فراغتی و کتابی و گوشه چمنی/کتابهای پیشنهادی نویسندگان، مترجمان و روزنامهنگاران برای تعطیلات نوروز ۱۴۰۴
مانا کیا، دانشیار مطالعات خاورمیانه، جنوب آسیا و آفریقا در دانشگاه کلمبیا پس از سالها پژوهش کوشیده است که نشان دهد چگونه پیش از آمدن ناسیونالیسم غربی به این حوزه تمدنی، شهر و خطه و خاستگاه، مهر به میهن را در دل مردم همفرهنگ مینشاندند و دولت و کشور و مرز، میان آنها فاصلههای هویتی نمیانداختند.

فارسی وطن است
ماندانا تیشهیار/ استادیار روابط بینالملل
به این فکر نکرده بودم که «فارسی» تنها یک زبان نیست؛ فارسی یک فرهنگ است. مردمانِ فرهنگ فارسی، برخی به همین زبان سخن میگویند و شمار بسیار بیشتری از آنها، این زبان را نمیدانند یا در گذر تاریخ فراموش کردهاند؛ اما روش و منش زندگیشان، آیین و آداب و رسومشان، فکر و ذهنشان همچنان «فارسیخو» مانده است.
مانا کیا، دانشیار مطالعات خاورمیانه، جنوب آسیا و آفریقا در دانشگاه کلمبیا پس از سالها پژوهش کوشیده است که نشان دهد چگونه پیش از آمدن ناسیونالیسم غربی به این حوزه تمدنی، شهر و خطه و خاستگاه، مهر به میهن را در دل مردم همفرهنگ مینشاندند و دولت و کشور و مرز، میان آنها فاصلههای هویتی نمیانداختند. او سراغ مردم سرزمینهای شرقی ـ آنجا که ایرانیها از دیرباز هندوستان مینامندش ـ رفته تا از دل متون و اسناد تاریخی و اجتماعی و ادبی، پیوندهای میان فارسیگویان و فارسیخویان را از پس چند سده به نمایش بگذارد.
همین داستان را میتوان در همپیوندی با مردمان آسیای مرکزی و اهالی قفقاز، شامات و کرانههای جنوبی خلیجفارس نیز دید. هنوز نوروز جشن مردمانیست که امروزه در کشورهای گوناگون این کهنتمدن زندگی میکنند و هنوز مرزها و سیاستهای دولتها نتوانسته جوامع مدنی همفرهنگ را از آیینهای مشترکشان دور سازد. کتاب «خودهای فارسیخو: خاطرات خطه و خاستگاه ماقبل ملیگرایی» را علیرضا عامری از انگلیسی به فارسی برگردان کرده و چنان در واژهگزینی سلیقه به خرج داده و دایره واژگان ما در این حوزه مطالعاتی را گسترش داده که باید به او هم بهاندازه خانم کیا دستمریزاد گفت. این کتاب را نمیتوان نشست و خواند و برخاست، باید جرعهجرعه نوشید و ایدههای تازه آن را به آهستگی در اندیشه، سخن و نوشته جای داد.
به وقت اعتراف مامور امنیتی
نرگس حسنلی/ مترجم
نونا فرناندز، نویسنده شیلیایی، جوایز ادبی بسیاری برده ازجمله چندینبار جایزه آلتازور (جایزهای ادبی در شیلی) را دریافت کرده است. او که کودکی خود را در دوران حکومت ژنرال پینوشه گذرانده، در آثار خود مکرراً به مضمونهایی چون حافظه جمعی، ترومای جمعی، فقدان و سوگ میپردازد و انسانیترین وجوه زندگی مردمی تحت یک دیکتاتوری مخوف را به تصویر میکشد.
فرناندز کتاب «قلمرو برزخ» را با ورود مردی به دفتر یک مجله آغاز میکند؛ مردی که مأموری در دستگاه پلیس مخفی رژیم پینوشه است و در پروندههای شکنجه، قتل و آدمربایی بسیاری از مخالفان پینوشه دخیل بوده یا از آنها اطلاع داشته است. او در پی رستگاری به دفتر مجله آمده، آمده تا با خبرنگاری صحبت کند و اطلاعات محرمانه خود را در اختیار او بگذارد.
