اخیر چین، 9/8 درصد بود.

تعداد دانش‌آموزان مدارس ابتدایی از 286000 به 5/2 میلیون نفر افزایش یافت و نرخ باسوادی بزرگسالان از 16 درصد به 36 درصد در 15 سال پایانی سلطنت رسید  اما مدرنیزاسیون تهاجمی محمدرضاشاه که با استبداد و سرکوب همراه بود شکاف‌های عمیقی را ایجاد کرد که به مرور زمان تشدید شد و پایه‌های سلطنت را خراب کرد. راه‌اندازی برنامه اصلاحات شاه با مخالفت شدید حوزه‌های علمیه، طبقه بازرگانان و زمین‌داران عمده مواجه شد.

آنها اصلاحات ارضی را تجاوز به درآمد خود، گسترش حق رای زنان به‌عنوان تعرض به ارزش‌های آنها، کاپیتولاسیون نیروهای آمریکایی‌ها در ایران را به عنوان تسلیم غیرقابل تحمل حاکمیت ایران در مقابل بیگانه می‌دانستند. در سال 1343، آیت‌الله روح‌الله خمینی به‌عنوان قدرتمندترین صدای مخالف ظاهر شد و شاه را «مرد بدبخت» و دست‌نشانده اربابان آمریکایی و اسرائیلی محکوم کرد.

دستگیری و تبعید او به عراق به نظر می‌رسید تهدید را خنثی کند. همانطور که در نهایت مشخص شد، فاصله زیاد امام خمینی از تضعیف مداوم اپوزیسیون سیاسی در داخل ایران تنها باعث افزایش نفوذ او شد. امام خمینی در سال 1342 در اعتراض به اصلاحات آمرانه اجتماعی شاه که عنوان انقلاب سفید به آن داده بود، بازداشت و سپس آزاد شد اما آنچه که موجب دستگیری و تبعید او به ترکیه و سپس عراق شد اعتراض به کاپیتولاسیون مستشاران آمریکایی در ایران بود. 

کاپیتولاسیون مستشاران آمریکایی و اعتراضات به آن

از سال ۱۳۰۷ شمسی حق کاپیتولاسیون برای اتباع کشور‌های خارجی در ایران لغو شده بود و همین‌طور بود تا اینکه دولت «اسدالله علم» بنا به اصرار سفیر آمریکا در ایران، در سال ۱۳۴۲ لایحه‌ای به مجلس سنا برد که همان‌طور که طبق معاهده وین کارکنان سفارتخانه‌ها از مصونیت قضایی برخوردارند، مستشاران آمریکایی حاضر در ایران هم از این حقوق برخوردار باشند.

پهلوی دوم هم در این میانه ۲۰۰ میلیون دلار وام می‌خواست که اسلحه و تجهیزات نظامی بخرد و آمریکا نمی‌داد و دنبال امتیازاتی ازجمله همین حق کاپیتولاسیون بود. ۲۵ دی ۱۳۴۲ برابر با ۱۵ ژانویه ۱۹۶۴ دولت علم قانون اجازه استفاده مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین را که برای کارمندان اداری و فنی نوشته شده بود به مجلس سنا برد .

در این میان اسدالله علم از پست خود کناره‌گیری کرد و حسنعلی منصور در اسفند ۱۳۴۲ نخست‌وزیر شد. عنوان لایحه «اجازه استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین» بود که روند حقوقی قضایی مشابه دیپلمات‌های سیاسی برای همه مستشاران آمریکایی که بالغ بر چندین هزار نفر بودند را ایجاد می‌کرد. این قانون 1343/7/21 در ماده واحده‌ای به تصویب رسید.

متن ‌ماده واحده چنین بود: «با توجه به لایحه 2157/229/18-1342/11/25 دولت و ضمائم آن که در تاریخ 1342/11/21 به مجلس سنا تقدیم شده به دولت‌اجازه داده می‌شود که رئیس و اعضای هیأت‌های مستشاری نظامی ایالات متحده را در ایران که به موجب موافقتنامه‌های مربوط در استخدام دولت‌شاهنشاهی می‌باشند از مصونیت‌ها و معافیت‌هایی که شامل کارمندان اداری و فنی موصوف در بند (‌و) ماده اول قرارداد وین که در تاریخ هجدهم آوریل۱۹۶۱ مطابق بیست‌ونهم فروردین‌ماه ۱۳۴۰ به امضاء رسیده است برخوردار نماید. ‌قانون فوق مشتمل بر یک ماده که در تاریخ شنبه سوم مردادماه ۱۳۴۳ به تصویب مجلس سنا رسیده بود در جلسه روز سه‌شنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۴۳ به‌تصویب مجلس شورای ملی رسید. ‌نایب‌رئیس مجلس شورای ملی - دکتر خطیبی.» 

