راوی نسلی از طبقه متوسط شهری
کامبیز نوروزی حقوقدان فرهاد یکی از شاخصهای موج نوی موسیقی پاپ ایران در سالهای پایانی دهۀ ۱۳۴۰ و دهۀ ۱۳۵۰ است. در نیمۀدوم دهۀ ۱۳۴۰ و سالهای دهۀ ۱۳۵۰ ایران
کامبیز نوروزی
حقوقدان
فرهاد یکی از شاخصهای موج نوی موسیقی پاپ ایران در سالهای پایانی دهۀ 1340 و دهۀ 1350 است. در نیمۀدوم دهۀ 1340 و سالهای دهۀ 1350 ایران شاهد موجهای نو و تحولاتی مهم و چشمگیر در تقریباً تمام رشتههای هنری است. در ایندوره شعر، داستان کوتاه، رمان، سینما، تئاتر، نقاشی، معماری و موسیقی با جهشهایی در فرم و مضمون، جهانی تازه و متفاوت را به مخاطب عرضه میکنند که پیشازآن سابقهای نداشت. مجال اشاره به تمام این بخشها در این مختصر نیست. فرهاد با صدا و سبکی منحصربهفرد که پیش از او سابقه نداشت و بعد از او نیز تکرار نشد، با ترانه «مرد تنها» روی فیلم «رضا موتوری»، به شهرت رسید. در صنعت فیلم ایرانی، موسیقی معمولاً یک بخش اضافی بود که برای سرگرمکردن مخاطب بهکار گرفته میشد. در آثار فیلمسازان نوظهور آندوران، اما موسیقی به بخشی از شخصیت فیلم تبدیل شد که باری از انتقال مفهوم فیلم را بردوش میکشید. ترانه «مرد تنها» هم روی شخصیت تنها و زخمخورده رضا موتوری نشست و فرهاد را به شهرت رساند. پسازآن در طول چندسال، فرهاد چند ترانه با همکاری ترانهسراها و آهنگسازانی که آنها هم به همین موجنو تعلق داشتند، اجرا کرد؛ آثاری چون
«جمعه»، «آینهها»، «خسته»، «اسیر شب»، «شبانههای 1 و 2» و «گنجشکک اشیمشی». مضمون این ترانهها از آنچه معمولاً در موسیقی پاپ رایج است و از عشق و عاشقی میگوید، بسیار دور بود. اینترانهها راوی تنهایی بیهوده و سرگشتگیاند و عشقی در کار نیست؛ جهانی سرشار از سرخوردگی و حرمان: «میبینم صورتمو تو آینه/ با لبی خسته میپرسم از خودم/ این غریبه کیه از من چی میخواد/ اون به من یا من به اون خیره شدم...آینه میشکنه هزار تیکه میشه/ اما باز تو هر تیکش عکس منه/عکسا با دهنکجی بهم میگن/ چشم امیدو ببر از آسمون/ روزا با هم دیگه فرقی ندارن/ بوی کهنگی میدن تمومشون.» (ترانۀ آینه 1350) در ترانه «خسته» نیز میشنویم: «خستهام، از همه/ خسته از دنیا/ آسمان بشنو/ از قلب من این صدا/ ای زندگی بیزار از توام.»
فرهاد در میان عامه علاقهمندان موسیقی پاپ، بیشتر در میان نسل جوانی محبوب شد که بهفراخور تقلاهای ورود ایران به دوره مدرن، موضع اعتراضی نسبت به خود و زندگی داشتند و اشکالی از تعلیق را تجربه میکردند. فرهاد راوی این نسل شد که بهخصوص به طبقه متوسط شهری تعلق داشتند و در گیرودار پرسشهای واقعی خود از جهان معلق بودند. در این مرحله کارهای فرهاد رنگوبوی سیاسی ندارند، اما اصلاً رضامندانه نیز نیستند. روایت از جهان هورقلیایی و نالههای پرسوزوگداز عشقهای تنانه نیز نیستند. او ترانههایی را برمیگزیند که به جهان و تلخی زندگی حمله میبرند؛ جهانی که در آن تنهایی، رنج و هویتسوزی بر انسان سیطره دارد: «غروب سهشنبه خاکستری بود/ همه انگار نوک کوه رفته بودن/ به خودم هی زدم از اینجا برو/ اما موش خورده شناسنامه من.»
«شبانه 1» با شعری از احمد شاملو و آهنگسازی اسفندیار منفردزاده اما حرفی متفاوت عرضه میکند و بلافاصله پس از انتشار، مخاطبانش فهمی کاملاً سیاسی از آن دارند: «کوچهها باریکن، دکونا بستس/ خونهها تاریکن، طاقها شکستس/ از صدا افتاده تار و کمونچه/ مرده میبرن کوچه به کوچه.» انتشار اینترانه در سال 1352 همزمان است با اوجگیری مبارزات چریکی و هجوم فزاینده نظام امنیتی رژیم به مبارزان و انعکاس مداوم درگیریها، دستگیریها، زندانها، شکنجهها و اعدامها. در اینفضا اینترانه، پژواک وسیعی پیدا میکند و فرهاد را خوانندهای سیاسیمسلک میشناساند. تأویل سیاسی از اینترانه باعث شد مخاطبان فرهاد در کارهای بعدی او مانند گنجشکک اشی مشی نیز به دنبال ردپایی از ترانه سیاسی باشند. شبانه 2 هم با شعر شاملو و آهنگ اسفندیار منفردزاده مضمونی کاملاً سیاسی دارد و به همین روایت هم شنیده میشود: «یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب/منو میبره از توی زندون/مثل شبپره با خودش بیرون/میبره اونجا که شب سیا/تا دم سحر شهیدای شهر/با فانوس خون جار میکشن/تو خیابونا سر میدونا/عمو یادگار مرد کینهدار/مستی یا هشیار/ خوابی یا بیدار/مستیم و هشیار شهیدای
شهر/خوابیم و بیدار شهیدای شهر.» با این دو ترانه، فرهاد بهعنوان خوانندهای معترض در عالم سیاست معرفی شد، اما جلوههای اعتراضی فرهاد بیشازآنکه محدود به جهان تنگ سیاست باشد، بیشتر، زندگی را هدف میگیرد و شاید بشود آن را به یک اعتراض وجودی تعبیر کرد. صدای خشدار فرهاد که خودش نیز اصرار چندانی نداشت آن را به صدایی صاف بدل کند و برعکس گویی گاهی بیشتر دوست داشت آن را خراش بدهد، با آنچه میخواند بسیار سازگار بود. آنچه نیز او میخواند نیازمند همین نوع صدا بود.
با محدودیتهای فراوانی که علیه موسیقی اعمال شد، فرهاد تا سال 72 از خواندن ممنوع شد. ازآنسال به بعد آثاری را اجرا کرد. ردپای فرهاد پیشاز سال 57 اما همچنان در این آثار ملموس بود. در ترانههایش البته آن فضای سرخوردگی و سرگشتگی کمتر شنیده میشد. درنهایت اما فرهاد، آن فرهادی است که از سال 1349 تا 1356 به جامعه عرضه شد؛ موسیقیدان و خوانندهای با سبکی منحصربهفرد، صدایی غیرقابل تقلید و با جهانبینی خاص خود که راوی زیستجهان نسل جوان ایرانی بهویژه طبقه متوسط شهری آن بود.