خبرنگار با او مصاحبه میکند، مأمور مخفیانه از کشور خارج میشود و مصاحبه با عکس مأمور و تیتر «من شکنجه میکردم»، در مجله منتشر میشود. دومینویی از اتفاقات رخ میدهد و درنهایت با فرازونشیبهای بسیار، حکومت پینوشه سقوط میکند. فرناندز در کودکی آن مجله و تیتر را دیده بوده و سالها بعد وقتی دوباره عکس مأمور را میبیند، با سیلی از خاطرات مواجه میشود و انگار برای نوعی تخلیه احساسی یا ادای دین، در کتاب «قلمرو برزخ» روایتگر کسانی میشود که در طول دیکتاتوری مفقود شده یا به قتل رسیده بودند.« قلمرو برزخ»، عواطف، ذهن و قوه قضاوت خواننده را درگیر میکند و این شاید همان چیزی باشد که فرناندز خود هنگام مرور خاطرات و اسناد تجربه کرده است.
راستی وحشتناک
حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی دانشیار علوم سیاسی
در سال پایانی نگارش رساله دکتریام در دانشگاه تهران در 1379، بهطور اتفاقی در کتابخانه «مرکز گفتوگوی تمدنها» به کتاب جالبی برخوردم که صفحه نخست آن با جملهای از ویتگنشتاینِ «هشت ساله» شروع میشد: «چرا وقتی سود در دروغ گفتن است، آدم باید حرف راست بزند؟» این سخنِ یا بهقول نویسندگان؛ «قلاب روایی»، مرا میخکوب کرد. نشستم و بیاندیشه که برای کار دیگری، فیشبرداری رساله، آمدهام تا ساعات پایانی کار کتابخانه بخشی از آن کتاب قطور را خواندم. فردا و پسفردا نیز از صبح با اشتیاق آمدم و آن را به پایان بردم.
مسحورِ روایت ری مانک، نویسنده کتاب شده بودم و شخصیت منحصربهفرد آن ویتگنشتاین! چند شب بعد که با زندهیاد ادیب سلطانی صحبت کردم گفت که او هم گرفتار کتاب شده و آن را امانت گرفته و یک شب تا صبح آن را خوانده است. بعدها مراد فرهادپور خلاصهای از کتاب را با نام «رسالتِ نبوغ» منتشر کرد که آن هم بسیار شیرین و خواندنی است. هرچند در این مختصر، نمیتوان درباره کتاب «وظیفه/ رسالت نبوغ» ((Ludwig Wittgenstein: The duty of genius. Free Press ری مانک حق مطلب را ادا کرد. میخواهم تکهای بسیار کوچک از آن را روایت کنم؛ آنجا که راسل در نامهای به معشوقهاش درباره ویتگنشتاین بیست و چند ساله نوشته است.
راسل از این «مرد شوریده جوان» نقل میکند که میگوید آدمی همانند بتهوون، باید همه وجودش را در کار بریزد. او برای راسل تعریف کرده بود که گویا یکی از دوستان بتهوون به در خانه او رفته بود و «از پشت در صدای دادوفریاد، بدوبیراه و نیز آواز بتهوون را ـ که گویا در حال ساخت فوگ جدیدش بود ـ شنیده بود. بعد از یک ساعت تمام در زدن و انتظار، بالاخره بتهوون دم در آمده؛ با ظاهری که انگار با ابلیس گلاویز شده است. کاشف به عمل آمد که او 36 ساعت است چیزی نخورده زیرا آشپز و خدمتکار خانه از دم تیغ خشم او گریخته بودند.