پیمان وین درباره روابط سیاسی یا کنوانسیون وین راجع به روابط دیپلماتیک مهم‌ترین پیمان مربوط به حقوق دیپلماتیک است که با اعتقاد به اینکه یک قرارداد بین‌المللی درباره روابط و امتیازها و مصونیت‌های نمایندگان سیاسی تصویب شد. این قرارداد در ۱۸ آوریل ۱۹۶۱ مطابق با ۲۹ فروردین ۱۳۴۰ در شهر وین اتریش به امضای بسیاری از کشورها از جمله نماینده مختار دولت ایران احمد متین‌دفتری رسیده و دارای ۵۳ ماده و دو پروتکل است.

مصونیت به معنای عدم مسئولیت نیست و مصونیت قضایی دیپلمات‌ها و خانواده آنان در کشور پذیرنده آنان را از تعقیب در کشور خود معاف نمی‌کند. از محتوی ماده ۳۱ برمی‌آید که کشور فرستنده، ملزم به تعقیب قضایی مأمور متخلف خود است. با تصویب این قانون مستشاران آمریکایی که در ایران بودند از نظر قضایی در برابر قوانین ایران مصونیت داشته باشند و در صورت ارتکاب جرم، طبق قانون کشور خودشان محاکمه می‌شدند.

تصویب این قانون که پس از لغو کاپیتولاسیون اتباع خارجی در دوره رضاشاه بار دیگر شرایط حقوقی دوران پس از قرارداد ترکمنچای را برگردانده بود با موج اعتراض روبه‌رو شد. در جریان قرارداد ترکمنچای اتباع روسیه تزاری از چنین حقوقی برخوردار شدند و انگلیس و برخی دولت‌های دیگر نیز با استناد به این قرارداد حقوق مشابهی را مطالبه و کسب کردند.

با لغو قراردادهای استعماری در پی انقلاب بلشویکی در روسیه توسط لنین در سال 1921 رضاشاه نیز سایر حقوق کاپیتولاسیون با دولت‌های دیگر را نیز لغو کرد. اما بار دیگر به فاصله سه دهه این حقوق برای تعداد زیادی آمریکایی بازگشته بود. امام خمینی که از دوره اعتراضات به انقلاب سفید شاه به مهمترین شخصیت معترض سیاسی بدل شده بود در سخنرانی تندی شاه را خطاب قرار داده و گفت: «ما را فروختند، استقلال ما را فروختند... عزت ما پایکوب شد... قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون... تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمند‌های فنی‌شان، با کارمندان اداری‌شان، با خدمه‌شان، با هر کس که بستگی به آن‌ها دارد، این‌ها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند.

اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه‌های ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا ارباب‌ها تکلیف را معین کنند... اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او می‌کنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترِ مقام را زیر بگیرد هیچ‌کس حق تعرض ندارد. چرا؟ برای اینکه می‌خواستند وام بگیرند از آمریکا، آمریکا گفت این کار باید بشود.

بعد از سه چهار روز وام ۲۰۰ میلیونی، ۲۰۰ میلیون دلاری تقاضا کردند، دولت آمریکا تصویب کرد که در ظرف پنج سال مبلغ مزبور را به دولت ایران بدهند... نظامیان آمریکایی، مستشاران نظامی آمریکایی به شما چه نفعی دارند؟ آقا اگر این مملکت اشغال آمریکاست پس چرا اینقدر عربده می‌کشید، پس چرا اینقدر دم از ترقی می‌زنید؟ اگر این مستشاران نوکر شما هستند پس چرا از ارباب‌ها بالاترشان می‌کنید، پس چرا از شاه بالاترشان می‌کنید؟ اگر نوکرند مثل سایر نوکر‌ها با آن‌ها عمل کنید، اگر کارمند شما هستند مثل سایر ملل که با کارمندان‌شان عمل می‌کنند شما هم عمل کنید... ارتش هم بداند... دیگر برای شما آبرو گذاشتند؟

برای نظام شما آبرو گذاشتند که یک سرباز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم است؟ یک آشپز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم شد. در ایران دیگر برای شما آبرو باقی ماند؟ اگر من بودم استعفا می‌کردم، اگر من نظامی بودم استعفا می‌کردم، من این ننگ را قبول نمی‌کردم، اگر من وکیل مجلس بودم استعفا می‌کردم.

وکلای مجلسین خیانت کردند، آن‌هایی که موافقت کردند با این امر، وکلای مجلس سنا خیانت کردند، این پیرمردها، وکلای مجلس شورا آن‌هایی که رأی دادند، خیانت کردند به این مملکت. آن‌ها وکیل نیستند، دنیا بداند این‌ها وکیل ایران نیستند اگر هم بودند من عزل‌شان کردم... ما این قانونی را که در مجلس واقع شد، قانون نمی‌دانیم. ما این مجلس را مجلس نمی‌دانیم، ما این دولت را دولت نمی‌دانیم، این‌ها خائنند به مملکت ایران...»