مرد/آدمی باید چنین باشد».(Monk, 259) ری مانک در کتاب نشان میدهد که چگونه ویتگنشتاین تحقق کاری را اصلی اخلاقی، بیچندوچون و رسالتی وجودی یا بهقول ادیب سلطانی؛ «فرمودمان فریزی» (categorical imperative یا اصل اخلاقی بیچند و چون کانت) تلقی میکرد و برای حتی کارهای کوچک نظیر باغبانی در کلیسا، نگارش دستور زبان برای بچههای دبستانی، اختراعات در صنعت هوافضا، ابداعاتی در بیمارستان هنگام جنگ، رام کردن مرغان دریایی، ساخت خانه برای خواهرش و... به شیوه تمامعیار و با «راستی وحشتناک» (brutally honest) کار میکرد، چه برسد به آثار جاودانش یعنی «رساله منطقی ـ فلسفی» و «پژوهشهای فلسفی». آنچه بهانه این نوشتار کوتاه شد این بود که از دانشجویانم شنیدم که کتاب «وظیفه نبوغ» بهتازگی به پارسی منتشر شده. چه خبر خوبی! شوربختانه برگردان پارسی آن را نخواندهام اما امیدوارم که مترجم توانسته باشد از پسِ ظرایف و لطایفِ فلسفی و روایی کتاب برآمده باشد. ایدون باد.
هوش مختص انسان نیست
هادی صمدی گروه فلسفه واحد علوم و تحقیقات تهران
بهترین کتابی که در سال 1403خواندم، اثری بود از فرانس دِوال با عنوان «آنقدر هوشمند هستیم که هوشمندی جانوران را درک کنیم؟» کتاب با ترجمه عالی محمدمهدی هاتف توسط نشر پارسه منتشر شده است. از نیمه قرن نوزدهم که داروین نشان داد تبار انسان با سایر جانوران یکی است تا اواخر قرن بیستم، همچنان این باور شایع بوده که انسانها خصوصیات منحصربهفردی دارند که هیچ سابقهای در عالم جانوری ندارد؛ چیزهایی مانند تفکر کردن، خودآگاهی، زبان نحوی و آیندهنگری. مطالعات نخستیشناسی در دهههای اخیر اما سخت بر این ادعا تاختهاند و توانستهاند زمینههای مشترکی برای هر یک از این صفات در پستانداران نخستی پیدا کنند.
فرانس دِوال فقید ازجمله این نخستیشناسان بود که مطالعات آزمایشگاهی و میدانی مفصلاش درخصوص کَپیها و میمونها به پر شدن شکاف میان انسان و حیوان کمک شایانی کرد. این مطالعات به انضمام دانش گسترده دوال در سایر حوزهها سبب شده کتاب مزبور بتواند موضوع هوش جانوری را در دایرهای بزرگتر از زیستشناسی طرح کند و آن را به تصورات آدمها از جانوران در رسانه و ادبیات و فلسفه پیوند بزند. بخشی از تلاش دِوال معطوف به شکستن تصور کلیشهای از هوش در قالب انسانی آن است.
او معتقد است، هوشمندی مثل سایر صفات زیستی در پیوند با محیط طبیعی و در ارتباط با مسائل و مشکلات زیستی یک گونه معنی پیدا میکند. به این ترتیب هوشمندی در فیل بهصورتی محقق میشود که با هوشمندی در اختاپوس متفاوت است و هر دوی این صورتها نیز با هوشمندی در انسان تفاوتهایی دارند. بهرسمیت شناختن این تنوع، دانشمند را وامیدارد بهجای آنکه هوش را در آزمایشگاههای انسانی اندازهگیری کند، ساکن قلمروهای طبیعی جانوری شود، حتیالامکان در جلد جانور فرو رود و مسائل و راهحلها را از منظر موجودات مورد مطالعه دنبال کند. بهگمانم کتاب ارزش وقت گذاشتن و خواندن را دارد.
کتابهایی که دوست دارم بخوانم
بهارک محمودی/ استادیار علوم ارتباطات
راستش را بخواهید، قصه برای من نه از معرفی کتابهای خواندهشده که از به اشتراک گذاشتن آرزوهایم در پیدا کردن فرصتی برای خواندن کتابهای محبوبم آغاز میشود. از اینروی این چند خط، نه روایتی از سطور خوانده شده که تلاش برای بهثمر رسیدن امکان و آرزوی خواندن آنهاست. «دلبستگی کتابی» جدیدترین اثر جستارنویس محبوبم احمد اخوت است که پیش از این با کتاب «تا روشنایی بنویس» او، زندگی و نوشتن را تمرین کرده بودم.
کتابهای اخوت کتابهایی برای خواندن امروز و فردا نیست؛ کتابهایی بالینیاند که باید مزهمزه شوند و کمکم در جان آدم، جا بیافتند. «خودِ نوشتن» و «تفنگ چخوف» را از او دریابید. «توانا بود هرکه دانا بود» به قلم سیروس شایق و ترجمه مارال لطیفی، از مجموعه کتابهای علم و سیاست «نشر شیرازه» است که برای فهم چگونه مدرن شدن یا نشدن امروز و حال ما، خواندنی بهنظر میرسد. اگر حوصله کردید و البته علاقه داشتید از این مجموعه سری به «دینامیت، کمانچه، خودکار جادویی» اثر کامران سپهران بزنید که همچون عنوانش جذاب و خواندنی است.
بیشک از کتابهای نشر اطراف خبر دارید. از این مجموعه «رها و ناهوشیار مینویسم» و «دیدار اتفاقی با دست خیالی» را به دقت خوانده و با روایتهای سوگ «لنگرگاهی در شن روان» گریستهام. هنوز اما فرصت نکردهام «روایت و کنش جمعی»، همچنین «خاک کارخانه» را به پایان برسانم. از این میان، اولی پاسخ مناسبی به فهم نسبت واقعیت و روایت در جهان امروز است و دومی گزارشی ناب از سرنوشت کارگران کارخانهای که حالا مدتهاست خاک میخورد. خلاصه که خوب میدانم بهقول شهیار قنبری: «خواندنیها کم نیست؛ من و تو کم خواندیم».
چهارچشمِ سرخرویِ درازبالایِ سبزمو
بهاره ارشدریاحی/ نویسنده
برای نگارش رمان جدیدم نیاز به مطالعه در فضاهای فانتزی فارسی داشتم؛ از شناخت اساطیر تا عجایبنامهها. چند کتاب اما علاوه بر منبع تحقیقاتی، به قفسه «موردعلاقه»هایم در کتابخانه راه یافتند. یکی از این کتابها «دیونامه»ی پرویز براتی با عنوان فرعی «بازشناسی چهره موجودات خیالی در روایتهای ایرانی» است که بهعنوان یک کتاب خوشخوان برای تعطیلات نوروزی پیشنهادش میکنم. پیش از این «بادهای افسون» را از همین مؤلف خوانده بودم و نکتهسنجی و تبحر ایشان در پژوهشهای این حوزه برایم مسجل شده بود. از آنجا که منابع و شناختنامههای موجودات خیالی ایرانی عموماً متون کلاسیک و سختخوانی دارند، دستیابی به چنین منبعی حکمِ رساندن آب حیات به یک تشنه در بیابانمانده را دارد.
مطالب این کتاب در پنج پرده دستهبندی و ارائه شدهاست؛ قصهگوی برزگر و قصهگوی دریانورد، نقش و کارکرد سیاسی متون شگفت، صورتهای شگفتی، اعجاببرانگیزی در متون عرفانی و خیالهای غربی. از جذابترین بخشها میتوان به فصول مربوط به دیوان، پریان، اژدهایان و جنیان در پرده دوم و بررسی عناصر شگفت در رمانسهای عامیانه، روایتها، قصهها و حماسههای دینی ایران قدیم اشاره کرد.
مثلاً در بخش رمانسهای عامیانه شگفت آقای براتی نمونههای بسیاری ارائه میدهد؛ دارابنامه، فیروزشاهنامه، سمک عیار، ابومسلمنامه، اسکندرنامه، رموز حمزه، افسانه گلریز، خسرو دیوزاد، نوشآفریننامه، حسین کرد، شیرویه نامدار، شاهزاده هرمز، ملک جمشید، امیرارسلان نامدار و... همچنین فهرستبندیهای جالب و کمنظیری در کتاب وجود دارد مانند «پهلوانان اژدهاکش در متون پیش از اسلام» که شامل اسامی گرشاسب، سام، رستم، فرامرز، برزو، آذربرزین، جهانبخش، سهراب، جهانگیر، کریمان، بهرام، جمشید، حمزه، مختار و ابومسلم خراسانی است.