همین سخنرانی موجب دستگیری و تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس عراق شد. ایالات متحده به تازگی قرارداد مشابهی را با عراق امضا کرده بود که در آنجا نیز بحث‌برانگیز شد. این قراردادهایی بود که ایالات متحده با بسیاری از کشورهایی که در آنها نیرو مستقر می‌کند، برای محافظت از سربازان آمریکایی یا مستشاران نظامی در کشورهای دیگر برای محافظت در برابر دادگاه‌های محلی «وحشتناک» منعقد کرده است.

این در واقع مصونیت دیپلماتیک را برای پرسنل نظامی که در یک کشور خارجی خدمت می‌کنند گسترش می‌داد. در سال 1342، ایالات متحده دولت ایران را تحت فشار قرار داد تا کاپیتولاسیون برای پوشش پرسنل نظامی آمریکایی در ایران را امضا کنند. این قرارداد بلافاصله خاطرات کاپیتولاسیون را برانگیخت که در قرن نوزدهم در منطقه بسیار رایج بود و رسیدگی به جرایم اتباع اروپایی را از صلاحیت دادگاه‌های بومی، معاف می‌کرد.

این کاپیتولاسیون در حالی بود که در دهه چهل و پنجاه حداقل 60 هزار ایرانی در آمریکا زندگی یا تحصیل می‌کردند، درحالی‌که 50 هزار آمریکایی در ایران کار می‌کردند و بی‌توجه به ابعاد حقوقی این قرارداد بیش از 50 دانشگاه آمریکایی در ایران پردیس داشتند یا با همتایان ایرانی همکاری داشتند. تهران، اصفهان و شیراز به مقاصدی شیک برای گردشگران آمریکایی تبدیل شده بود.

نیویورک‌تایمز در سال 1965 نوشت: «این سرزمینی مسحور شده است که در آن مدرنیته، به لطف یک حاکم جوان روشن‌فکر و وجود ذخایر عظیم نفت، با یکی از اولین تمدن‌های شناخته‌شده در تاریخ ثبت شده هماهنگ است.» شاه از سنت‌گرایی متنفر بود. همانطور که او در خاطراتش اظهار داشت: «نمی‌توانستم ساخت سوپرمارکت‌ها را متوقف کنم. من یک کشور مدرن می‌خواستم.» او مشتاق تسریع تحول در ایران بود، به خود می‌بالید که اقتصاد ایران تا پایان قرن از آلمان و فرانسه پیشی خواهد گرفت و مخالفت مشاورانش را نادیده گرفت و هزینه‌های دولت را در سال 1973 دوبرابر کرد.

اما حتی با وجود درآمدهای نفتی بی‌سابقه، سرعت جاه‌طلبی‌های او از ظرفیت جذب کشور پیشی گرفت. ایران تمام عواقب قابل پیش‌بینی رشد بیش از حد را متحمل شد: افزایش تورم، فساد، و نابرابری درآمد. شهرنشینی سریع و خدمات عمومی ناکافی؛ تنگناهای ساختاری، ناکارآمدی‌های گسترده، و هجوم کارگران خارجی و اصطکاک‌های فرهنگی مرتبط. از آنجایی که تهران به دنبال مدیریت تأثیر مخرب بازارهای بی‌ثبات انرژی بود، راه‌حل‌های آن اغلب به‌ویژه با توجه به انگیزه‌های سیاسی خودکامه فزاینده شاه مشکلات را تشدید می‌کرد. 

رابطه با اسرائیل

شاه همچنین در این دوره - نه به خاطر ایالات متحده، بلکه به دلیل محاسبات خودش در مورد منافع ایران - روابط بسیار نزدیکی با اسرائیل برقرار کرد. او در اطراف خود رژیم‌های عربی را می‌دید که رادیکال بودند و به طور فزاینده‌ای با اتحاد جماهیر شوروی متحد می‌شدند. در آن زمان منطقی بود که دشمنِ دشمنِ شما دوستِ شماست و روابط ایران با اسرائیل در این دوره بیشتر شد؛ موضوعی که با واکنش تند در داخل ایران مواجه شد.

امام خمینی در این زمینه نیز در سخنرانی خود گفت: «اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را می‌کوبند، شما ملت را می‌کوبند.

می‌خواهد اقتصاد شما را قبضه کند، می‌خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد، می‌خواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروت‌ها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می‌شکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می‌کند.»

اینها همه راه‌هایی بود که ذهنیت ایرانیان نسبت به آمریکا در دهه 1960-1970 تیره شد. اما این واقعیت که مطبوعات، مجلس و فعالیت‌های سیاسی تحت کنترل بود به این معنی بود که مزایا و معایب این رابطه نزدیک شاه با ایالات متحده هرگز آشکارا مورد بحث قرار نمی‌گرفت و هرگز در افکار عمومی آشکارا بیان نمی‌شد و در نهایت در سال 1357 با یک انفجار انقلابی خود را نشان داد.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
یادداشت
آخرین اخبار