هرکدام از این شخصیتها در منابع فارسی کلاسیک قصهها دارند و خواندن «دیونامه» مقدمهای است برای مطالعات وسیعتر و ژرفتر. یکی دیگر از بخشهای مورد علاقهام در این کتاب که مسلماً بارها به آن مراجعه خواهم کرد بخش «طومارهای نقالی» است؛ بهعنوان یکی از عرصههای خیالپردازی ایرانی که نمادی است از توجه ایرانیان به سنت شفاهی قصهگویی و نقل سینهبهسینه قصههای کهن. بهگمانم تنها شنیدن این سرفصلها قلقلکتان دادهباشد برای مطالعه «دیونامه».
کمونیسم، نازیسم، فلسفه
مهدی ملک/ مترجم و منتقد سینما
اروپای شرقی بهواسطه حدفاصل قرار گرفتن میان سرمایهداری لیبرال و کمونیسم شوروی در سالهای قرن بیستم همواره از موقعیت خاص فرهنگی برخوردار بوده است. این جغرافیا در تاریخ قرن بیستم، سنگینی سایه دو شبح هولناک را از سر گذرانده است. نخست جنگ دوم جهانی و اشغال سرزمینها توسط آلمان هیتلری و دوم تحت سلطه ایدئولوژیکی و استبداد و سانسور فرهنگی کمونیسم قرار گرفتن؛ از جنگ و اشغال سرزمینها، بهار خونین پراگ، سرکوبهای خونین، سانسور و دستگیریهای گسترده پلیس مخفیهای مخوف تا جنگ بالکان، فروپاشی کمونیسم و... این جغرافیا را آبستن تغییر و تحولهای بسیاری کرده است.
بااینحال تنوع فرهنگی در همین بخش کوچک جهان آنقدر زیاد بوده است که حوادث اجتماعی و تاریخی در ذهن سینماگران آن به شکلهای گوناگونی رسوب کرده است تا جایی که به دشواری میتوان از کلیتی بهنام سینمای اروپای شرقی سخن گفت.
کتاب « یازده شاهکار ماندگار سینمای اروپای شرقی به انتخاب منتقدان سینمای ایران» به قلم جمعی از نویسندگان و منتقدان پیشکسوت و جوان سینمای ایران، سعی کرده است تا تاریخچهای مختصر از این کلیت ارائه کند بدون اینکه در دام اطلاعات کلی و بهاصطلاح ویکی پدیایی بیفتد. در این کتاب ردپای جنگ و نازیسم را میتوان در «خاکسترها و الماس» (آندره وایدا)، شبح شوم کمونیسم را در «سرخ و سفید» (یانچو) و نگاهی پیکارسک به جنگ بالکان را در «زیرزمین» (کوستاریتسا) دنبال کرد تا رسید به فیلمهایی مانند « آبی» و « قرمز» (کیشلوفسکی)، «چاقو در آب» (پولانسکی) یا «اسب تورین» (بلا تار و اگنش هرانیتسکی) که محتوایی فلسفی دارند و هرکدام با دستمایه قرار دادن پیرنگی در سطح زندگی روزمره به ژرفترین مفاهیم فلسفی و اخلاقی نقب میزنند.
از اسواران تا عیاران
محسن آزموده/ روزنامهنگار
معمولاً رسم بر این است که کتابی که خوانده شده، معرفی یا پیشنهاد میشود، اما اینبار میخواهم سنتشکنی کنم و شما و خودم را به مطالعه کتابی دعوت کنم که هنوز نخواندهام یا بهتر است بگویم، کامل نخواندهام. «سربازان ساسانی در جامعه اسلامی: خاستگاههای عیاری و فتوت» نوشته زندهیاد محسن ذاکری، کتابی است که چندماه پیش دست گرفتم بخوانم، اما به هزارویک دلیل که افتد و دانی، نشد و تا صفحه 54 بیشتر پیش نرفتم و امیدوارم در اولین فرصت در روزهای پیشرو مطالعهاش را از سر بگیرم. نویسنده آن، دکتر محسن ذاکری فقید، از پژوهشگران برجسته در حوزه مطالعات ایران ـ اسلام بود که متاسفانه در ایران کمتر او را میشناسند و با افسوسی صدچندان، تابستان همین امسال از دنیا رفت.
کتاب حاضر رساله دکتری محسن ذاکری است که نخستینبار در سال 1995 در فرانکفورت آلمان منتشر شده و اکنون در ایران با ترجمه حمیدرضا پیغمبری توسط نشر ققنوس به چاپ رسیده است.
نویسنده در این کتاب با تسلطی مثالزدنی از منابع و مأخذ گوناگون به بررسی خاستگاهها و ریشههای اجتماعی عیاری و فتوت در ایران میپردازد و در طول این مسیر نکات بسیار مهم و جذابی راجع به ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایران در عهد ساسانی بیان میکند. او نشان میدهد که عیاران (ایاران قبلی) همان سوارانی بودند که از میان نجبای دهقان و آزادان برخاستند؛ گروهی فرهیخته با اخلاق پهلوانی. ذاکری در این کتاب نور میاندازد به حساسترین و حیاتیترین برهه تاریخ ایران؛ یعنی انتقال از ایران ساسانی به ایران اسلامی. این مختصر جای توضیح بیشتر از این نیست. شما را نمیدانم، اما خودم بیصبرانه منتظرم که فرصتی دست دهد و پژوهش سترگ محسن ذاکری فقید را بخوانم. یادش گرامی.
پوستاندازی مردم کوچه و خیابان
امیلی امرایی/ روزنامهنگار و مترجم
«انقلاب را زیستن» تصویری است تازه از معنای انقلاب، چشماندازی جدید، روایتی آنسوتر از سیاستهای کلان. کتاب بیات یک بررسی جامعهشناختی از تجربه مردم عادی در جریان تحولات بهار عربی است. بیات بهجای تمرکز صرف بر اعتراضات و سیاستهای کلان، به چگونگی شکلگیری لحظههای بروز انقلاب در زندگی روزمره میپردازد. به باور بیات، انقلابها فرآیندهایی هستند که در زندگی روزمره ریشه دارند و تحتتأثیر مبارزات اجتماعی، نوسانهای روزمره و تغییرات فرهنگی شکل میگیرند.
کتاب او نظریههای سنتی انقلاب را به چالش میکشد و بر نقش کنشگران غیرنخبه، شبکههای غیررسمی، فرهنگهای جوانان و تأثیرات دینی در شکلدهی به پویاییهای انقلابی تأکید میکند. با این تفاسیر، شاید بهار عربی از منظر اثرگذاری سیاسی بیثمر بهنظر برسد، اما بیات به خوانندهاش نشان میدهد اگرچه بهار عربی از پس برانداختن ساختارهای سیاسی حاکم برنیامد، اما در کارخانهها، بازارها، مدارس و البته در قلمرو خانواده، جنبشی تحولآفرین بوده است.
بیات همه اینها را با کنار هم گذاشتن پژوهشهای میدانی و ایدههای جامعهشناسی به خواننده نشان میدهد؛ اینکه مردم مصر و تونس پس از بهار عربی خود در زندگی روزمره پوستاندازی کردند، هرچند سنبه حاکمان و استبداد پرزورتر بود این بهار اما برای بطن جامعه و آنچه در کوچه و خیابان جاری است تحولات مثبتی به ارمغان آورد و این یعنی زیست انقلابی و انقلاب را زیستن. زنان، جوانان، تهیدستان و گروههای اجتماعیِ در حاشیه با حرکت در جهت برابری و آزادی به بهار عربی اعتبار بخشیدند. به تعبیر بیات بهار عربی الگویی است از یک جنبش «اصلاحی ـ انقلابی»، یعنی انقلابی که بهجای تغییر بنیادی منجر به اصلاحات میشود.
یافتن تسلا در میانه رنج هستی
زینب کاظمخواه/ مترجم و روزنامهنگار
تا وقتی دچار رنج نشده باشید مفهوم تسلا تنها واژهای است در میان فرهنگ لغاتتان، اما کافی است که در دنیایی که پر از جنگ و بحران است به درد و سوگی دچار شوی، آنوقت تسلا برایت مفهوم مییابد؛ آن ملجایی که هنگام رنج به آن آویختم، کتاب در خور تأمل «در باب تسلا: رسیدن به آرامش به وقت تیرهروزی» نوشته ایگناتیف بود. واقعیت این است که در گذشته بشر برای تسلای روح و جانش به مذهب چنگ میزد اما امروز اعتقادات مذهبی کمرنگ شده، و روز بهروز این ایده که ما زندگیمان را جزو یک طرح بزرگ کیهانی بدانیم کمتر میشود.
در جهان امروز در زمان مواجهه با تراژدی، درد، رنج و زخمهای زندگی، یافتن تسلا و تسلادهنده سخت شده است. مایکل ایگناتیف در کتابش درباره این موضوع مینویسد و به بررسی مفهوم آرامش در طول قرنها و چگونگی یافتن آن در عصر سکولارتر میپردازد. این کتاب در مورد چگونگی بهبود سلامت روان یا راهنمایی برای مراقبت از خود نیست، بلکه تأملی در ماهیت تسلاست که از طریق مجموعهای از پرترههای هنرمندان، نویسندگان و متفکرانی که بر پرتگاه ناامیدی ایستادهاند و در زمانهای سخت بهدنبال تسلا بودهاند، بررسی میشود. ایگناتیف در مقدمهاش بهیاد میآورد که به ملاقات دوستی میرفت که داغدار مرگ همسرش بود.
انگیزه نویسنده این بود که به او آرامش بدهد، اما کلمات برای کاهش رنج دوستاش کافی نبودند، بنابراین اکثراً در سکوت مینشستند. ایگناتیف میگوید: «برای درک تسلّا، باید از لحظاتی شروع کرد که غیرممکن است.» هدف ایگناتیف از بیان این داستانها این است که به ما یادآوری کند، ما اولین نسلی نیستیم که با ناامیدی مواجه میشویم و بهدنبال راههایی از طریق آن هستیم. او میپرسد: «ما چه چیزی یاد میگیریم که میتوانیم در این دوران تاریکی استفاده کنیم؟»؛ «چیزی بسیار ساده. ما تنها نیستیم و هرگز نبودهایم.»
جنگیدن را به ارث بردهایم
مسعود شاهحسینی/ روزنامهنگار
«تاریخ فشرده جنگ» روایتی است موجز و سریع از جنگ، از دوران نیاکانمان تا عصر امروز که عصر سلاحهای هستهای است. نویسنده کتاب، روزنامهنگار، مورخ نظامی و افسر بازنشسته نیروی دریایی انگلیس است و با جنگ و مفاهیم آن بیگانه نیست. او حتی بهخاطر ویدئوهایش درباره تاریخ جنگ نامزد جایزه اسکار هم شده بود. کتاب بهنوعی روایتی اجتماعی از جنگ است. نویسنده جنگ را ویژگی تعیینکننده جامعه انسانی میداند اما همزمان میگوید، جنگ را آدمیان اختراع نکردند، بلکه به ارث بردهاند و از دوران شکار با ما بوده است.
در یک کلام «تاریخ فشرده جنگ»، کتابی درباره مطالعه جنگ و روال جنگ است و اینکه چرا میجنگیم. نویسنده با واکاوی جنگهای بزرگ و کوچکی که در طی قرنها بشر تجربهشان کرده، بهصورت موجز اما با قلمی تیزبین و رویکردی باریکبین به این مقوله میپردازد و با طرح بحثهایی درباره تغییرات اقلیمی و اثرات آن بر منابع آبی و تولید غذا و موج فزاینده مهاجران، احتمال وقوع جنگهای آینده بر سر اینها را دور نمیبیند.
یکی از موضوعاتی که روایت دایر را جذاب میکند، تاکید او بر وقوع جنگهای بزرگ میان ابرقدرتهاست. او در کتابش استدلال میکند که در سهربع قرن اخیر ابرقدرتها جنگ رودررو نداشتهاند که این بزرگترین فرجه طی هزاران سال است، اما از آنسو تا دلتان بخواهد جنگهای نیابتی و حمله به کشورهای کوچک و ضعیفشده داشتهایم. او یکی از این نمونهها را جنگ روسیه با اکراین در سال ۲۰۲۱ میداند.
درنهایت دایر میگوید، جنگ ابرقدرتها و جنگی که میلیونها کشته بر جای بگذارد، نمرده، بلکه صرفاً به خواب رفته و اخیراً هم پهلوبهپهلو شده است. از نظر دایر، امروزه سلاحها مخربتر شدهاند و شاید همین دلیلی برای پرهیز از جنگهای علنی قدرتها باشد. رویهمرفته، این کتاب برای هر کسی که میخواهد تبارشناسی جنگها را بداند و تغییر تدابیر، راهبردها، تاکتیکها و ابزارهای جنگی را تا امروز دنبال کند، کتابی خواندنی است با ترجمهای روان از سهند سلطاندوست.
12 سیاست مشابه در زمانهای متفاوت
فرزاد نعمتی، روزنامهنگار
جوزف نای، استاد برجسته روابط بینالملل چارچوبی پنجسطحی برای تحلیل روابط بینالملل پیشنهاد داده است که براساس آن متغیرهای پنجگانه فردی، نقشی، حکومتی، ملی و بینالمللی، سیاست خارجی کشورها را راهبری میکنند. طبق این تحلیل، همانطور که ویژگیهای شخصیتی تصمیمگیرندگان و رهبران مهم است، نقش افراد و قرارگرفتن آنها در یک منصب خاص نیز اهمیت دارد. این دو متغیر رابطه معکوس دارند یعنی ممکن است افرادی با شخصیتهای متفاوت، وقتی در یک منصب خاص قرار میگیرند، ناچار شوند از اتخاذ تصمیمهای مشابه. جز این دو متغیر، البته نوع حکومت و ساختارهای بوروکراتیک و ایدئولوژیهای رسمی دولتی نیز در این میان اثرگذارند.
با این همه، همین تفاوتهای حکومتی، وقتی به واقعیت ویژگیهای ملی میرسند، دوباره محدود میشوند. این بدینمعناست که حاکمان کشور ایران فارغ از نوع حکومت، ممکن است بهواسطه ملاحظات ژئوپلیتیک، ژئوکالچرال، ژئواکونومیک و فرهنگ سیاسی غالب در جامعه، مجبور از اتخاذ سیاستهای مشابه شوند. سطح پنجم هم که البته ناظر بر نظم مستقر بینالمللی است و نمیتوان آن را به هیچوجه نادیده گرفت.
اینها همه را نوشتم تا بگویم با خواندن کتاب «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه» که به روابط ایران با کردهای عراق و شیعیان لبنان در بیست سال انتهایی حکومت پهلوی میپردازد، متوجه میشویم چگونه متغیرهای نقشی و ملی، متغیرهای فردی و حکومتی را تحتتاثیر خود قرار داده و موجب بروز رفتارهایی مشابه در قبال برخی از همسایگان و روندهای موجود در منطقه خاورمیانه شده است؛ چنانکه بعضی از سیاستهای جمهوری اسلامی در زمینه سرمایهگذاری روی شیعیان لبنان و کردهای عراق مشابهتی با سیاستهای پهلوی دوم پیدا میکند و گاه حتی در تداوم آن است.
چنین شباهتی البته نباید به صورت مطلق و بدون در نظر گرفتن شرایط متفاوت بینالمللی درک شود، اما به هر روی نادیده گرفتن آن نیز خطاست. کتاب البته فراتر از این بحثهای نظری، آکنده است از جزئیاتی مهم و جذاب که بسیاریشان را شاید برای اولین بار باشد که مخاطب فارسی زبان بخواند و این نیز بر اهمیت آن میافزاید.